برترین ها: صدا از دیوار درآمد، از احمدی نژاد درنیامد / پنجاه روز بیخبری مطلق از «رئیس جمهور مردمی»
دو سال پیش بود که احمدینژاد مقابل دوربین بهمن بابازاده نشست، آن جا طوری از شجریان و حجاب و مسائلی از این دست حرف زد که انگار نه انگار که در دولت او بسیاری از محدودیتها و ممنوعیتها شروع شده بود.
برترین ها نوشت: حالا نه که حرف زدن و نزدن احمدینژاد مهم باشد، گو این که او کلا خیلی مستدل و مبنایی حرف نمیزند، اما درد اینجاست که خب مرد حسابی با این سکوت کبری که کردی، فردا که بخواهی در نارمک و فلان روستای دورافتاده نمایش همراهی با مردم بگیری، کسی باورت نمیکند.
آن چه که از محمود احمدینژادِ بیرون از قدرت به یاد داریم، چهرهای به اصطلاح منتقد و مثلا همراهی بوده که داعیه حمایت از مطالبات مردم را دارد. در تمام سالهای اخیر چه در مواقع خاص مثل انتخابات و چه در روزهای عادی تصاویری از اون در رسانههای نزدیک به رئیس دولت بهار منتشر میشد که او را در قامت فریادرس مردم نشان میداد. بانویی که تقاضای استمداد دارد و در کوچه و پس کوچههای نارمک به خانه احمدینژاد رسیده، جوانی که جایی جز منزل احمدینژاد برای رفع نیازهایش پیدا نکرده، اینها البته در کنار سفرهای بیتوقف او برای دیدار با مردمی است که او را مخترع سفرهای استانی میشناسند.
نوع پرداخت خبرهای مربوط به احمدینژاد هم دائما بر این گمان است که مردم حافظه تاریخی ندارند و چیزی از گذشته یادشان نیست. دو سال پیش بود که احمدینژاد مقابل دوربین بهمن بابازاده نشست، آن جا طوری از شجریان و حجاب و مسائلی از این دست حرف زد که انگار نه انگار که در دولت او بسیاری از محدودیتها و ممنوعیتها شروع شده بود.
رسانههایی مثل رجانیوز و دولت بهار هم با اتکا و فرض بر همین احتمال فقدان حافظه تاریخی دائما حول اخبار احمدینژاد مانور میدادند! اما چرا میدادند؟ چرا از فعل گذشته باید استفاده کرد؟ واضح است که در تمام طول پنجاه روز اخیر هیچ اطلاعی از محمود احمدینژاد در دست نیست. آن که به دنبال فرصت بود که از مطالبات مردم بگوید، حالا هیچ نظری درباره هیچ چیزی ندارد، این همه اتفاق مناقشهبرانگیز در این روزها افتاده، او را نه با جنبش دانشجویی کار است و نه با آن چه که در کف خیابان دارد میگذرد. عجیب نیست؟
حتی محمد خاتمی و حسن روحانی که اولی در انعکاس اخبارش محدودیت است و دومی هم کلا خودش را کنار کشیده هم موضعگیری داشتند، گرچه که حداقل درباره خاتمی خیلی جنجال به پا شد، اما صدا از دیوار درآمد از احمدینژاد درنیامد.
حالا نه که حرف زدن و نزدن احمدینژاد مهم باشد، گو این که او کلا خیلی مستدل و مبنایی حرف نمیزند، اما درد اینجاست که خب مرد حسابی با این سکوت کبری که کردی، فردا که بخواهی در نارمک و فلان روستای دورافتاده نمایش همراهی با مردم بگیری، کسی باورت نمیکند.
این بار دیگر شاید خیلی روی حافظه نداشتن مردم حساب باز کردهاید! الان شرایط طوریست که حتی سلبریتیهای درجه دو هم از گزند قضاوتهای مردم در امان نیستند، احمدینژادی که لباس دادخواهی بر تن میکند و همیشه میخواهد خودش را به مردم نزدیک نشان دهد، اصلا برخی طرفدارانش او را «رئیس جمهور مردمی» نام گذاشتند، چگونه با این سکوت نسبت دارد؟ نکند واقعا همهی آن جست و خیزهای رسانهای بیشتر در جهت منافع گروهی بود؟ که اگر نبوده، پس احمدینژاد چرا حرف نمیزند؟ برخی کاربران حتی به کنایه نوشتهاند که نکند اینترنتش قطع است؟
حالا قاطبه مردم با ذرهبین افتادهاند دنبال آنهایی که سکوت کردهاند و پیدایشان نیست، این منازعات و اتفاقاتی که افتاد را نمیدانیم در نهایت به کجا خواهد رسید. هر چه که هست این خاصیت بزنگاههاست که در خودش ماهیت افشاگری دارد، چون نسبت آدمها را با زمان و زمانه عوض میکند، انگار زمان در این روزها و روزهای مشابه تاریخی طور دیگری میگذرد، در خودش بازیگوشی دارد، دوربین کائنات را انگار جای تازه کاشتهاند، زاویه دید همه عوض میشود، حالا خیابان را طور دیگری میبینیم، آدمها را اطرافیان حتی، آدمهای مشهور، آنها که مدعی بودند، آنها که چیزی فراتر از توقعمان بودند.
این روزها خیلی زمان بازیگوش است، قدر این ثانیهها را باید دانست؛ شناخت و معرفت در لاین ساعات بسیار بسیار در دسترستر است، احمدینژاد مُشتی نمونه خروار است، خلاصه که حواس همه باید جمع باشد. فرداها اگر کسی حرفی زد آلبوم این روزها را باید باز کرد.
تماشاخانه