ایراد شهیدی از طبری درباره نقل دوستی امام سجاد با مروان
اینکه طبری نوشته است: علیبنالحسین با مروان دوستی قدیمی داشت براساسی نیست. مروان هیچگاه به بنیهاشم روی خوش نشان نداده است.
اینکه طبری نوشته است: علیبنالحسین با مروان دوستی قدیمی داشت براساسی نیست. مروان هیچگاه به بنیهاشم روی خوش نشان نداده است.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «زندگانی علی بن الحسین (ع)» نوشته سیدجعفر شهیدی یکی از تالیفات اینمولف در حوزه عاشورا و قیام امام حسین (ع) و معصومین است. اینکتاب که توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده یکی از عناوین مجموعه «چهرههای معصومین» است که اینناشر منتشر میکند و ویراست جدید آن سال 1393 منتشر شد.
اثر یادشده از ابتدا تا چاپ نوزدهم با مجموع شمارگان 48 هزار و 500 نسخه عرضه شد و در حال حاضر با نسخههای چاپ بیستم در بازار حضور دارد. مخاطبانی که کتاب «قیام حسین (ع)» شهیدی را خوانده باشند، «زندگانی علیبنالحسین (ع)» را دنباله و تکملهای برای آن خواهند یافت. شهیدی نگاهی انتقادی و تحلیلی به متون و اسناد تاریخی دارد؛ هم در کتاب «قیام حسین» و هم اینکتاب. به اینترتیب یکی از موضوعاتی که او در زندگانی امام سجاد (ع) مورد بررسی قرار داده، روایتهای بیاساس حضور ایشان در کوفه است. او همچنین برخی از شعرهای منسوب به امام چهارم شیعیان را هم مورد نقد و بررسی قرار داده است.
«زندگانی علی بن الحسین (ع)» بهجز مقدمه که شهیدی در آن، درباره وضع تدریس اصول عقاید در مکتبخانههای قدیم و نارسایی در شناساندن مقام امامت توضیح داده، 17 فصل و چهاربخش انضمامی دارد.
عناوین فصول هفدهگانه اینکتاب بهترتیب عبارتاند از:
فصل یک: توضیحی درباره لقبهای امام علیبنالحسین(ع)، نامهایی که برای مادر امام نوشتهاند شهربانو. نقد روایت بصائرالدرجات و اصول کافی. نقد حدیث اختیار قریش از بین مردمان. نقد صاحب عمدهالطالب بر داستان شهربانو. روایت سهلبنقاسم نوشجانی. دختران یزدگرد که به خانههای بنیتمیم، بنیعدی و بنیمروان رفتهاند. حریثبن جابر و ماموریت نیافتن او در خراسان. سرانجام مادر امام (ع).
فصل دو: تولد امام (ع). نقد روایتها، قرینههایی که مغایر نظر مشهور است. نقد روایت کامل مبرد در مورد چشمه ابونیزر.
فصل سه: وضع ایالتهای مسلماننشین در دوران نوجوانی امام (ع). گروههای مذهبی. مذهبیسیاسی. سودجویان. دشمنی عراقی و شامی و ریشه آن. نامهنگاری عراقیان به امام حسین (ع).
فصل چهار: حرکت کاروان از حجاز به عراق. امام علیبنالحسین (ع). همراه کاروان. حادثههای روز دهم محرم سال 61. امام علیبنالحسین در کوفه. در کاخ پسر زیاد. گفتگوهای امام و زینب کبری با پسر زیاد. نقد روایتهای بیاساس در مورد حضور امام در کوفه. پشیمانشدن کوفیان و اظهار آمادگی برای قیام. توبیخ مردم از سوی امام.
فصل پنج: مسیر کاروان از کوفه به شام. نقد گفته بعضی مقتلنویسان. نقد شعرهای منسوب به امام سجاد (ع).
فصل شش: تحلیلی از روحیه مردم شام. پندار آنان درباره اسیران. گفتگوی مرد شامی با امام. گفتگوی پسر طلحه با او.
فصل هفت: خاندان پیغمبر در کاخ یزید. گفتگوی یزید با امام و بعضی اسیران. تحلیلی از وضع مجلس. خطبه امام در مسجد دمشق. متوجهشدن یزید به وخیمبودن اوضاع و بازگرداندن اسیران.
فصل هشت: انعکاس حادثه کربلا در کوفه. اعتراض عبدالله بنعفیف بر پسر زیاد. سودجویی پسر زبیر از حادثه کربلا. فرستادن والی مدینه گروهی را به دمشق. تحلیلی از زندگانی یزید. ناآشنابودن او به حوزههای اسلامی. نداشتن تربیت اجتماعی. ناراضی برگشتن نمایندگان به مدینه. شورش در مدینه. درگیری در حرهواقم. پایان درگیری به سود مسلمبنعقبه. قتلعام در مدینه. موقعیت امام چهارم در روزهای آشوب. پناهدادن به خاندان مروانبن حکم. به عهده گرفتن هزینه خانوادههایی در روزهای آشوب. رفتار مسلمبنعقبه با امام. نقد نوشته تاریخنویسان.
فصل نه: آثار واقعه حره در مدینه. سکوت مردم حجاز. تحلیلی از روحیه مردم در آندوره. عراق و پشیمانان. پایان کار پشیمانان. مختار و بهرهگیری او از حوادث. عبدالملکبنمروان و پیروزی او. انحطاط وضع اخلاقی در عصر عبدالملک. انحطاط اخلاق در مدینه. خنیاگران مدینه و مکه. شاعران چاپلوس. شاعران دیندار. وضع امام چهارم برابر چنان اجتماع.
فصل ده: عبادالرحمن. نمونه برجسته ایندسته. تربیت عملی امام از اجتماع آنروز. رفتار او با غلامان و کنیزان. رفتار او با مردم. حرمت او در دیده مردم. فرزدق و قصیده او. نقد تاریخی و ادبی اینقصیده. سخنی کوتاه درباره فرزدق.
فصل یازده: بزرگواری امام در برخورد با نادانان و تربیت آنان از اینراه. گذشت او از هشامبناسماعیل. رفتار ایشان با مرد مسخره. وامگرفتن و پرزه ردا را به گرو گذاشتن.
فصل دوازده: عبادت امام. گفتگوی طاوس یمانی با امام. گفته زهری درباره امام. گفته سعید بن مسیب. مناجاتهای امام. ابوحمزه و ملاقات او با امام. آیا امام از مدینه به کوفه آمده؟
فصل سیزده: بخشش امام. عهدهدار شدن هزینه خانوادههایی در مدینه. بخششهای پنهانی. اطعام به مستمندان.
فصل چهارده: بردباری در برابر ناملایمات. بخشیدن مزرعه به غلام خطاکار. آزار نرساندن به شتر در سفر.
فصل پانزده: نپرداختن به غیر مسائل علمی و عبادت. گفته حسن بن حسن درباره او.
فصل شانزده: گفتارهای کوتاه امام.
فصل هفده: رساله حقوق. شرحدهندگان اینرساله. ترجمهکنندگان آن متن رساله با ترجمه آن.
پس از اینفصول هم 4 بخش دیگر با اینعناوین آمده است: «رساله حقوق: صحیفه سجادیه و بحثی درباره آن»، «ترجمه رساله برابر ضبط صدوق در خصال: قرآن به خط امام علی بنالحسین (ع). نقدی بر قرآنهای مشهور به خط امامان (ع).»، «صحیفه سجادیه: رحلت امام. اختلاف روایتها در اینباره. فرزندان امام.» و «قرآن به خط امام علیبنالحسین (ع)».
در قسمتهایی از اینکتاب میخوانیم:
***
در سندها از سرجون مشاور رومی او نامی به میان آمده است. آیا این مرد ترسا در نهان، واژگونشدن حکومت یزید را که نام مسلمانی داشت میخواست، که او را چنان بدآموزی میکرد...؟ خدا میداند.
آنچه با اطمینان خاطر میتوان گفت این است که یزید از کار اداره حوزه پهناور مسلمانی چیزی نمیدانسته است. آن شتاب و سختگیری در بیعت گرفتن از پسر دختر پیغمبر، آنفاجعه دلخراش در محرم سال شصتویک، از آن زشتتر به اسیری گرفتن خاندان رسول (ص) و بردن آنان به کوفه و درآوردن به شام، همه اینها رفتاری است که ناپختگی بلکه نابخردی او را نشان میدهد.
بدتر از همه اینکه چون حاکم مدینه فرزندان مهاجر و انصار را نزد او فرستاد، یزید آنان را چنان پذیره شد که گویی گروهی از همسالان خود و یا همبازیان دوره کودکیاش را نزد او آوردهاند. او اگر اندک خردی داشت یا اگر مشاورانی کارآموزده نزدش میبودند، باید در مدتی که مهمانان در کاخ او و در مهمانی او هستند رفتاری سنجیده داشته باشد. آنچه خلاف آیین مسلمانی است نکند، بلکه بهظاهر خود را مسلمانی پایبند دین نشان دهد. اما او نه دین را میشناخت، نه مردم را.
***
اینکه طبری نوشته است: علیبنالحسین با مروان دوستی قدیمی داشت براساسی نیست. مروان هیچگاه به بنیهاشم روی خوش نشان نداده است. بنابراین جایی برای دوستی او با علیبنالحسین نبوده است. طبری میخواهد جوانمردی را که خاندان هاشم از حد اعلای آن برخوردار بودهاند، نادیده بگیرد و آن را به حساب دوستی شخصی بگذارد.
باری خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید و یزید را سخت خشمگین ساخت. نخست خواست کار این شهر و کار مکه و سرکوبی پسر زبیر را به عهده عبیداللهبنزیاد واگذارد، اما عبیدالله نپذیرفت و گفت بهخاطر اینفاسق نمیتوانم قتل حسین و شکستن حرمت کعبه را در گردن بگیرم.
اگر اینگفتار از پرداختههای داستانسرایان نباشد و بهراستی عبیدالله چنین سخنی بر زبان آورده، باید گفت او چون از یزید دوراندیشی بیشتری داشت، میدانست که پایان حکومت سفیانیان نزدیک است، وگرنه عبید کسی نبوده است که از گناه (هرچند هم بزرگ باشد) بیمی به خود راه دهد. یزید انجام ماموریت را از عمروبنسعید حاکم پیشین مدینه طلبید، او نپذیرفت و گفت من دست خود را به خون قریش آلوده نمیکنم. بگذار کسی که بیگانه است اینکار را عهدهدار شود.
یزید ناچار مسلمبنعُقبَه را که پیری ناتوان بود و در بیماری بسر میبرد با لشکری روانه مدینه ساخت. مسلم شهر را محاصره کرد و از سوی حَرَهواقِم بر سر مردم شهر رفت و گفت: شما را سهروز مهلت میدهم، اگر تسلیم شدید مدینه را میگذارم و به سر وقت ابنزبیر به مکه میروم، وگرنه معذور خواهم بود.
مردم شهر ایستادگی کردند، ولی سرانجام شکست خوردند و تسلیم شدند. مسلم سه روز شهر را به اختیار سپاهیان خونخوار شام گذاشت تا آنچه خواهند بکنند. سپس مردم مدینه را میان دو چیز آزاد گذاشت: 1- اقرار کنند که بنده زرخرید یزیدند و او هر اختیاری درباره آنها دارد و 2- کشته شوند.
***
وضع اجتماعی در سراسر قلمرو اسلامی چنین بود. آنچه بر اینجمله باید افزود این است که مدینه از سالهای شصتوپنجم هجری به بعد گرفتار تباهی اخلاق و فساد عمومی شد و البته مقدمات آن از سالهای پیش آغاز شده بود. از سال سیام هجری خانوادههایی از اشراف قریش که درآمد کلانی از خزانه دولت داشتند و از بخششهای خلفا نیز بهره میگرفتند، به ثروتاندوزی پرداختند. بالا رفتن میزان ثروت و خرید ملکها و مستغلات، آنها را به زندگانی پرتجمل و افزودن بر وسایش آسایش کشاند، و در اینزمینه با یکدیگر به همچشمی برخاستند. کنیزان و غلامان بسیار خریدند، بهخصوص کنیزکانی که از موسیقی و خوانندگی آگاه باشند. اندک اندک دیگر مردم نیز در اینکار به آنان اقتدا کردند.
قتل عام زن و مرد در واقعه حَرَه و تجاوز به حرم مسلمانان که تا آن روز در جهان اسلام سابقه نداشت، مردم شهر را دگرگون کرد. ثروتمندان، سرکوفته و بیاعتنا به مقررات دینی و اخلاق اسلامی به میگساری و شنیدن آواز خنیاگری روی آوردند. میتوان گفت پرداختن آنها به منکرات برای آن بود که میخواستند خود را از رنج درون و یا آنچه پیرامونشان میگذرد، بیخبر نگاه دارند. در نوشته شوقی ضیف چندان مبالغه نیست که «پنداری دو شهر بزرگ مکه و مدینه را برای خنیاگران پرداخته بودند، تا آنجا که بعضی فقیهان و زاهدان نیز به سروقت آنان میرفتند.» و چون حال امرکنندگان به معروف و نهیکنندگان از منکر چنین باشد، حال دیگر کسان را توان قیاس کرد که چگونه بوده است.
***