اوجگیری خانوادههای تکفرزند در پایتخت
در این میان شاید نگاه به شاخصهای اقتصادی بهعنوان وجه ممیزه تحلیل توارث گمراهکننده باشد؛ چراکه غالباً انتظار داریم با افزایش سرانه درآمد شاخص توارث نیز افزایش یابد ولی این اتفاق نمیافتد.
گزارشهای مرکز آمار در خصوص تعداد خانوار در شهر تهران نشان میدهد قریب به 12 درصد از خانوارهای ساکن در شهر تهران تکنفره، حدود 24درصد دونفره و 30درصد سهنفره هستند. به عبارتی 66درصد از خانوارهای تهرانی سه نفر و کمتر جمعیت دارند.
روزنامه ایران نوشت: «اعتقاد و پیشفرض بر این است که «موضوع فرزندآوری و تعداد افراد خانواده در هر دولت با میزان درآمد و فرهنگ آن جامعه ارتباطی مستقیم دارد. بنا بر این تعریف در مناطقی که میزان درآمد افراد به طور نسبی بالاتر است و امکانات شهری و رفاهی بیشتری در خدمت افراد آن جامعه وجود دارد، فرزندآوری و به تعبیری تعداد افراد خانوارها هم افزایش مییابد.»
این در حالی است که در این حوزه شاهد اتفاقی معکوس در کلانشهر تهران هستیم. گزارشهای مرکز آمار در خصوص تعداد خانوار در شهر تهران نشان میدهد قریب به 12 درصد از خانوارهای ساکن در شهر تهران تکنفره، حدود 24درصد دونفره و 30درصد سهنفره هستند. به عبارتی 66درصد از خانوارهای تهرانی سه نفر و کمتر جمعیت دارند.
در برخی مناطق شهر تهران نظیر منطقه هفت بیش از 20 درصد از جمعیت منطقه را خانوارهای تکنفره تشکیل میدهند و بررسی آمارهای مربوط به سالهای 1390 تا 1395 حاکی از آن است که سهم خانوارهای دو و سهنفره افزایش یافته و در مقابل سهم خانوارهای چهارنفره کاهش یافته است که نشاندهنده کوچکشدن بعد خانوار در شهر تهران است.
مسأله فرزندآوری و جمعیت در همه کشورهای دنیا از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و سالانه هزینهها و سیاستهای کلانی برای این مهم در نظر گرفته میشود. مقام معظم رهبری نیز در سال 1393 با ابلاغ سیاستهای حوزه خانواده مبنی بر پویایی، بالندگی و جوانی جمعیت و تأکید بر افزایش نرخ باروری به بیش از سطح جانشینی، رفع موانع ازدواج، تسهیل و ترویج تشکیل خانواده ثابت کردند که این امر از حیث ارزشمندی باید بیش از همیشه مورد توجه سیاستگذاران قرار گیرد.
محمد زینالی اناری، جامعهشناس، با اشاره به اینکه در مورد دلایل تغییر ذائقه شهروندان تهرانی در توارث و باروری باید به تفاوتی که آنها نسبت به گذشته یا اقلیمهای دیگر ایران دارند، توجه کرد، به «ایران» میگوید: اگر این دوگانگی را در نظر بگیریم که حداقل دو سنخ زندگی قابل قیاس وجود دارد که در آنها خانواده تکفرزند و غیر تکفرزند و بیشتر وجود دارد، تهرانیها نمود آن چیزی هستند که میتوان بهعنوان وضع غالب خانواده تکفرزند بوده و فراوانی نسبی این وضعیت در دیگر شهرهای بزرگ کشور هم دور از انتظار نیست. در این میان شاید نگاه به شاخصهای اقتصادی بهعنوان وجه ممیزه تحلیل توارث گمراهکننده باشد؛ چراکه غالباً انتظار داریم با افزایش سرانه درآمد شاخص توارث نیز افزایش یابد ولی این اتفاق نمیافتد.
او در ادامه اضافه میکند: هماکنون و با وجود اعمال تغییرات جهان معاصر بر انسان ایرانی، ما با منتهیالیه دو کرانه زندگی شهری و زندگی روستایی و دو نوع شرایط مادی و معنوی مواجه هستیم. آنچه در شهرهای بزرگ و صنعتی میبینیم یک نوع شرایط مادی و معنوی برقرار است و آنچه در شهرهای کوچک و کشاورزی محدود میبینیم، یک وضع دیگر و دنیای ذهنی دیگر.
بنابراین باید برای تحلیل این اتفاق، علاوه بر نگاه به وضعیت اقتصادی از تحولاتی که همین اقتصاد و سایر شاخصهای زندگی شهری دارند، بر موجودیت مادی و معنای جهان پیرامون و تقویم یا چرخه زندگی فردی و جمعی در کلانشهر تهران بپردازیم که چه زندگی و برنامهای از نظر خودش دارد و عملاً چه زندگی و برنامهای میسازد. چگونه خود را در نظام شهری میبیند و جا پیدا میکند و چه اثری بر این نظام شهری و جامعه ایرانی میگذارد؟
این جامعهشناس در پاسخ به سؤالی که مطرح شده، توضیح میدهد: «انسان کلانشهر، امکانات مادی و خیالات ذهنی خاصی برای خود و فرزندش دارد. گذشته از وقتی که خود برای سینما و دیگر تفریحات میگذارد، برای فرزندش کالسکه و دوچرخه و اسباببازیهای گوناگون خریده، او را به پارک میبرد، جشن تولد گرفته، اتاق شخصی و حساب آتیه اختصاص میدهد و از ابتدا برای پیشرفت نسبی، مدرسه بهتر و یادگیری مهارتهای متعدد او نقشه میکشد.
این باعث میشود که تمام مزایای زندگی را در این مسیر و البته در همراهی خود با این فرزند صرف کند و حدی از بلوغ سیاسی و اقتصادی خانوادهها برای این فرزند میتواند او را به آوردن فرزند دیگر راضی کند؛ در حالی که شرایط مادی و معنوی همچون هزینه گذران زندگی، دلنهادن به تقدیر و ارزش سنتی فرزندان پسر در روستا و شهرهای کوچک، در آن سوی کرانه قرار دارد.
شدت رواج این اتفاقات را میتوان در دورههای سیاستگذاری صنعتی کشور در قبل از انقلاب و پیدایش بورژوازی ملی محدود و بعد از انقلاب و دوره سازندگی مشاهده کرد. باید قبول کرد که انسانهای محیط صنعتی درخصوص آینده فرزندشان، خیالپردازیهای متفاوتی نسبت به شرایط پیش از زندگی در محیط صنعتی پیدا کردهاند و کلانشهرها سرشار از وضعیت اجتماعی و فکری است که سیستم صنعتی و تجارت همان کالاها میطلبد ولی به نظر میرسد که حساب و کتابهای سیاستمداران در بخش اقتصاد و سیاستگذاران اجتماعی این قضیه را کمتر مورد توجه قرار داده و تبعات این دگرگونیها را مورد توجه قرار ندادهاند که سبک زندگی و ادراک هستی در شهروندان کلانشهری مانند تهران شکافی عمیق با گروههایی دارد که تقویم و چرخه زندگی جمعیشان با باروری چندگانه هماهنگ است.»
زینالی در ادامه بحث صنعتیشدن جوامع میافزاید: توارث محدود شهرنشینان تهرانی به جهت قهر آنان با باروری چندگانه و فطرت بشری نیست بلکه با توجه به اینکه جریان صنعتیشدن در کشور که چنین ادراک و سبک زندگی تکفرزندی محصول آن بوده، به جهت مسائل و مشکلات کلانی که در کشور بوده، دچار افتوخیزهای اساسی شده و شاخصهای زندگی کلانشهری دچار تنگناهای متعدد اجتماعی هم شده و آنها را که شرایط مادی بهتری هم دارند، از چرخه جمعیتی کشور خارج میکند.
او در خاتمه میگوید: فطرت آدمی به اندازه میزان اثرگذاری او بر شرایط پیرامونی و حرکت در مسیر برنامههای ذهنی وی ظهور کرده و به بلوغ میرسد؛ در حالی که شهروند نظام صنعتی که شرایط مادی و معنوی خاصی پیدا کرده، در دهههای اخیر محدود شده و تصوراتش امکان ظهور پیدا نمیکند لذا عملکرد او درباره زندگی خانوادگی و چرخه جمعیتیاش در تنگنایی سیر میکند که او را در حد داشتن تنها یک فرزند محدود کرده است. به بیان دیگر زیست کلانشهری توأم با بحرانهای کلان کشور فطرت بشری را دستخوش تغییر قرار داده است و نیاز به چارهاندیشی دارد.»
تماشاخانه