امامت و ولایت نقطه اشتراک عید قربان و غدیر است
نشست ادبی از قربان تا غدیر با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و ادب برگزار شد.
نشست ادبی از قربان تا غدیر با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و ادب همچون غلامعلی حداد عادل، علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، عبدالرحیم سعیدی راد، سید مسعود علوی تبار، بلرام شکلا، مهدی باقرخان، ایرج فرجی، نغمه مستشار نظامی، مریم بشر دوست، زهرا آراسته نیا، صبا فیروزی و زیبا فلاحی به صورت وبیناری برگزار شد.
مهدی باقرخان از دهلی نو این شعر را قرائت کرد:
شاهان و بندگان و صغیر و کبیر ما / خاک اند پیش پای جناب امیر ما
عارف همیشه نام تو را حرز جان کند / صوفی صلا زند که علی (ع) هست پیر ما
دریاست آمده به طواف غدیر ما
نادار هست آنکه ندارد ولای تو / با عشق تو غنی است حقیر و فقیر ماای کوثر بهشتی تسنیم و سلسبیل / سیراب کن ز ابر عنایت کویر ما
ما قطرهها به جانب دریا روانه ایم / دریاست آمده به طواف غدیر ما
این هم ز لطف تو است که در شهر خامشان / گل میشکوفد از دل و جان و ضمیر ما
در چشمه غدیر، دل و دیده شسته ایم / از اوست سربلند، دل سر به زیر ما
دریاست آمده به طواف غدیر ما
سید حکیم بینش شاعر از افغانستان اینگونه سرود:
باز کردی چشم و خواندی سوره لبخند را / در دهان شهر مکه آب کردی قند را
ابرها رفتند و هی رفتند و با دستان خود / نخل شاندی تا که فروردین کنی اسفند را
شمع بیت المال را خاموش کردی تا سوار / بر شترهاشان ببینی قوم ناخرسند را
کوچههای کوفه اینگونه روایت کرده اند:/ نان و خرما میدهی هر شب سعادتمند را
زینبت با هیچکس فرقی ندارد پیش تو / قطع خواهی کرد دست دزد گردنبند را
جرج جرداق مسیحی: «کاشکی بار دگر / پرورش میداد هستی یک علی مانند» را
هیچ جا ننوشته در تاریخ، بلخ و بامیان / رفتهای یا نه ولیکن بسته نامت بند را*
مادرم نام تو را بر شانهام تعویذ بست / تا کند دور از گزند چشمها فرزند را
صبحگاهی «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد» / بشکند دست کسی که بشکند پیوند را
*به باور مردم عوام افغانستان بند بندامیر را حضرت علی (ع) با یک هیبت شمشیر بسته است.
امامت و ولایت نقطه اشتراک عید قربان و غدیر است
سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی با اشاره به آیه اکمال گفت: برای به اقامه نشستن و ادراک عظمت نورانی عید غدیر باید از طهارت گاه روز عید قربان که روز بندگی و اطاعت است، عبور کرد. بایست که در مسلخ این عید، نفس سرکش خویش را به تمامی قربانی کرد و با روحی پاک و مطهر به حریم نورانی عید الاکبر، عید ولایت غدیر که روز تجلی رسالت در امامت است، وارد شد.
وی با استناد به آیه 124 سوره بقره گفت: حضرت ابراهیم (ع) پس از سپری کردن امتحانات و آزمایشهای بسیار دشوار الهی همچون امتحان قربانی کردن فرزندش اسماعیل به مقام نورانی و بی بدیل امامت نائل آمد و از طرفی با در نظر گرفتن مفاهیم آیه اکمال که اعلام ولایت مولا علی (ع) و قائم شدن دین به قیم است، میتوان به روشنی مشاهده کرد که از لحاظ معرفتی، امر متعالی امامت و ولایت نقطه اشتراک این دو عید بزرگ اسلامی است.
در این عشق بمیرید
رضا اسماعیلی شاعر با نگاهی اجمالی به مقوله «مرگ آگاهی» در شعر آیینی گفت: بر اساس آیات قرآن و روایاتی که از معصومین برای ما به یادگار مانده است، شرط بندگی این است که مومن همیشه برای مرگ که مقدمه لقاء الله و وصال محبوب است، آماده باشد، ولی هیچ گاه از خدا طلب مرگ نکند، بلکه همیشه در دعاهای خویش، طول عمر با عزت را از خدا طلب کند تا به طاعت و بندگی حضرت حق بپردازد. زیرا تقاضای مرگ کردن، مصداق کفران نعمت و نشانه ناشکری و ناسپاسی است.
وی به این جمله سیدشهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی هم گریزی زد که مرگ آگاهی یعنی این که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را در پیش رو دارد، آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد... اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده اند؛ بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد.
اسماعیلی، طلب مرگ را برای راستی آزمایی دانست و پیرامون درخواست مرگ از خدا، با قرائت آیات 94 سوره بقره و 6 سوره جمعه گفت: خدا در این دو آیه خطاب به یهودیان و با تاکید بر این که اگر راست میگویید، طلب مرگ کنید، به دنبال راستی آزمایی و رد ادعای دروغین شان مبنی بر خداپرستی است. زیرا آنان با وجود ادعای خداپرستی، وابستگی شدیدی به دنیا داشتند. خدا نیز برای راستی آزمایی، از آنان میخواهد که اگر به رستگاری خود ایمان و یقین دارند، بی هیچ ترس و هراسی طلب مرگ کنند. چون خداوند به خوبی میداند که آنان به خاطر وابستگی شدید به دنیای فانی و ترس از عالم آخرت و مجازات الهی، هرگز تقاضای مرگ نمیکنند.
غلامعلی حداد عادل قصیدهای به نام غدیریه را به شرح زیر قرائت کرد:
مقدمت فرخنده بادای باد صبح فرودین / کز دمت دشت و دمن شد همچو فردوس برینای نسیم بامدادی مرحبا صد مرحبا / آفرین، صد آفرین،ای باد نوروزآفرین
مشکبیز و مشکریز و مشکبار و مشکسار / دلپذیر و دلپسند و دلنواز و دلنشین
از تو خرم بوستان و از تو خرم دوستان / از تو خندان غنچههای کوچکِ چین برجبین
از تو پیدا رنگ و روی لالههای سرخگون / در تو پنهان رمز و راز غنچههای شرمگین
از تو پوشیده است رنگین پیرهن بادامبن / در تو پیچیده است بوی عطر یاس و یاسمین
آمدی تا بگذری دامنکشان بر سرخوشان /، چون حریفی شوخطبع و، چون نگاری نازنین
آمدی تا از دم جانبخش شورانگیز خویش / روح بخشی همچو عیسی بر تن سرد زمین
آمدیای باد شیرینکار تا از آب و خاک / خوش برون آری شقایقهای سرخ آتشین
کلک گوهرریز رنگآمیز نقاش تو کرد / عرصه گلزار را رشک نگارستان چین
نقرهفام و نیلی و زرد و کبود و سبز و سرخ / نرگس و نسرین و سوسن، ارغوان و یاسمین
کیمیا داری که در یک دم پدید آوردهای / از زمستانی چنان، ناگه بهاری اینچنین
بوی یاری آشنا میآید از آغوش تو / کز شمیمت گشته عطرآگین هوای فرودین
از دیار یار میآیی توای فرخندهپی / کز نسیمت میتراود عطر و بوی حور عین
گر ز کوی او غباری ارمغان آوردهای / عرضه کن، چون توتیا بر دیده اهل یقین
باز گوای پیک کوی دوست با ما شمهای / از علی بن ابی طالب امیرالمومنین
شرح کن شطری ز احوال امام راستان / وصف کن اوصافی از آن پیشوای راستین
ساقی کوثر علی، داماد پیغمبر علی / جانشین احمد مختار، ختمالمرسلین
فرد در فرزانگی، اسطوره در مردانگی / جفت با زهرای بیمانند و بی مثل و قرین
آرمیده در برش گاهی حسن، گاهی حسین / ایستاده بر درش گه خضر، گه روحالامین
آفتاب عشق، ماه مهربانی، شمع جمع / کوکبی صد خوشه پروین ز نورش خوشهچین.
چون به محراب دعا بر خاک پیشانی نهاد / کهکشانی گوئیا افتاد بر روی زمین
شب به محراب عبادت، زاهدی شب زندهدار / روز همچون شیر میدان نبرد مشرکین
شانه اش با کیسه نان فقیران آشنا / همنشین بینوایان و امیر مسلمین
منتهای آرزوی عارفان و کاملان / رهنمای رهروان و مقتدای متقین
سالکان را کعبه مقصود در سیر و سلوک / عالمان را غایت اندیشه در علمالیقین
خطبههایش از فصاحت مظهر سحر حلال / گفتههایش از بلاغت معنی سحر مبین
در جهان باقی نمیماند نشانی از نیاز / گر علی آرد برون دست کرم از آستین
با ضعیفان مهربان، با ظالمان نامهربان / آنک آیین محبت، وینت راه و رسم کین
در جهاد و زهد و در ایمان و اخلاص عمل / گوی سبقت میبرد از اولین و آخرینای علی،ای چشم بیدار خدا در کار خلق / ساعتی بنگر به احوال شگفت مسلمین
ناکسان از هر طرف چونان خدنگی در کمان / دشمنان از هر کران، چون اژدهایی در کمین
در شب ظلمانی شرک و نفاق و کفر و جهل / شد بلا انگشتری، اسلام شد چونان نگین
رهروانت در چنین هنگامه خوف و خطر / کرده جان و تن فدای مذهب و آیین و دین
تا تولای تو دست آویز و پشتیبان ماست / در دل ما نیست خوف و وحشتی از آن و این
یا علی، ما زنده از باران الطاف توایم / وا مگیر از تشنهکامان جرعه ماء معین
کیستم من تا کنم مدح علی مرتضی / من که در وصفش ندانم گفت فرق سین و شین
گر عنایات علی یار و مددکارم نبود / بر لب من کی شکفتی شعرهای دلنشین
"عادل" اندر رشته مهر علی افکنده چنگ / چنگ در این رشته یعنی چنگ در حبلالمتین...
علیرضا قزوه شاعر و رئیس مرکز شعر و موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما نیز اینگونه سرود:
چرخ زدم چه ناگاه، نور شدم چه آسان / روح من از مدینه ست، خاک من ازخراسان
کیست برابر من؟ آن سوی مشعر من / کشتهی آن نگاهم در شب عید قربان
سنگ بزن که در من آینهای بروید / سنگ بزن که در من شور گرفته شیطان
نذر دلم کن امشب سلسله الذهب را / چیست به غیر زنجیر سلسلههای عرفان
دف بزنید امشب، با دل من بچرخید / عقل بگو بچرخد، عشق بگو بچرخان
این تب لیله القدر یا تب عید اضحی ست / این شب عید فطر است یا شب عید قربان؟
عبدالرحیم سعیدی راد اینگونه سرود: آخرین باری که طوفانی شدیم / پیش پای عشق قربانی شدیم. در وجودم طوفانی برپا شده است. زلزلهای به نام عید قربان ستونهای تنم را به لرزه در آورده. آشوبی زلال در دلم چرخ میخورد و بهاری شورانگیز در لابلای کوچههای ذهنم جوانه میزند. احساس میکنم ربنای دیگری در قنوت نمازم ریشه دوانده است. ربنایی که سقف نمازم را بلندتر کرده است. احساس میکنم که خدا به قلب نازکم نزدیکتر شده است.
کم کم از موجودی به نام خود، میگریزم. از روزهای یکرنگ و روزمر گی دور میشوم. چقدر پاهایم سنگین شده اند. نمیشود براحتی از پیلهای که دور خودم تنیده ام کنده شوم. پا در گلم، اما میخواهم رهایی را تجربه کنم. میخواهم سبکبال باشم و از ابرها فراتر بروم. میخواهم ردای بندگی به دوش بیندازم. به سرزمین منای عشق قدم بگذارم. ابراهیم باشم. میخواهم مشق عاشقی کنم و خون ابراهیم در رگهای تنم بجوشد و با همه وجودم، سر که نه! دل به فرمان الهی باشم. میخواهم برای یک روز هم که شده از خودم دور باشم. چرخ بزنم. سماع کنم. میخواهم اسماعیل دلم را در عزیزترین روز خدا به قربانگاه ببرم. عید قربان که میشود هر ابراهیمی دست اسماعیلش را گرفته و راهی میشود. اما براستی بندگی کدام برتر است؟ آن که فرزندش را میبرد تا به خدا هدیه کند یا فرزندی که آگاهانه همراه پدر گام برمی دارد؟
بی شک اسماعیل! خود ابراهیمی است که به قربانگاه عاشقی قدم گذاشته است. میخواهم ابراهیم باشم. نه... میخواهم اسماعیل باشم. عجب دردی ست این انتخاب شگفت! خدایا تو کدامیک را میپسندی؟ کدام یک به رضای تو نزدیکتر است؟ حالا، ولی پلک پنجرهها میپرد. عید به روی عاشقان لبخند میزند و دل راهی صحرای منا میشود. ابراهیم یا اسماعیل بودن فرقی ندارد، تنها باید سر به فرمان حضرت عشق بود.
مهسا ایمانی دیگر شاعری بود که در این مراسم شعر خود را قرائت کرد:
پشت هم واژه به واژه غزلی در اجراست / زینت دفترم امروز به نام مولاست!
چاوش این بار بخوان نغمه، چه سروی، ماهی / در کنار پسرآمنه دستش بالاست!
او که خندید و به هم ریخت سکوت کعبه / صَفوَه الله به دین بوده، علیُ هذاست!
اِن یکادی که در آن نام علی میتابد / واژه هایش ز نفسهای عفیف زهرا ست!
این چه سِری ست که در نام علی پنهان است؟ / او که در ارض و سما شهرت نامش پیداست!
سِدرَهُ المُنتَهی و دوش به دوش احمد / جز علی در شب معراج کسی هم والاست؟
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات