تحلیل متفاوت دکتر بهشتی از هدف قیام عاشورا
طی سالهای اخیر توفیق داشتم دو کتاب "سفر شهادت" و "پیشوای شهیدان" را چند بار مطالعه و استفاده کنم. اولی اثر امام موسی صدر است و دومی اثر برادر بزرگ ایشان، آیهالله العظمی سید رضا صدر.
امسال تصمیم گرفتهام اگر عمر و توفیق یار بود، کتاب "مبارزه پیروز" شهید آیهالله دکتر بهشتی را با دقت مطالعه کنم. کنجکاوم ببینم این بزرگوار فلسفهی نهضت عاشورا را چگونه تبیین کرد؟ و دربارهی کاربرد آن در روزگاران بعد چه نظری داشت. انشاءالله مانند دو کتاب قبل، هر روز فرازی از کتاب جدید را در کانال حاضر منتشر خواهم کرد.
نکتهی جالبی که در آثار آیات سید رضا صدر، امام موسی صدر و شهید بهشتی مشاهده کردم، این است که از هدف قیام عاشورا تحلیل مشابهی داشتند. هر سه این نظریه را رد کردند که هدف، به دست گرفتن حکومت بوده است. هر سه، عدم بیعت با یزید، همچنین نهی از منکرِ حاکم وقت و بلکه خود امت اسلام را هدف میدانستند.
هر سه نیز معتقد بودند که امام حسین (ع) از مدینه که خارج شد، میدانست که آخر این مسیر، شهادت است؛ لذا با علم به این عاقبت بود که دست به آن فداکاری تاریخی زد. به نظرم تحلیل این سه بزرگوار کاملاً منطقی است. زندگی دیگر امامان معصوم (ع) نیز بیانگر این واقعیت است که هیچکدام دنبال حکومت نبودهاند. ارزش حکومت برای آنها، واقعاً از آب بینی بز هم کمتر بود.
آنچه تحلیل این سه بزرگوار را از قیام عاشورا وزن بیشتر میبخشد، تجربیات مشابه خود آنها در مسیر زندگی است. در گوشهی کتابخانه محصور نبودند تا صرفاً با تخیل و گمان، آن تحول سیاسی بینظیر را تحلیل کنند. خود یا نزدیکانشان رهبری اعتراضات مردم علیه حاکمی جائر را عهدهدار بودند و نهایتاً نیز مسیر اسارت و شهادت را طی کردند.
1- سنت مبارزه
شیفتگان حسین باید بدانند:
مبارزه در زندگی امری است اجتنابناپذیر؛ باید از کسالت و کاهلی و از گوشهنشینی بیرون بیایند. بدانند تا بشری در دنیا زندگی میکند، باید همواره مبارزه ادامه داشته باشد.
شیرینترین مبارزات، مبارزه در دفاع از حق و علیه باطل است؛ مبارزه برای زنده نگهداشتن فکر حق، مبارزه برای اجرای قانون حق.
بدانند مبارزه سنتی دارد و اگر بخواهند در مبارزات خودشان پیروز باشند، باید:
1- هدف داشته باشند؛ هدفی صریح و روشن و شناختهشده و قابلعرضه بر مردم، هدفی قابلاعتماد، هدفی قابلپذیرش.
2- استقامت داشته باشند، نیرومند باشند، ارادهی قوی داشته باشند، فداکار باشند، جانبازی کنند، حاضر باشند مال، جان و هر چه دارند را در راه هدف از دست بدهند و نثار کنند.
3- توجه داشته باشند با توجه به اوضاع و احوال زمان و مکان، برای مبارزهی خودشان راه و روش و تاکتیک مناسبی انتخاب کنند.
آن وقت مطمئن باشید، خدا یار آنها و پیروزی در انتظار آنها است. یا أَیُهَا الَذِینَ آمَنُوا اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِت أَقدامَکُم [سورهی محمد، آیهی 7]. * مبارزه پیروز، 24.
2- هدف قیام
هدف اباعبدالله چیست؟ آیا در دست گرفتن حکومت است؟ آیا اباعبدالله میخواهد بر بلاد مسلمانان به خصوص عراق و کوفه حکومت کند؟ نه، هدف او حکومت نیست. هدف، اِعلاء حکم حق است. باید حق از باطل شناخته شود و حق و باطل را در افقی روشنتر به مردم نشان دهد. خواه به حکومت برسد یا نرسد. اگر توانست حکومت را در دست بگیرد، که چه بهتر؛ قدرت حکومت را در راهی که خدا میپسندد به کار میاندازد. اما اگر نتوانست حکومت را به دست آورد، باز هم مقصود تأمین شده است.
حضرت مکرر قبل از رسیدن به خاک نینوا و کربلا گفته بود: به استقبال مرگ میرویم؛ اما لازم بود بفهماند که او برای حکومت به کوفه نیامده که پسفردا مردم تفسیر نکنند و بگویند: مردم کوفه او را دعوت میکردند به کوفه بیاید، بعد دید حکومت به دستش نمیآید، به غیرتش برخورد و مرگ را بر زندگی ترجیح داد، زیرا نمیتوانست تلخی محرومیت از حکومت را تحمل کند. به همین جهت مکرر گفت: اگر نمیخواهید، بر میگردم! خیال نکنید که من حالا به غیرتم برخورده است و چون از حکومت محروم شدهام، دیگر تاب آن را ندارم که زندگی کنم و آمدهام به دست خودم خودکشی کنم. *مبارزه پیروز، 17 و 21.
3- قیام برای اصلاح امت
عدهی زیادی از کسانی که با خلافت یزید مخالف بودند، نامهها نوشتند و از امام دعوت کردند که به کوفه برود تا با ایشان به عنوان امیر مؤمنان بیعت کنند.
قبل از این دعوت، قیام اباعبدالله در برابر یزید هیچ ارتباطی با مردم کوفه ندارد. ارتباط قیام کربلا با مردم کوفه از این دعوت شروع میشود.
امام به کوفه میآید تا با کمک مردم، خلافت اسلامی را به دست آورد. این ظاهر امر است؛ ولی وصیتی که امام در مکه نوشت و به دست برادرش داد، هدف دیگری را نشان میدهد:
آگاه باشید من از اینجا به طمع ریاست یا از روی خودخواهی بیرون نمیروم. آگاه باشید من از اینجا برای اینکه به مردم ستم کنم و پایهی ظلمی را بنا بگذارم، بیرون نمیروم. آگاه باشید من برای اینکه در میان امت اسلام فسادی بیا کنم، از اینجا بیرون نمیروم.
انگیزهی من برای قیام این است که امت اسلام را دچار فساد میبینم. به خاطر اصلاح امت به پا میخیزم و قیام میکنم. در راه ترویج نیکیها و مبارزه با فساد قیام میکنم. میخواهم در میان امت اسلام به همان روشی که پیغمبر، جد من، امیر المؤمنان علی، پدرم، رفتار میکرد، رفتار کنم. * مبارزه پیروز، 37-38
4- الگوبرداری از قیام عاشورا
در ریزترین و سادهترین جریانهایی که در تمام این مدت تا روز عاشورا پیش آمده، این نکته را به خوبی میبینید که امام خواسته است در واقعهی کربلا با همهی دستکاریهایی که شد، با همهی تحریفهایی که وقایعنگارهای سپاه دشمن در آن کردند، آنچه از این واقعه و تاریخ آن برای مردم آینده میماند، درسی آموزنده باشد.
بارالها از تو توفیق میطلبیم همواره در راهی باشیم که پیشوایان الهی که برای ما معین فرمودی، بودهاند. بارالها از تو مسئلت داریم ما نیز همیشه یار و یاور حق و دشمن آشتیناپذیر باطل باشیم. همیشه آماده و یار و یاور عدل و دشمن آشتیناپذیر ظلم و ظالم باشیم. بارالها از تو میخواهیم امت اسلام را امتی سازی که در راهی که پیغمبر، راهنمای بزرگت به آنها نشان داده، بروند و در این راه از هیچگونه جانبازی و فداکاری دریغ نکنند. *مبارزه پیروز، 21 و 42.
ه - حاضر نیستم ما جنگ را شروع کنیم
در همین موقع که حضرت مشغول تنظیم سپاه خودش است، یک عده از سپاه دشمن و سواران گفتند بیاییم از پشت به اردوی حسین حمله کنیم. یکی از آنها یا سرکردهی آنها شمر بود...
شمر فریاد زد: ای حسین! آتشی را که در روز قیامت در انتظارت است، به دست خودت در دنیا درست کردی؟ این جمله مثل تیری زهرآگین در قلب دوستان و هواداران حسین فرو رفت و نیش میزد. مسلم بن عوسجه عرض کرد، آقاجان اجازه بدهید من این مرد خبیث را از اینجا با تیر بزنم تا کشته شود.
دقت کنید! امام فرمود: نه، من حاضر نیستم ما جنگ را شروع کنیم. تا دنیا بداند من در راه همان پیغمبری قدم میگذارم که در تمام جنگهای اسلام، جنگش صورت دفاع از حوزهی اسلام داشت، تا کسی جرأت نکند بگوید پیغمبر و خاندانش با زور شمشیر میخواستند حرف خودشان را پیش ببرند. باید دنیا بداند من جنگ را آغاز نکردم. فرمود: نه، تو تیر نیانداز، بگذار آنها شروع کنند. *مبارزه پیروز، 22.
6- نهی حاکم امت اسلام از منکر
معاویه بساطی به پا کرده که دارد تیشه به ریشهی اسلام میزند. معاویه، پادشاه و فرمانروای امت اسلام، میخواهد در بساطی که به پا کرده، همه چیز، حتی عقیده و حدیث و روایت را، برای خودش استثمار کند. کار را به جایی رسانده که ابوحریرهها را با پول میخرد تا برای مقام و فضیلت ابوسفیان و خاندان او از پیغمبر حدیث جعل کنند.
وقتی قرار شد در جامعهای علم و دانش و ایمان و تقوا را با پول و تطمیع بخرند، دیگر مرد تقوا باقی نمیماند و بنیان جامعهی اسلامی متزلزل میشود. این مسئلهای سطحی و ظاهری نیست...
حسین (ع) و خاندان علی احساس کردند این مسئله، شوخی و کوچک و جزئی نیست. نمیتوان در برابر این رویهی ضداسلامی معاویه آرام نشست...
این است که علی (ع) از همان روز اول، امام حسن (ع) در شرایط خودش و اباعبدالله الحسین از همان لحظهی اول... شروع به مخالفت کردند. بعد از وفات امام مجتبی، مقام رهبری مخالفت با تلاشهای ضداسلامی دستگاه بنیامیه به دوش اباعبدالله افتاد. در فاصلهی وفات امام مجتبی (ع) تا مرگ معاویه، حضرت مکرر به معاویه نامه نوشت و او را نکوهش کرد. *مبارزه پیروز، 47-49.
7- عقیده و جهاد
اسلام دین عقیده است. چه خوش شعاری از نهضت حسینی به یادگار مانده: "قف دون رأیک فی الحیاه مجاهداً أن الحیاه عقیده وجهاد". اگر به راستی زندهای، اگر مرده نیستی، اگر جانی در کالبد داری، اگر از صف حیوانات بیرون رفتهای و به صف انسانها درآمدهای، بیدار باش! عقیده داشته باش! هدفی انسانی و عالی داشته باش و تا پای جان در راه عقیدهات بایست. زیرا زندگی در دو کلمه خلاصه میشود: عقیده و جهاد در راه آن. این مبنای اسلام است.
حسین موفق شد درس عقیده و جهاد را نه تنها برای زمان خود، بلکه تا ابد برای جامعهی بشریت زنده نگهدارد. آیا جز این است؟ بگذرید از اینکه ما در مجالسی که در این ایام به پا میکنیم، کمتر به این حقایق توجه داریم و جز نوحهسرایی و گاه اعمالی که چندان پسندیده نیست، کار دیگری انجام نمیدهیم، اما واقع مطلب غیر از این است. حسین آمد تا این درس همواره جاویدان، گفته، شنیده و عمل شود و همینطور هم شد. حسین آمد تا بار دیگر عملاً به گوش همگان بخواند: ای زنان و ای مردان! مبادا برای هوس یا مقام زنده بمانید. برای هدف زنده بمانید و در راه آن تا پای جان بایستید. *مبارزه پیروز، 45، 49-50.
8- قیام برای احیاء اصل عقیده و جهاد
انما الحیاه عقیده و جهاد. پیغمبر اکرم این اصل را آورد؛ مردان و زنان، جوانها و پیرهایی نمونه تربیت کرد. بعد مردم پلید و دنیاطلب، به عنوان خلافت و جانشینی پیغمبر، زمام امور امت اسلام را در دست گرفتند و با تمام قوا، با زور، فشار، تبلیغ، تضعیف، تحریف و با وسایل هوسانگیز و هر چه از دستشان بر آمد، در تحریف این اصل عالی حیات انسانی کوشیدند. سمبل برجستهی این کار، معاویه است.
باید حامیان اسلام بهپا خیزند و این دشمنان تقوا و فضیلت را سرکوب کنند و چه کسی بهتر از خاندان علی وجود دارد؟ علی (ع) بهپا خاست؛ بعد از او حسن (ع) بهپا خاست و بعد از او حسین (ع)، تا اصل عقیده و جهاد در راه خداپرستی را زنده کند.
زنده کردن این اصل دیگر با سخن گفتن و نوشتن میسر نبود. اباعبدالله تشخیص داد باید صحنهای بهوجود آید که در تاریخ بشریت و مجاهدات انسانی همواره جاودان بماند؛ درسی که همیشه زنده باشد. واقعاً هم درس حسینی همیشه زنده ماند. پس قیام اباعبدالله، برای بهوجود آوردن کلاس و مکتب مجاهدت در راه عقیده برای همیشه است. *مبارزه پیروز، 55.
9- عزادار واقعی امام حسین (ع)
انحصار و اکتفای بر گریستن و زیارت کردن مال زمانی است که راه دیگری باز نباشد. آن موقعی که راه باز است و دوستان حسین میتوانند به راه حسین بروند، اگر نرفتند و فقط گریه و زیارت کردند، منحرف شدهاند. باید دوستان حسین چنان تربیت شوند که به راستی در برابر هر انحراف از حق و دین بهپا خیزند و قدرت قیام و نهضت داشته باشند.
اگر بهراستی ما دوستدار حسین بن علی هستیم، علیاکبر تربیت کنیم.
باید آن روزی که کاری جز گریه کردن از ما ساخته نیست، گریه کنیم و این میراث عاطفی را از نسلی به نسل دیگر منتقل کنیم. ولی وقتی موانع در محیط نسبتاً آزاد امروز ما برطرف شد، میتوانیم به پیروی از حسین کارهای بسیار دیگری انجام دهیم. امروز اظهار ارادت به آستان مقدس حسینی صرفاً با گریستن و زیارت رفتن نیست و اگر مردمی پیدا شوند که در این اظهار ارادت صرفاً به این کارها اکتفا کنند، یا جاهل و نادان و بیخبرند یا خودشان را گول میزنند. از قبیل گول زدنها و کلاههایی که خیال میکنند سر خدا میگذارند، اما در حقیقت سر خودشان گذاشتهاند. *مبارزه پیروز، 62 و 64.
10- ضرورت قیام علیه حاکم ستمگر
هر که وسط راه به ایشان برخورد میکرد، میگفت: آقا برگردید، به کجا میروید؟ در آن لحظات آخر که دیگر این توصیهها زیاد شده بود، امام حسین فرمود: من میروم؛ این را از آن ابتدا میفرمود، اما اینجا دیگر خیلی روشن فرمود: من میروم و میدانم کشته میشوم، اما باید بروم. برای اینکه از جدم، پیغمبر، شنیدهام یا برایم روایت شده که هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام میشمارد و حرام خدا را حلال میشمرد و قوانین خدا را زیر پا میگذارد و به حقوق مردم تجاوز میکند، اگر در برابر او با زبان یا با عمل بهپا نخیزد و قیام نکند، در پیش خدا حجت و آبرو ندارد. * مبارزه پیروز، 71-72.
کد خبر 1661157