اهل خرد چه کسی را بزرگ میخوانند؟
شیراز - ایرنا - به این سخنان توجه کنید: فلانی سواد ندارد اما شعور بالایی دارد؛ برعکس چنین شخصی فلانی سواد دارد اما درک و فهم ندارد.
این جملهها نشانگر اهمیت شعور یا نیرویی درونی برای استنباط درست و نادرست است که لزوما به درس خواندن و توانایی نوشتن و خواندن ربط ندارد. بسیاری از پدران و مادران ما با آنکه توانایی خواندن و نوشتن نداشتند و ندارند اما در زمینه شناخت دنیا و درک روزگار و نتیجه گیری از وقایع بسیار پرتوان بودند و هستند. این قوه درک را که ناشی از تجربه، فرهنگ، عادات، تربیت و نبوغ شخصی است، شعور و فهم نامیده اند که مراتب و شدت و ضعف دارد ولی به هرحال این نیروی مهم وجود دارد. اگر چه سواد هم میتواند به این درک و فهم کمک کند اما شواهد بیانگر آن است که نه هر باسوادی باشعور است و نه هر بیسوادی (کسی که توانایی خواندن و نوشتن ندارد) از فهم و درک عاجز است. بیان چند مثال میتواند به بحث ما در این زمینه کمک کند. پدر مرحومم از کتاب داستان امیرحمزه بسیار خوشش میآمد؛ سه بار این کتاب را برای او خوانده بودم و یکی از همکارانش که سواد خواندن و نوشتن داشت نیز قبلا این داستان را برایش خوانده بود؛ پدرم کل داستان را حفظ بود با این حال هر بار از شنیدن آن لذت میبرد. مرحوم در سخنانش برای چند گروه از مردم از واژه «بنازم» به عنوان بیان علاقه و همچنین افتخار کردن به شخص مورد نظرش استفاده می کرد. او کارگر شهرداری بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت اما میگفت بنازم به آن کسی که کتاب امیر حمزه را نوشته است، بعدها که خلاصه چند کتاب دیگر را برایش بیان کردم و چند کتاب برایش خواندم باز هم گفت بنازم که کتاب نویسها این همه فکر دارند و زحمت میکشند تا بتوانند این چیزها را بنویسند. **** سوار تاکسی، رهسپار آیین تقدیر از محمد کشاورز نویسنده شیرازی بودم. صندلی جلو نشسته بودم. زمانی که داشتم پیاده میشدم، راننده گفت: خیلی به کتاب علاقه دارم، این کتاب را هم دارم و یک جلدش را خواندهام. منظورش کتابی بود که همراهم بود. کتاب سه جلدی هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی نوشته حسن میرعابدینی. وقتی به او گفتم دارم به برنامه تقدیر از یک نویسنده میروم، پرسید امکانش هست من هم به این برنامه بیایم؟ میخواهم نویسنده را از نزدیک ببینم. تاکسی را پارک کرد و به محل برنامه آمد. شانزدهم اسفند 95 در تالار غزل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس در چهارراه حافظیه شیراز آیین تجلیل از محمد کشاورز نویسنده و برنده جایزه کتاب سال برگزار شد. برنامه ای که در آن نویسندگان دیگری همچون ابوتراب خسروی، سیروس رومی، منصوراوجی، طیبه گوهری، کاووس حسنلی و علی معصومی بودند. این برنامه از ساعت 16 تا 18 طول کشید و راننده تاکسی تا آخر برنامه حضور داشت. وقتی که از تالار بیرون میرفت گفت: به نظرم نویسندهها انسانهای پرتوانی هستند اصلا کار نوشتن خوب است. اگر چه میگفت که سواد زیادی ندارد اما وقتی حکایت شیفتگی او به کتاب را تعریف کردم، همه گفتند بینش و شعورش از بسیاری از مدعیان سواد و فهم بیشتر است. *** عضو سابق تیم ملی فوتبال به همراه یکی از کسانی که همواره مربی و پرمشغله و پرگوی در این رشته ورزشی است در برنامهای تلویزیونی که گردانندگانش در بیشتر موارد خنداندن به هر قیمتی را سرلوحه کار قرار داده اند، ضرب المثل «خودگویی و خودخندی، عجب مرد هنرمندی» را معنا بخشیدند. پرسش مجری برنامه: آقای عزیزی سه تا نویسنده ایرانی. پاسخ خداداد: سه تا نویسنده ایرانی؟!! نویسنده ایرانی از کجا پیدا کنم؟ فیروز: نویسندههای ایرانی بیکارند ما با اونا زیاد نمیپریم.(قهقهه مجری دیگر) بیکارند می شینن مینویسن (قهقهه بلندتر مجری دیگر) این، خلاصه کلیپی بود که 25 اردیبهشت 1400 در فضای مجازی پخش شد. اظهارنظر درباره این کلیپ گوناگون بود و هست. در برنامهای که ظاهرا برای بیان مطالب طنز طراحی شده ولی بیشترش طنز نیست، مجال برای گفتن حرفهای خنده دار فلهای، فراهم میشود. از طرف دیگر طرح پرسش جدی در حالی که مجری مسابقه، قیافه ای اخمو دارد خود نوعی هجو است نه طنز. وقتی از مهمانهای همواره خندان و تکه پران با توجه به ماهیت تعریف شده و محیط ایجاد شده، هر نوع پرسشی شود، انتظار هرنوع پاسخ نامربوط هم باید داشت. به عبارت دیگر در این نوع برنامههای خنده دار نه طنز، اگر حتی اسم مهمان را بپرسند او با ساختن خنده، به دنبال دادن پاسخهای هرچه خنده دارتر و نامربوط تر میگردد. نتیجه چنین تمهیدات و برنامه هایی که با چاشنی خنده به هر قیمت شور شده است جز توهین، بدفهمی، سخنان ناروا و نارضایتی نخواهد بود. موضوع وقتی حادتر می شود که پرسشهایی جدی از فرهنگ و ادبیات کشور در برنامه ای مطرح شود که قهقهه و خنده، موزیک متنش باشد. از جنبه دیگر، مقایسه رفتار این دو نفر مهمان برنامه تلویزیونی که منتسب به ورزشکاران هستند و امکان دارد این رفتارها در هر قشر و دیدگاهی رخ دهد، با رفتار افرادی که دو نمونه آن را بیان کردیم میتواند تا حدی نشانگر غنا و فقر در زمینه تفکر باشد. کسانی که عاشقانه با کتاب انس دارند و ستایشگر نویسندگان هستند این پیام را به مخاطب میرسانند که جهان بدون نویسنده و شخصیتهای ماندگار داستانی و غیرداستانی قابل تصور نیست و نوشتن از دستاوردهای علمی، خدمت به بشریت است. کسانی که هیچ ادعایی ندارند و حتی میگویند ما سواد نداریم ولی شیفته کتاب و نویسندگان هستند، معنای قدرشناسی از فرهنگ و شعور را با رفتارهای خود ثابت کرده اند. پرسش از کسانی که رفتاری متضاد با این فرهیختگان عاشق دارند و به پندار خود، نویسندگان را بیکار میدانند و نمیدانند از کجا نویسندهها را بیابند این است: چه کسانی میتوانند یا میتوانستند رفتارهایی همچون فداکاری، دروغ، توهم، پشتکار، پول پرستی... را در قالب هنری بازتاب دهند؟ پاسخ آنان البته متفاوت است اما پاسخ افراد باتجربه و کتابخوان این است: جهان بدون ژان والژان، پینوکیو، دایی جان ناپلئون، پرین، هارپاگون... تا حد زیادی قابل تصور نیست. نویسندگانی چون ویکتور هوگو، کارلو کلودی، ایرج پزشکزاد، هکتور مالو، ژان مولیر را میتوان خدمتگزاران فرهنگ بشر و پرکار نامید. از طرف دیگر باید گفت افکار و پندارهای پرگویانی که زندگی خود را برپایه ناسزاگویی به خردمندان بنیان نهاده اند، کاشتن باد و درو کردن توفان است. اگر افراد در هر رشته و در هر مقامی به جایی رسیده اند یا رسانده شده اند نباید پا را از حد خود فراتر بگذارند و با هدف خنداندن یا خودشیرینی، تیرهای ملامت و ناسزا به سمت دیگران به ویژه فرهنگوران پرتاب کنند. استاد سخن سعدی شیرازی سروده است: بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد
*س_برچسبها_س*