سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403

بر مزار رند ایران: آرامگاهی که زجرها کشید تا برپا شد (فیلم)

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع

وقتی حافظ درگذشت، او را در قبرستان شیرزا دفن کردند. ماجرای آرامگاهی که برای او ساخته شده را بببنید.

کیفیت پایین:

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

کیفیت خوب:

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

عصر ایران؛ محسن ظهوری - «بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار / کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن» حافظ است؛ شوخ و شیرین و رند و بازیگوش. استاد چیدن کلمات با صورتی آهنگین و مفهومی دلنشین. شاعر بزرگ ایرانی، که اینجا خفته است: در حافظیه، زیر گنبدی بر هشت ستون و در میان باغی زیبا. داستان ما نه خود شاعر، که آرامگاه اوست. بنایی که در طول سال‌ها تغییرات زیادی کرد تا به اینجا رسید. داستان این بنا را در آخرین قسمت از فصل سوم «ایران به روایت آثار» ببینید.

«ایران به روایت آثار» مجموعه گزارشی ویدئویی است که هر هفته شنبه‌ها در عصر ایران منتشر می‌شود. فصل چهارم این مجموعه به زودی در عصر ایران منتشر می‌شود.

در قسمت قبل منتشر شد:

ایران به روایت آثار؛ قسمت شصت و نهم: زیگورات چغازنبیل

پیش از آن‌که وارد موضوع شویم، به رسم کسانی که به دیدار مقبره حافظ می‌روند، شعری از او بخوانیم:

«با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی / تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی»

شاعر بلندآوازه این غزل سال 769 خورشیدی در شیراز از دنیا رفت. احتمالا در دهه هفتاد زندگی‌اش بود. او را در قبرستان این شهر دفن کردند که نامش مصلی بود. 65 سال گذشت تا حکمران گورکانی فارس ابوالقاسم بابر دستور دهد تا برایش بقعه‌ای بسازند. این بقعه در زمان شاه عباس اول صفوی و نادرشاه افشار مرمت شده و به روزگار زندیه که رسید، ارج و قربش بالا رفت. به دستور کریم‌خان دورتادور قبر حافظ را دیواری کشیدند و ایوانی بر چهار ستون سنگی یکپارچه استوار کردند. ساخت این ایوان محوطه قبرستان را که حالا حافظیه نامیده می‌شد به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرد.

سنگ مرمرین مزار حافظ هم که هنوز سرجایش مانده، یادگار دوره کریمخان است که حاجی آقاسی‌بیگ افشار آذربایجانی با خط زیبای نستعلیق بر آن غزل‌هایی از حافظ را نوشته. همچون «مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم / طایر قدسم و از دام جهان برخیزم»

مقبره حافظ پس از آن در طول سال‌ها چندباری مرمت شد. مثلا به دست فرهاد میرزا معتمدالدوله والی فارس در زمان ناصرالدین شاه قاجار. سه سال پس از شاه شدن مظفرالدین قاجار هم نیکوکاری زرتشتی اقدام به ساخت بقعه‌ای برای حافظ کرد که مریدان سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری به دستور او خرابش کردند. بار دیگر زرتشتی دیگری قصد کرد تا بنایی برای حافظ بسازد که دوباره فال‌اسیری دستور به تخریبش داد. از قول او نقل کرده‌اند که نمی‌خواسته یک زرتشتی برای حافظ مقبره بسازد تا این شاعر را به نام خودشان نکنند. اما وقتی از طرف حکومت مرکزی هم برای ساخت مقبره آمدند، دوباره به دستور فال‌اسیری اجازه داده نشد.

فال‌اسیری سال 1280 خورشیدی از دنیا می‌رود و پس از آن است که ملک منصور شعاع‌السلطنه والی فارس در همان سال ضریحی آهنی روی قبر برپا می‌کند؛ ضریحی که توسط میرزاعلی‌اکبرخان، ملقب به مزین‌الدوله ساخته و نصب شد. به دستور شعاع‌السلطنه دو سوی تالار کریمخان هم با تخته‌سنگ‌های مرمر آراستند و غزل «روضه خلد برین خلوت درویشان است / مایه محتشمی خدمت درویشان است» را از روی خط میرعماد هنرمند بزرگ صفوی نسخه‌برداری و بر سنگ‌ها نوشتند.

با برآمدن حکومت پهلوی، کم‌کم ایران هم به سمت معماری مدرن می‌رفت، اما با نگاهی به معماری تاریخی ایران. کاوش‌های باستان‌شناسی در ایران اهمیت تاریخ و بناهای باستانی را نشان داده بود و ارنست هرتسفلد مصرانه از دولت ایران می‌خواست که به تمام ایالات دستور داده شود تا از بناهای باستانی محافظت کنند.

آندره گدار در این بزنگاه به ایران آمد؛ او دانش‌آموخته مدرسه عالی هنرهای زیبای پاریس در رشته معماری و باستان‌شناسی بود و به دعوت دولت ایران، سال 1307 برای مدیریت اداره باستان‌شناسی وارد کشور شد. با تصویب قانون عتیقیات در مجلس، حفظ و مرمت آثار باستانی در دستور کار قرار گرفت و انجمن آثار ملی که به همت برخی از ایران‌دوستان تشکیل شده بود، سال 1313 جشن هزاره فردوسی را برگزار کرد و مرمت آرامگاه این شاعر را پیگیری می‌کرد. در همین اوضاع بود که ساخت آرامگاهی برای حافظ در دستور کار قرار گرفت؛ بنایی که در وضعیت مناسبی نبود. علی‌اصغر حکمت وزیر معارف وقت کسی بود که این کار را آغاز کرد. اما بدون اتفاقی که در شمال‌غرب ایران رخ داد، نمی‌توانست آن را به انجام برساند.

دو سال قبل از شروع کار آرامگاه حافظ، یعنی سال 1312، سارقان به مقبره شاه‌اسماعیل صفوی در اردبیل دستبرد زدند و مقداری از طلاهای ضریح این آرامگاه را دزدیدند. یک‌سال بعدش طلاها بی‌کم و کاست پیدا می شوند و اینجاست که حکمت ایده خود را عملی می‌بیند. او با قرض گرفتن این طلاها دو کار عمرانی را پیش می‌برد؛ یکی ساخت دبیرستان صفوی در اردبیل و دیگری مرمت آرامگاه حافظ در شیراز. او کار طراحی بنا را به آندره گدار می سپارد که قبل از آن موزه ایران‌باستان را در تهران ساخته بود.

گدار با نگاهی به معماری ایران طرح خود را در سال 1314 پیاده می‌کند؛ بنایی برخلاف آرامگاه‌های ساخته شده در ایران که همیشه در مکانی بسته بودند. او آرامگاه را در ارتباط با محیط پیرامونش گذاشت. از چهارطاقی‌های ساسانی و گنبدهای هشت‌ضلعی آرامگاهی الهام گرفت، و عمارت‌های کلاه‌فرنگی را با نمونه‌هایی از پاویون‌سازی در اروپا تلفیق کرد. مثلا مقایسه کنید با این پاویون‌باغ در میان پارک آگرا در مارک‌کلیبرگ آلمان.

گدار طراحی باغ را هم تلفیقی انجام داد؛ او قبرستان را به باغی تبدیل کرد با الهام از باغ سازی ایرانی در کنار بلواربندی فرانسوی. به این ترتیب بنایی آشنا برای ایرانیان خلق کرد که برای یک گردشگر غربی هم غریب نبود. او چهار ستون تالار کریم‌خانی را نگه داشت و 16 ستون دیگر به آن‌ها اضافه کرد تا رواق، با 20 ستون سنگی یکپارچه و دو ردیف پلکان نه‌تایی، فضای باغ‌مقبره را از باغ جنوبی جدا کند.

او آرامگاه حافظ را بر بالای پنج پله و زیر هشت ستون سنگی یک‌پارچه گذاشت با سرستون‌هایی مقرنس شده. بر بالای این ستون‌ها گنبدی به شکل کلاه درویشان قرار داد با پوششی از مس تا به مرور زمان اکسیده شده و رنگ زیباتری به خود بگیرد. گدار در سطح داخلی کلاهک هم این شعر از حافظ را بر دور لبه گنبد و بر زمینه‌ای از کاشی نصب کرد: «حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم / خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم»

ساخت آرامگاه سه سال زمان برد و بیش از 25هزار تومن هم برایش هزینه شد.

سال 1375 هادی میرمیران معمار سرشناس ایرانی طرح احیای مجموعه حافظیه را داد که از سال 1380 آغاز شده و با خرید و تخریب منازل مسکونی اطراف حافظیه و اضافه شدن برخی باغ‌های اطراف مثل باغ جهان‌نمای شیراز به 20 هزار هکتار وسعت رسیده. در این مجموعه مشاهیر مشهوری نیز به خاک سپرده شده‌اند: فرصت‌الدوله شیرازی، فریدون توللی، لطفعلی صورتگر، مهدی حمیدی شیرازی، رسول پرویزی و علیرضا شاپورشهبازی برخی از آن‌ها هستند.

اینجا حالا جزو خاطرات چندین نسل از ایرانیان شده و اشاراتی به آن در ادبیات و هنر هم آمده. مثلا در داستان کوتاه شرق بنفشه نوشته شهریار مندنی‌پور، آن‌جا که روح حافظ از قبر این آرامگاه قرار گرفته در فضای باز بیرون می‌آید و ناراضی است؛ از اینکه حتی همین گنبد کوچک بالای سرش هم آسمان را از او گرفته:

«به روزی بارانی، بارانی... نگفته بودیم ببار، اما می‌بارید. چنان می‌بارید تا به استخوان‌های برهنه برسد و جان‌های لولی را مجموع کند. سرگشته‌ی حافظیه، به سنگ مرمر گور که بالای آن صفه‌ی بی‌معنا هم نیست، نگاه نینداختم. گفتم با آن گنبدی که بر تو ساخته‌اند، دوباره از آسمان و حسرت فرشتگان محرومت کرده‌اند... توبه و تکرار دلشده‌ای است که ساختمان کتابخانه اینجا مثل هفتصد سال پیش است. نعمت اندوه است.»

حافظیه باصفاست. آرامگاهی آرامش‌بخش. می‌گویند کسانی که همت به برپایی آرامگاه یا مرمت آن کردند، قبلش فالی از دیوانش گرفتند. رسمی قدیمی است که امروز هم انجام می‌شود. بر بالای مقبره اش دیوان حافظ را باز کرده و غزلی را می‌خوانند. ما هم این رسم را به‌جا بیاوریم و تمام:

«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت / عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد»

لینک کوتاه: asriran.com/003P2J برچسب ها: ایران به روایت آثار , آرامگاه حافظ , آندره گدار , علی‌اصغر حکمت , کریم‌خان زند , حافظیه