به ما معمولیها هم فکر کنید!
خاطرم هست وقتی برای اولین بار وارد فرانسه شدم، راننده تاکسی که باید من را از فرودگاه به ایستگاه قطار میرساند، وقتی پشت ترافیک پاریس گیر کرد، گفت: «باز هم تظاهرات! فرانسه کشور تظاهراته، نه بترس و نه تعجب کن!» آن روزها در فوریه سال 2006 در فرانسه اعتصابات و تظاهراتی بابت قانون کار کارگردان روزمزد در جریان بود. یکی از مهمترین مراکز این اعتصابها، دانشگاهها بود. خصوصا دانشگاه لیل (دانشگاهی که باید در آن مشغول به تحصیل میشدم) و دانشگاه رِن. خاطرم هست وقتی میخواستم برای کارهای اداری وارد دانشگاه شوم، چون تمام راههای ورودی بسته بود، مجبور شدم از تنها راه ممکن در پارکینگ دانشگاه، وارد ساختمان شوم. معترضان پشت تمام در و پنجرهها تا سقف میز و صندلی چیده بودند.
این اعتصابها حدود دو ماه طول کشید، دو ماه دانشگاه تعطیل بود، خیابانهای شهر عرصه تظاهرات بود، اما تظاهرکنندگان نه فحاشی میکردند، نه شعار مرگ بر دولت سر میدادند، حتی روزی که بسیاری به خیابانهای اصلی شهر ریخته بودند، عدهای از تظاهرکنندگان موسیقی مینواختند و حرفشان را با نوای موسیقی میزدند. البته طبیعی است که شرایط را برای عدهای سخت کردند، حداقل با ایجاد ترافیک در مسیر اصلی و مسیرهای جایگزین و سخت شدن تردد دیگران. از سوی دیگر، وقتی خواسته دانشجویان تا حدی برآورده شد، مسوولان دانشگاه دو ماه را به گونهای جبران کردند که به اصطلاح نه سیخ بسوزد و نه کباب. هیچ پلیسی هم در محل دانشگاه حاضر نبود، خاطرم نیست که در آن تظاهرات، دانشجویی دستگیر یا زندانی شده باشد، کشور هم به بجرانی که احساس ناامنی ایجاد کند، کشیده نشد. چرا؟ چون هیچ کدام از معترضان شعار «مرگ بر دولت» سر ندادند و هیچ کس به ذهنش خطور نکرد حالا که یک قانون مغایر با منافع مردم خصوصا کارگران کم درآمد (که دانشجویان بخش عمده آنها بودند) در مجلس به تصویب رسیده باید حکومت را ساقط کنند. شعارها تماما در راستای تصحیح قانون مذکور بود. طی دو ماه بارها نخست وزیر در تلویزیون دیده شد و در راستای متقاعدکردن معترضان حرف زد تا اینکه بالاخره مجلس در قانون مصوب تجدیدنظر کرد و آن را به گونهای به سروسامان رساند که صدای اعتراض قطع شد. طی 10 سال اقامت در فرانسه، بارها و بارها شاهد چنین تظاهرات و اعتصابهایی بودم؛ اعتصابهایی از سوی یک انجمن خاص یا یک صنف خاص با حرف و خواسته مشخص و شفاف. پلیس هم ماموریت ویژهای در روزهای اعتصاب دارد. مسیرها را کنترل میکند، و برای تردد ماشینها مسیر جایگزین مشخص میکند و بر اوضاع شهر نظارت میکند. برای همین، تلاش میکند تا حداقل مشکل برای شهروندان به وجود آید.
البته که در این روزها چشم آدم از حضور پلیس و نیروی امنیتی سیاهی میرود، چون باید امنیت شهر و مردم را تامین کنند. اینها به معنی این نیست که همه چیز در فرانسه به قانون و قاعده و راضیکننده است، نه اصلا. فرانسویان اگر بیشتر از ما نابسامانی و آسیب اجتماعی و نارضایتی نداشته باشند، کمتر ندارند. به عنوان مثال، اخبار در سال 2009 حاکی از این بود که هر سه روز یک بار یک نفر در فرانسه خودکشی می کند، یعنی درصد افسردگی اینقدر بالاست. این افسردگی ناشی از تنهایی ناشی از بیکاری، بیپولی و... است. یا تعداد زنانی که توسط شوهرانشان کشته میشوند به قدری زیاد بود که در صدر اخبار آن روز فرانسه قرار گرفت (خبرش را همان روزها برای روزنامه جام جم فرستادم و در صفحه یک آن منتشر شد).
در فرانسه حتما وقتی سوار مترو میشوید، چهرههای غمگین و پر دردی از شهروندان عادی که رفتارهای اجتماعی درستی دارند میبینید که اغلب این جمله تکراری را از آنها میشنوید: «دولت ما پولدارها رو پولدارتر میکند و فقیرها را فقیرتر»، آن هم در یک جامعه سوسیالیست که برابری همه آحاد جامعه از طریق مالیاتدهندگان تامین میشود، نه دولت. فکر نکنید دولتمردان فرانسه از گناه و خطایی به دورند. با وجودی که قانون اساسی فرانسه میگوید که رئیس جمهور از اتهامی که نتیجه آن ورود به محاکم قضایی باشد مبراست، نیکلا سارکوزی اولین رئیس جمهوری بود که به دادگاه رفت. یا همسر بسیار مهربان!! رئیس جمهور فعلی فرانسه، یکی از بزرگترین پروندههای مالی را دارد و مرزهای کاپیتالیسم را جابهجا کرده است. این را در اولین روزهای ریاست جمهوری امانوئل مکرون در فرانسه شنیدم، اما نه تنها هیچ کس شعار مرگ بر مکرون سر نداد، که برای دومین بار نیز به ریاست جمهوری رسید. اما در ایران، یک اتقاق (هر اتفاقی که نارضایتی به دنبال دارد، از گرانی بنزین گرفته تا مرگ در حد مرگ ناراحتکننده یک دختر جوان که میتواند دختر هر کدام از ما باشد) به بحران کشیده میشود. صدای اعتراض که بلند میشود، شعارهای «مرگ» است که به آسمان میرود.
خواسته یا خواستهها چیست؟ زنده کردن دختر یا تصحیح قانون و شرایط؟ خوب چرا شعار «مرگ» سر میدهید؟ مگر شما همانها نیستید که میگویید مشکلات ایران ناشی از شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل است، پس چرا خودتان شعار مرگ بر سر میدهید؟ یک بوم و دو هوا نباشید که وقتی حرفی میزنید باورتان کنیم.
پلیس در مقابل این حرکت چه میکند؟ اساسا کدام کشور است که نیروی امنیتی و نظامی آن شعار مرگ بر دولت را تحمل کند؟ طبیعتا با صدای مرگ بر دولت مقابله میکند. اگر اعتصابها و تظاهرات در فرانسه به بحران کشیده نمیشود برای این است که کسی شعار «مرگ بر دولت» نمیدهد، نه اینکه نیروی امنیتی و پلیس فرانسه خیلی مهربان باشد، بارها در اخبار (داخلی و خارجی) دیدید وقتی قرار به مقابله با مردم باشد، پلیس از چه نیرو و حایگاهی برخوردار است و چقدر خشن با شهروندان عادی رفتار میکند، چه رسد به معترضان.
نمونهاش تظاهرات موسوم به «جلیقه زردها» است که در اعتراض به گرانی بنزین در فرانسه رخ داد و چندین ماه طول کشید و آمارها حاکی از کشته شدن 10 نفر، مجروح شدن 43 هزار نفر، کور شدن حداقل 14 نفرودستگیری چند صد نفر و... شد و درخواست تظاهرکنندگان مبنی بر استعفای رئیس جمهوری نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه مکرون برای بار دوم به ریاست جمهوری فرانسه نائل شد و قیمت بنزین هم همان ماند که اعلام شده بود. به بیان سادهتر، چنانچه در فرانسه اعتراضی با آرامی طی تظاهراتی آرام برگزار شود، بدون اینکه کلام زشت یا شعاری مغایر منافع ملی (بخوانید مغایر خواست دولتمردان) سر داده نشود، دولت هم به حرف معترضان حداقل گوش میدهد و تصویری دموکراتیک از خود ارائه میدهد، در غیر این صورت بیش از هر دولت و حکومتی با آن برخورد میکند. ضمن اینکه مردمی که با قانون وضع شده یا شرایط ایجاد شده ارتباطی ندارند، اصولا و به طور منطقی در اعتراضها شرکت نمیکنند، چون در امری که به آنها مربوط نیست دخالت نمیکنند. نه اینکه به اوضاع کشور و مردم دیگر بیتفاوت باشند. چون شناخت لازم برای واکنش در حد شرکت در تظاهرات را ندارند. پس نظاره میکنند، اخبار را پیگیری میکنند و به نظر من شناخت پیدا میکنند که اگر اعتراضی داشتند چگونه برخورد کنند، یعنی فرهنگ اعتراض و تظاهرات را یاد میگیرند. اما در اینجا، به محض اینکه عدهای به یک اتفاق یا نسبت به یک قانون یا رفتار ضد منافع مردم واکنش نشان میدهند، کشور به بحران کشیده میشود. نمونه اخیر مرگ مهسای نازنین یا گرانی بنزین در سال 98، آیا کسی هست که نسبت به اتفاقهای رخ داده متاثر ویا متضرر نشده باشد؟ ولی آیا همه به خیابان آمدند؟ خیر. چرا؟ چون میدانستند عدهای اعتراض آنها را به بحران تبدیل میکنند؛ اتفاقی که در واقعیت هم رخ داد. چون نه تنها عدهای به اسم معترض، اعتراض را به اغتشاش تبدیل میکنند، بلکه کسانی هم که اقدام به اعتراض میکنند، خواسته روشن و واضحی ندارند.
به نظر شما، واکنش نسبت به گران شدن بنزین، تغییر حکومت است؟؟!! کجای دنیا چنین اتقاقی رخ میدهد؟ و کجای دنیا اگر چنین اتفاقی رخ بدهد دولت و نیروی امنیتی سکوت میکند؟ آیا هیچ جای دنیا هیچ چیزی گران نمیشود؟
مشخصا عرض میکنم، تمام پمپ بنزینها در فرانسه، بنرهایی برای اعلام نرخ بنزین دارند که مثل بنرهای ارز در ایران ثانیهای تغییر میکند و تمام کسانی که در فرانسه ماشین دارند هر روز پیگیر اخبار قیمت بنزین هستند. این تغییر ممکن است در حد یک سانتیم (یک سنت) باشد ولی برای فرانسوی جماعت همین هم ناراحتکننده است، جلیقه زردها نمونه بازر تایید حرف بنده است. باور کنید اگر شرایط بنزین در فرانسه شبیه شرایط دلار و یورو در ایران نباشد، خیلی هم متفاوت نیست. پس آیا فرانسویان باید هر روز اعتصاب کنند و هر روز شعار سرنگونی نظام سر دهند؟ بعد شماهایی که به قول خودتان زبان مردم میشوید و برای دفاع از بقیه به خیابانها میریزید، اموال عمومی را تخریب میکنید (اجازه بدهید با توجه به شرایط ایجاد شده توان تفکیک معترض و برانداز را نداشته باشیم)، به منافع مردم و دولت ضرر میزنید، هیچ فکر میکنید که زندگی عادی آن دسته از شهروندانی را که معقول با قضیه برخورد میکنند، به بحران میکشید؟
الان میدانید چقدر احساس ناامنی ایجاد کردید؟ میدانید چه کسانی زندگی عادیشان مختل شده و به خاطر شرایط ایجاد شده حتی نگران بیرون آمدن از خانه هستند؟ میدانید این یعنی زندگی عادی را از ما و بسیاری سلب کردید؟
میدانید دانشجویان و خانوادههایشان نگران دانشگاه رفتن هستند؟ میدانید من معلم حداقل ارتباطم با دانشجویانم و کارهای دانشگاهی که باید از طریق اینترنت انجام میدادم، به مخاطره افتاده مثلا به دلیل کند شدن اینترنت امکان دانلود پایاننامهای با کلی تصویر به راحتی امکانپذیر نیست، مطالعه پایاننامه مرتب به تعویق میافتد و این یعنی زمان دفاع دانشجو به تعویق میافتد و شاید حتی مجبور به پرداخت هزینه یک ترم شهریه ثابت شود. در این ضرر مالی و معنوی آیا من مقصرم یا کندی اینترنت که شما باعث شدید؟
دیروز در دانشگاه، یک دوست رسانهای را دیدم که در مقطع دکترای رشته ادبیات فارسی قبول شده. حرفمان به اعتراضها کشید، از فشار ایجاد شده در تحریریه مرکزی خبر میگفت و اینکه شرایط ایجاد شده امکان حضورش در دانشگاه را متزلزل کرده. این یعنی غیر از فشار کاری، وجوه دیگر زندگی افراد نیز تحتالشعاع اتفاقات اخیر قرار گرفته است.
میدانید چقدر هزینه مادی و معنوی صرف این شکل از اعتراض شما شده؟ آیا هیچ وقت به ما مردم معمولی و عادی فکر کردید، همین شمایی که برای ارتقای شرایط موجود و در راستای منافع مردم!! به خیابانها میریزید؟ چند شب است در محل ما ساعت 9 شب چند صدای اعتراض از خانهها بلند میشود، همسایهها در تقابل با همدیگر چند دقیقهای شعار مرگ بر دولت و مرگ بر ضد ولایت فقیه سر میدهند، غیر از اینکه این شکل اعتراض به شدت خندهدار و مضجک است، آرامش شبانه ما هم سلب شده. اینها که شعار میهند میدانند در کدام خانه ممکن است بیماری باشد که انتظار ندارد آن ساعت از شب یک کوچه بن بست بستر اعتراض باشد؟ آیا به حق و حقوق این افراد فکر کردید؟
دقیقا خطابم به شما معترضان است که حرف از دفاع از مردم میزنید. ما معمولی هستیم، ولی احمق نیستیم، معمولی هستیم ولی ما هم به شرایط نقد داریم. اما همانقدر که مثلا از گرانیها کلافهایم، از شرایطی که شما برای ما ایجاد کردید هم ناراحت و کلافه و گلایهمندیم. چون همان حداقل را از ما سلب کردهاید. همان یک لقمه نانی که در این گرانی و با سختی به دست میآوریم را با غم و غصه میخوریم. همین شمایی که از فیلترشدن اینستاگرام به دلیل زمینه اقتصادی که برای بسیاری از مردم فراهم شده گلایه و بسیار اعتراض میکنید میدانید چند روز است رفتار شما باعث شده همان اندک کسب و کارشان هم از رونق بیفتد؟
میدانید بسیاری از مغازهداران مجبورند کرکرههایشان را به خاطر رفتار شما عصر هنگام و زمان فروش پایین بکشند و درآمدشان را به حداقل تقلیل دادید؟ میدانید بسیاری از والدین که فرزندانشان در خارج از کشور هستند مدتی است حتی نمیتوانند از حال هم با خبر شوند؟
میدانید همان اندازه که برای مهسای نازنین ناراحتیم برای تمام کسانی که این روزها از دست رفتند، از بسیجی و سپاهی و نیروی امنیتی و پلیس و مردم عادی معترض، ناراحتیم؟ میدانید بدون اینکه عزیزانشان را بشناسیم همراه با آنها برای عزیز از دست رفتهشان اشک میریزیم؟
میدانید دلمان پر درد و پرغصهتر از قبل شده؟ اینها را نمیگویم برای اینکه اعتراض نکنید که اصولا اعتراض حق همه و در همه شرایط است، ولی اعتراضتان را شفاف و مودبانه و در راستای تصحیح و ارتقای شرایط بزنید تا نتیجهبخش باشد. در آن بین، اگر توانستید اندکی هم به ما معمولیها فکر کنید.
به خدا که زندگیمان را مختل کردید!