الگوی فنلاندی
فنلاند تا پیش از ضمیمه شدن به روسیه در سال1809 عمدتا تحت سلطه سوئد بود. پایان جنگ جهانی اول وقتی انقلاب بلشویک در اواخر سال1917 در روسیه رخ داد، فنلاند استقلال خود را اعلام کرد.
اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهامی دوم نگران حمله آلمانیها بود. بنابراین میخواست آلمانها را از مرزهای غربی خود و لنینگراد دور کند. از این رو نخست در اکتبر1939 از فنلاندیها خواست که مرزهای غربی خود را بیشتر به طرف غرب بکشانند. دومین درخواست شوروی، تاسیس یک پایگاه دریایی در ساحل جنوبی فنلاند در نزدیکی هلسینکی بود. تمام طیفهای سیاسی فنلاند، از چپگراها و راستگراها با سازش کاری بیشتر با شوروی مخالفت میکردند.
اتحاد جماهیر شوروی در 30نوامبر1939 به فنلاند حمله کرد جنگی که به راه افتاد، به (جنگ زمستان) معروف شد. فنلاندیها گمان میبردند که میتوانند از سختی زمستان علیه دشمن متجاوز بهره ببرند و بر آن غلبه کنند. بنابراین تمام زمستان را مقاومت کردند. بالاخره برف زمستان در فصل بهار آب میشد و اتحاد جماهیر شوروی میتوانست برتری عددی و تجهیزاتی خود را برای پیشروی در مسیر خلیج فنلاند بهکار بگیرد. چشم امید فنلاند به دریافت کمکهای نظامی از سایر کشورها مانند سوئد، بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده دوخته شده بود.
سوئد نمیخواست خود را درگیر جنگ با شوروی کند. آمریکا نیز تمایل داشت بیطرفی خود را در جنگ حفظ کند.
بریتانیا و فرانسه هر دو در جنگ با آلمان بودند و آن جنگ دغدغه فراگیر دولتهای آن دو کشور محسوب میشد که به آنها مجال همراهی فنلاند را نمیداد. در نهایت فنلاند تنها ماند و مجبور به پذیرش شروط شوروی شد.
آلمان در 21ژوئن1941 به شوروی حمله کرد. فنلاند اعلام کرد که بیطرف خواهد ماند؛ ولی هواپیماهای شوروی به بمباران شهرهای فنلاند اقدام کردند. به این ترتیب دولت فنلاند دستاویزی یافت تا همان شب اعلام کند که دوباره به جنگ با شوروی وارد میشود. جنگ دوم علیه شوروی که پس از نخستین (جنگ زمستان) رخ داد، (جنگ ازسرگیری) نامیده شد.
در ادامه زمانی که ارتش شوروی به اندازه کافی آلمان را از مرزهای خود دور کرد، مجددا سراغ فنلاندیها آمد. حمله سهمگینی را علیه فنلاند ترتیب داد، حال رهبران فنلاند دوباره نمایندگانی به مسکو فرستادند تا باب صلح و امضای قراردادی جدید را باز کنند.
فنلاند به طراحی یک سیاست جدید پساجنگ پرداخت تا از تصرف شدن توسط شوروی جلوگیری کند. آن سیاست به خط مشی پاسی کیوی - ککونن معروف بوده که از نام دو تن از روسای جمهورفنلاند اقتباس شده است؛ آن دو نفربه مدت 35سال درقامت رئیسجمهور در تعامل با شوروی بودند. آن دو رئیسجمهور معتقد بودند فنلاند کشوری کوچک است و نمیتواند انتظار کمک از متحدان غربی داشه باشد و ناچار است همواره از تفکرات رهبران شوروی آگاه باشد و به آنها توجه کند، ناگزیر است بهطور منظم با مسوولان شوروی گفتوگو کند و باید به شوروی ثابت کند که فنلاند به حرف خود پایبند است و به تعهداتش عمل میکند تا به این ترتیب اعتماد شوروی را جلب و حفظ کند. پاسی کیوی و سپس ککونن، چنان در ایجاد رابطه مطمئن با استالین و خروشچف موفق شدند که وقتی یک بار از استالین سوال شد چرا تلاش نکرده است تا حزب کمونیست را مثل سایر کشورهای اروپای شرقی، در فنلاند نیز به قدرت برساند، او پاسخ داد: وقتی پاسی کیوی را دارم، چه نیازی به حزب کمونیست فنلاند هست؟
فنلاند با پذیرش ظاهری خواستههای شوروی و عدم تقابل با جذب کمونیست خطر شوروی را دفع کرد. درحالیکه شوروی حزب کمونیست را در رومانی، مجارستان، بلغارستان و لهستان (بهعلت مقاومت این کشورها) مستقر کرد، در نروژ به علت عدم مقاومت حزب کمونیست مستقر نشد. ککونن اعتقاد داشت سیاست خارجی واقعبینانه را باید بر اساس آگاهی از عوامل اساسی در سیاست بین المللی، یعنی بر اساس منافع ملی و قدرت روابط بین کشورها تنظیم کرد. دستاورد ملموس پیروی فنلاند از خط مشی پاسی کیوی - ککونن، عدم حمله شوروی به فنلاند بود، میزان غرامت جنگی تحمیلشده توسط شوروی و مدت پرداخت آن به ترتیب کاهش و افزایش یافت، شوروی در سال1955 پایگاه دریاییاش در فنلاند را تخلیه کرد و توپخانه اش را از ساحل فنلاند عقب برد و افزایش تجارت فنلاند با دنیای غرب را تحمل کرد.
فنلاند در روابط خارجیاش همواره به راه رفتن روی یک طناب باریک یعنی به گسترش روابط با غرب و حفظ اعتماد روسیه میپرداخت.
فنلاند برای گسترش مراودات خود با غرب، سعی کرد سوءظن مزمن شوروی درباره احتمال ادغام اقتصادی فنلاند با غرب را کاهش دهد. فنلاند دریافت که امتناع از پذیرش کمک (برنامه مارشال) که به آن نیاز مبرم داشت، دوراندیشانه است. همان زمان که کشورهای غربی، شرکای تجاری اصلی فنلاند بودند، فنلاند به دومین شریک تجاری غربی شوروی (پس از آلمان غربی) تبدیل شده بود. فنلاند برای شوروی به مثابه منبع اصلی فناوری غربی و پنجره اصلی به سوی غرب محسوب میشد. به این ترتیب شوروی دیگر انگیزهای برای تصرف فنلاند نداشت.
تاریخ فنلاند حاوی نکات برجسته و آموزنده است:
1- عدم همراهی متحدان فنلاند (سوئد، بریتانیا، فرانسه و آمریکا) در جنگ زمستان علیه شوروی به فنلاندیها آموخت، متحدان آن کشور بعضا وعدههایی میدهند ولی در زمان عمل از آن وعدهها دوری میکنند. لذا دل بستن به متحدان کافی نیست و هر کشور خود باید مشکلاتش را برطرف کند.
2- بعد از گذشت دههها، فنلاند برای شوروی به مثابه منبع اولی فناوری غربی و پنجرهای به سوی غرب محسوب میشد، حال شوروی نیز به فنلاند نیاز داشت. این رویه دو سویه به توسعه هر کشوری کمک میکند.
3- فنلاند با برطرف کردن سوءظنها و کسب اعتماد شوروی، زمینه را برای رشد اقتصادی خود فراهم کرد.
فقط در نیمقرن، فنلاند از کشوری فقیر به یکی از ثروتمندترینها در دنیا تبدیل شد. اکنون درآمد سرانه فنلاند معادل فرانسه، آلمان و انگلستان است.
فنلاند مدارس دولتی برابریگرایانه و تراز اول دارد، مدارس خصوصی در آن کمیاب است. معلمان مدارس فنلاند از میان بهترین دانشآموزان و دانشجویان، گلچین شده، شأن اجتماعی عالی (حتی بهتر از استادان دانشگاه) و دستمزد بسیار خوب دارند.
هر پلیس فنلاندی تقریبا هیچگاه از اسلحهاش استفاده نمیکند. فنلاند بیشترین درصد جهانی مهندسان را در جمعیت خود دارد و یکی از پیشگامان فناوری است.
نسبت سرمایه گذاری در «تحقیق و پیشرفت» معادل 5/ 3درصد تولید ناخالص داخلی کشور است که حدود دوبرابر سایر کشورهای اتحادیه اروپاست.
فنلاند ناچار بود از تاریخ خود درس بگیرد و بداند که بقا و استقلال، به دست خودش است و فقط وقتی آسودهخاطر خواهد بود که خیال شوروی از فنلاند آسودهخاطر باشد و به فنلاند اعتماد کند.
فنلاند مصداق خوبی از نوعی انعطافپذیری است که از دل ضرورت یا نیاز بیرون آمده باشد. کشوری که با داشتن خودسنجی صادقانه و واقعبینانه از شرایط فعلی خود توانست بر مشکلات پیش رویش غلبه کند.
--> اخبار مرتبط