از گچساران تا اردوگاه "رمادیه 13"/ روزهای سخت اسارت در عراق + تصاویر
آزاده گچسارانی گفت: متوجه شدم که یک نیروی بعثی همچنان زنده است و میخواهد با اسلحه کمری مرا هدف قرار دهد؛ در اقدامی سریع چند تیر به سمتش شلیک کردم.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از صبح زاگرس؛ آزادگان، گنجینه های ارزشمندی هستند که در درون آن، فرهنگ انسان ساز دوران اسارت نهفته است. ثبت وقایع اسارت، پلی است برای انتقال فرهنگ اسارت از درون اردوگاهها به شهرهای میهن اسلامی مان، ایران.
در حقیقت آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی ترین کسان به قضای الهی بودند، اینان سینه هایی فراخ تر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند، آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.
"سیدمحمد یارپرواز" یکی از آزادگان سرافراز شهرستان گچساران است که در 4تیرماه 67در محل "پد خندق" به اسارت دشمن بعثی در آمد، وی در روایتی کوتاه از دوران اسارتش اینچنین می گوید: درسال 63 در سن 14 سالگی به صورت داوطلبانه به عضویت بسیج سپاه ناحیه گچساران درآمده و اعزام به جبهه های نبرد حق علیه شدم.
وی می افزاید: اولین تیپ رزمی که بند جز افراد آن بودم، تیپ احمد ابن موسی علیه السلام بود که متشکل بود ازداوطلبان استان ای فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بوشر. سال 63 مدت 6ما جز گردان رزمی_جنگی بودم. شش ما بعدی هم جزء لشکر 25 کربلا که این لشکر خود ادغام تیپ استان کهگیلویه و بویراحمد با لشکر 25 کربلا بود.
پرواز ادامه می دهد: در سال 64 و 65 به تیپ 15 امام حسن علیه السلام رفتم که مربوط به شهرستان بهبهان و حومه آن بود و ادغام با استان کهگیلویه و بویراحمد، در تیپ 15 امام حسن علیه السلام با عزیزانی همچون برادران سیدعلی نظرهوشیاری، آیت الله پرور، فرج الله پرور و... همرزم بودم.
آزاده دفاع مقدس بیان می کند: عملیات کربلای یک تابستان سال 65 در مهران انجام گرفت که بعد از چندماه تیپ 48 فتح برای استان ایجاد شد که متشکل از رزمندگان شهرستان های گچساران، بویراحمد و نیز کهگیلویه بودند. با فرماندی سردار بزرگ شهید "حاج حیدر پور"درسال 65 با عملیات افتخار آفرین کربلای 5 در منطقه شلمچه و نیز در کربلای 10 سال 66 کردستان شرکت داشتیم.
وی ادامه می دهد: سال 66 در منطقه ماهوت عراق دچار سانحه موج انفجار شدم. در 10 خرداد 67 از گچساران به مناطق جنگی با تعدادی از پاسداران و سربازان اعزام شدیم که در 28 خرداد 67 در منطقه "پدخندق" با یک گروهان از پاسداران استان مستقر شدیم، نهایتا در 4 تیرماه67 در نبردی نابرابر مقابل دشمن قرار گرفتیم درحالی که دشمن بعثی با چند لشکر و تمام ادوات جنگی رزمندگان استان را مورد تهاجم و محاصره قرار داده بود.
پرواز تصریح می کند: سرانجام بعد از 18 ساعت مقاومت با اینکه تعدادی از رزمندگان استان شهید و یا دچار مجروحیت شد بودند (از ناحیه دست چپ دچار ترکش شده بودم) به اسارت دشمن بعثی درآمدیم که سپس در استخبارات عراق به مدت یک ماه تمام شکنجه ها اعم از بی آبی، بی غذایی، نبود امکانات بهداشتی و... را تحمل کردیم.
آزاده دوران دفاع مقدس می گوید: بعد از آن شکنجه ها نیز ما را به "اردوگاه رومادیه13" منتقل کردند که در این اردوگا، آزادگان عزیز شهرستان گچساران حاج مصیب قادری، سالار نظری، علی شیر قیطاسی، مومن براتیان و... حضور داشتند که بعد از چندماه نیز بنده من را به همرا تعدادی از اسرا به کمپ رومادیه 7 انتقال دادند که آنجا هم با حاج علی پناه کشاورز همراه بودم.
وی می افزاید: بنابران دوران اسارت در اردوگاه های رژیم بعث به سر آمد هرچند رزمندگان سختی ها و شکنجه های بسیاری را صبورانه به جان خریدند و از هر فرصتی که پیش می آمد استفاده می کردند تا مراسمات مذهبی، اقامه نمازجماعت، مراسم عزاداری محرم و قرآن خواندن را برپا کنند. سرانجام در 28 مرداد 69 با سری دوم اسرا به میهن عزیزمان بازگشتیم. اما خاطره ای هم بخواهم از آن دوران عرض کنم اینکه در روز محاصره ما توسط دشمن بعثی در پد خندق، قایقی مربوط به گردان یا رسول (ص) تیپ 48فتح در شط منطقه پدخندق گرفتارشده بود، درحالی که دورتا دور این شط هم به محاصره بعثی ا درآمده بود.
رزمنده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: بنابراین بنده در اقدامی تلاش داشتم که قایق را به سمت نیروهای خودی برگردانم، که درهمین لحظه بود که قایقی پر از نیروهای بعثی به سمت ما درحرکت بودند، که با "آر پی جی" آنها را مورد هدف قرار دادم، به گمان اینکه افراد درون قایق همگی کشته شده اند به طرف آنها رفتم که از مهمات شان استفاده کنم در این لحظه متوجه شدم که یک نیروی بعثی همچنان زنده است و می خواهد با اسلحه کمری بنده را مورد هدف قرار دهد که در اقدامی سریع چند تیر به سرش زدم و او را به هلاکت رساندم.
انتهای پیام /