«بیمادر»؛ یک زاویه نگاه تکراری / «دسته دختران»، توانمندتر در کارگردانی
در پنجمین روز از چهلمین جشنواره فیلم فجر دو فیلم «بیمادر» ساخته سیدمرتضی فاطمی و «دسته دختران» ساخته منیر قیدی در خانه جشنواره به نمایش درآمد.
بیمادر، موضوع و زاویه نگاه تکراری
سیدمرتضی فاطمی با اولین فیلم بلند خود در مقام کارگردان در چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. بیمادر راوی داستان یک زوج تحصیلکرده و ثروتمند است که خلاء زندگی آنها که زن را آزار میدهد، نداشتن فرزند است. اینکه چرا این زوج توان داشتن فرزند را ندارند در فیلم مشخص نیست، ولی هر چه هست آنها و خصوصا زن را به سمت رحم اجارهای هدایت میکند، و همین گرههای درام را ایجاد میکند. آمدن یک زن دیگر، هر چند از طبقه اجتماعی دیگر، به خانه آنها بحرانی برای زن به وجود میآورد و جایگاه خود را در خطر میبیند. برای همین در میانه راه تصمیم میگیرد صاحب رحم اجارهای را مجبور به سقط کند.
اینکه این داستان در چندین و چند داستان دیگر با اندکی کم و زیاد پرداخته شده است، یا همیشه این دو طیف در دو طبقه بسیار پولدار و فقیر قرار میگیرند، یا همیشه زن با وجود صاحب رحم اجاره ای احساس خطر می کند، به جای خود. مساله مهم داستان و خصوصا شخصیت پردازی در این است که این زوج پولدار هر دو پزشک هستند، آقا روانپزشک و خانم متخصص زنان و زایمان. آقای روانپزشک در جلسات راهبردی روانشناسانه خود که با حضور تعداد زیادی برگزار می شود از عشق حرف می زند و ملال در عشق که باعث می شود شرایط زوجین تغییر کند و مثلا به فرزند داشتن فکر کنند. اما معتقد است زندگی او با زنش به چنین ملالی نرسیده است اما زن تاکید می کند که فرزند می خواهد.
اگر این زوج شغل و تحصیلاتی غیر از این داشتند شاید رفتار و واکنش های زن در حسادت به حضور یک دخترک فقیر درمانده ای که برای تامین پیوند کلیه برای پسر 5 ساله ای راضی به این کار شده است، قابل باور بود. انسانها با موقعیت و شرایط خود انتظاراتی در مخاطبان و اطرافیان خود ایجاد می کنند. آقای روانپزشک که 20 سال است تراپی می کند، قادر به انتقال و اثبات عشق خود به همسرش نیست تا او جایگاهش را متزلزل نبیند. حتی نتوانسته باعث ارتقای نگاه همسرش در زندگی و پذیرش برخی کاستی ها شود، چطور برای مردمی که 20 سال نزد او تراپی شده اند نسخه پیچیده است.
البته که کارگردان تلاش کرده است تا دو شخصیت مرد داستان یعنی آقای دکتر و برادر دخترک را بسیار منطقی و معقول شخصیت پردازی کند. مهروز، از طبقه پایین اجتماع که به قول خودش، دست تو حلق سگ می کند تا لقمه نانی درآورد و از همین راه نیز می خواهد هزینه پیوند کلیه خواهرزاده اش را تامین کند، بد رفتار می کند چون دچار فقر فرهنگی است، اما غیرمعقول رفتار نمی کند. او هر چند نمی تواند شیک و لفظ قلم حرف بزند، اما انسانی رفتار می کند.
همچنین آقای دکتر با مهروز انسانی رفتار می کند، اما خانم دکتر حتی دست در نتایج آزمایش می برد تا زایمان را برای او خطرآفرین جلوه دهد تا بتواند او را به سقط راضی کند. و همین او را به قهقرا می برد. یا بهتر، شخصیت یک زن تحصیل کرده را که خصوصا پزشک هم هست را زیر سوال می برد. اینکه در داستان یا داستانهایی مردان، زنان را ابزار کنند و نگاه غیرانسانی به خود داشته باشند، از نظر نگارنده قابل قبول است چون غیر از این نیست اما وقتی زن خود را اینقدر تحقیر می کند و به قهقرا می برد، جای تاسف بسیار دارد و اینکه چرا کارگردان محترم که خود نیز دکترای فلسفه دارد چنین تصویری از شخصیت زن در فیلمش ارائه داده است سوالی است که دوست دارم از او بپرسم. به نظر می رسد سینمای ایران بیش از پیش به هوا و نگاه تازه در پرداختن به موضوعات خانوادگی و ملودرامهای اجتماعی حتی در ارائه و نمایش مشکلات ازلی و ابدی انسانها دارد.
دسته دختران، قیدی توانمندتر میشود
خانم دکتر حتی دست در نتایج آزمایش می برد تا زایمان را برای او خطرآفرین جلوه دهد تا بتواند او را به سقط راضی کند. و همین او را به قهقرا می برد. یا بهتر، شخصیت یک زن تحصیل کرده را که خصوصا پزشک هم هست را زیر سوال می برد. اینکه در داستان یا داستانهایی مردان، زنان را ابزار کنند و نگاه غیرانسانی به خود داشته باشند، از نظر نگارنده قابل قبول است چون غیر از این نیست اما وقتی زن خود را اینقدر تحقیر می کند و به قهقرا می برد، جای تاسف بسیار دارد و اینکه چرا کارگردان محترم که خود نیز دکترای فلسفه دارد چنین تصویری از شخصیت زن در فیلمش ارائه داده است سوالی است که دوست دارم از او بپرسم.
«دسته دختران» دومین فیلم بلند منیر قیدی بعد از «ویلاییها» ست که 5 سال پیش کارگردانی کرد. ویلاییها تصویر درستی از زنان فرماندههان و رزمندهها در خط نزدیک به خط مقدم ارائه داده بود که هم کارهای پشتیبانی از جبهه را انجام میدادند و هم نزدیک همسران خود بودند تا دیدارهای هر از گاهی امکانپذیرتر باشد. آنچه در «ویلاییها» دیدیم، در بسیاری از کتابهای خاطرات زنان در جنگ خوانده بودیم و حالا به زبان تصویر کشیده شده بود. صحنههای جنگ یا بهتر خط مقدم را نمیدیدیم، چون حضور زنان در پشت جبهه، مساله اصلی این فیلم بود.
مساله اصلی «دسته دختران»، حضور زنان در خط مقدم جبهه و تقریبا پا به پای مردان است، موضوعی که پیش از این در سینما به آن پرداخته نشده بود. قیدی در ساخت و پردازش صحنههای جنگ بسیار قوی عمل می کند، میزانسن، طراحی گریم و صحنه و همه آنچه که باید این بخش از کار او را باورپذیر کند، بسیار قدرتمند است و جنگ را عریان به مخاطب نشان میدهد تا بدین شکل بتواند تاثیر مخرب آن را بر جسم و روح و روان انسان نشان دهد. انفجارهای پی در پی نفس مخاطب را بند میآورد و حتی اگر شناخت یا ارتباطی هم با جنگ نداشته است، او را از این حجم خرابی و وحشت، متاثر میکند. ریتم تدوین مناسب، صداگذاری و موسیقی نیز به جا و تاثیرگذار است. لحظههای احساسی و تاثیرگذار بسیار خوبی نیز بازنمایی کرد. بازیها نیز خوب و در مورد فرشته حسینی خیلی خوب است. حسینی بیش از انتظار خوب بازی کرد.
قیدی در «دسته دختران» به یک نکته مهم نیز بسیار دقت میکند و آن وجه احساسی یا به قول برخی دوستان، سانتیمانتالیسم فیلمش است که به نظر نگارنده کاملا به جا و به اندازه بود. چون شخصیتهای اصلی فیلم زن هستند و کارگردان پشت دوربین نیز یک زن است و باید این نگاه احساسی و سانتیمانتال در فیلم جاری باشد. مثلا وقتی شخصیت اصلی (خانم کمالی یا کمایی با بازی نیکی کریمی) که دو فرزند کوچک خود را در یک بمبگذاری از دست داده و با رسیدن به جنتآباد و دیدن قبور آنها، ماموریت را فراموش میکند و بر سر مزار کودکانش اشک میریزد. احتمالا به نظر عده ای ضعف در شخصیت است، اما به نظر نگارنده یک مادر حتما در چنین موقعیتی، چنین واکنشی دارد.
دسته دختران، فیلمی حادثهمحور است که روز 10 مهر سال 1359 و زمانی را که خرمشهر در جریان سقوط قرار داشت، روایت میکند. شخصیتها که در طول روایت، اندکی آنها را میشناسیم و شاید خیلی درباره حضور آنها در جبهه و جنگ متقاعد نمیشویم و خصوصا دلیل پررنگی مبنی بر حضور در جنگ برای دفاع از شهر (غیر از شخصیت سیمین با بازی فرشته حسینی که علیرغم مخالفت پدر، همچنان میماند و میخواهد در کنار مردان از شهرش دفاع کند)، نمیبینیم. علیرغم این نقطه ظعف، واکنش این زنان را در موقعیتی که در آن قرار گرفته اند را خوب به تصویر میکشد و به نظر میرسد قیدی در جستوجوی این واکنش و خصوصا به دنبال تغییر یا بهتر بگوییم، تحول شخصیتی آنها بوده است. زنانی که به دلیلی غیر از دفاع از شهر وارد جنگ میشوند، اما برای دفاع شهر حرکت میکنند و ماموریت جهانآرا، فرمانده وقت سپاه خرمشهر مبنی بر انتقال سلاح از انبار به گمرک، جایی که جنگ بین ایرانیها و بعثیها بالا گرفته بود، به انجام میرسانند. تمام مسیر از مسجد خرمشهر تا انبار مهمات و بعد رساندن آنها به گمرک، مسیری است که با این زنان و دلایل و اهدافشان آشنا میشویم و تحول نهایی آنها را می پذیریم.
قیدی هر چند در نشست مطبوعاتی اعلام کرد که هیچ کدام از این شخصیتها ما به ازای بیرونی ندارند و بعد از مطالعه چندین کتاب خاطرات و تجربههای او در جایگاه منشی صحنه در فیلمهای جنگی او را به ساخت چنین اثری سوق داده است، یا اصلا موضوع جنگ را به یکی از دغدغههای او تبدیل کرده است.
معتقدم هر چقدر هر کسی با هر زبان ادبی یا هنری بتواند بخشی از جنگ هشت ساله عراق علیه ایران را روایت کند، نقش مهمی در تکمیل شدن قطعات پازل این جنگ دارد. خصوصا که قیدی تنها زن کارگردان این دوره از جشنواره است و خصوصا که او تنها فیلم جنگی این دوره را ساخته است. پس دستمریزاد به قیدی و گروهش.