بدترین روزهای زندگی زوج مشهور / ویکتوریا به خاطر دیوید بکام آدم میکشد!
دیوید و ویکتوریا بکام در مستند زندگینامه این ستاره انگلیسی صحبتهایی عجیبی را درباره روزهای سختی که او سپری کرده مطرح کردهاند.
به گزارش "ورزش سه"، بکام یکی از اسطورههای فوتبال انگلیس و یکی از تاثیرگذارترین و برجستهترین شخصیتها در دنیای فوتبال است که وجهه تبلیغاتی و روابط عمومی فوق العادهاش برای همه آشنا است. او با تکیه بر همین تواناییها و ویژگیها موفق شد لیونل مسی، سرخیو بوسکتس و جوردی آلبا را متقاعد کند که به باشگاه اینترمیامی در لیگ فوتبال آمریکا که مالکیتش بر عهده او است ملحق شوند. حالا ویکتوریا بکام، همسر این ستاره انگلیسی، در مستندی چهار ساعته که از زندگی این بازیکن سابق منچستریونایتد توسط نتفلیکس تهیه شده به بخشهای سخت زندگی او اشاره کرده است. او در پاسخ به سوالی درباره کارت قرمز بکام به عنوان هافبکی 23 ساله در یک چهارم نهایی جام جهانی 1998 برابر آرژانتین گفت:«هنوز دوست دارم کسانی که پس از آن همسرم را تهدید میکردند و آزار میدادند بکشم. موجی از نفرت به راه افتاده بود. ما به صورت علنی آزار میدادیم. این اتفاقات واقعا در سطحی دیگر و غیرقابل باور بود.»
بکام هم در این باره اظهار داشت:«اتفاقات و روزهایی که از سر گذراندم واقعا وحشتناک بودند. تمام مردم کشور از من نفرت داشتند.» این زوج که حالا 24 سال از ازدواج آنها میگذارد به همراه پدر و مادر بکام و گری نویل، هم تیمی سابق او، معتقد هستند که گلن هودل، سرمربی وقت تیم ملی انگلیس، هم در تشدید این موج نفرت نقش مهمی داشت. ویکتوریا در این باره اضافه کرد:«گلن هودل تلاشی برای مراقبت از دیوید انجام نداد. مگر دیوید چند ساله بود؟ 23؟ شما در 23 سالگی هنوز بچه هستید. اما گلن هودل مردی جا افتاده بود.» ساندرا بکام هم با اشاره به این موضوع گفت:«هودل هنوز هم در لیست افرادی است که باعث ناراحتی من شدند. با خودم فکر کردم که او چه کاری انجام داده است. در حالی که خودش معتقد بود همه چیز تقصیر دیوید بوده است.»
اتفاق جالب دیگری که برای این زوج رخ داده این بود که ویکتوریا در شب این بازی حساس به همسرش خبر داده که اولین فرزندشان را باردار است. بکام در این باره گفت:«اولین کاری که میخواستم بکنم این بود که اردوی تیم را ترک کنم و با ویکتوریا باشم. اما نمیتوانستم چون در تورنمنت بزرگ و مهمی بودیم. پس از حذف انگلیس زندگیام تغییر کرد. احساس کردم بسیار آسیبپذیر و تنها هستم. هر روز و هرجایی که میرفتم به من توهین میشد.»