تراژدی بهنام "بیسوادی مطلق" در دو حکومت قاجار و پهلوی!/ ننگ محسوب شدن باسوادی برای زنان!
در دوران قاجار باور این بود که زنان نمیتوانند باسواد شوند و باسوادی زنان ننگ محسوب میشد! بعد از 180 سال حکمرانی ذلتبار قاجاریان و پهلویها، در سال 1355 و در انتهای دوران رژیم طاغوت طبق آمار 64.5 درصد از بانوان ایرانی بیسواد مطلق بودند!
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در دوسده اخیر همزمان با توسعه علم و فناوری در جهان، بسیاری از دولتها با رویکرد آیندهنگرانه و پیشدستانه به بهرهگیری هوشمندانه از علم و فناوری برای دستیابی به ثروت و قدرت اقدام کردند.
اما دو حکومت قاجار و پهلوی با غفلت از این حوزه، کشورمان را دچار عقبافتادگی گستردهای در علم و فناوری و بالطبع محرومیت از پیامدهای مثبت آن کردند. در موارد اندکی هم که پیشرفتهایی در این حوزه رخ داد به دلیل وابستگی به دولتهای خارجی، رشد درونزا و پایداری در کشور شکل نگرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی از یکسو به دلیل کاهش وابستگی به کشورهای خارجی و از سوی دیگر به دلیل نیاز گسترده کشور به علم و فناوری، این حوزه به صورت ویژه مورد توجه رهبران و دولتمردان قرار گرفت. اگرچه جنگ تحمیلی و تحریمهای سیاسی و اقتصادی ایالات متحده و برخی کشورهای دیگر آثار و پیامدهایی بر توسعه علم و فناوری در ایران داشته، لیکن نتوانسته از انگیزه و جدیت اندیشمندان کشور برای دستیابی به چشمانداز بلند خود بکاهد. به عنوان مثال توسعه صنعت هستهای و صنایع دفاعی از این دست است و بدین ترتیب تحولات گسترده و عمیقی در این حوزه شکل گرفته یا در حال شکلگیری است.
روند تغییرات نظام آموزش و پرورش ایران از مشروطه تا ساختار3.3.3.3آموزش عمومی در دوره قاجار
در دوران قاجار امکان تحصیل برای زنان بسیار محدود بود. در باور حاکمیت، باسوادی زنان مخالف اسلام و برای جامعه خطرناک دانسته میشد. باور دیگر این بود که زنان نمیتوانند باسواد شوند و مغز آنان قدرت پذیرش دانش را ندارد!
باسوادی زنان، ننگ محسوب میشد و بسیاری از زنان باسواد، آن را پنهان میکردند. به دختران از کوچکی، ساکت نشستن و تحرک کم، سؤال نکردن و اطاعت کردن از مردان حتی برادر کوچکتر خود آموخته میشد. این الگوی جامعهپذیری تا دورههای بعد نیز ادامه یافت. در اواخر قاجاریه و دوران مشروطه و پس از آن، برخی از فعالان حقوق زنان در آن روزگار بر آن شدند که مدرسههای دخترانه بسازند البته این امر با مخالفت سنتگرایان مواجه میشد اما تعدادی مدرسه دخترانه ساخته شد.
مکتبخانهها در دوره قاجار
1. مکتب آخوند باجیها: "آخوند باجی" یا "میرزا باجی" یا "ملا باجی" یا "خان باجی" یا "شاه باجی" به خانم معلمی میگفتند که دانش مختصری داشت و بیشتر در زمینههای دینی بود. وظیفه آنان آموزش کودکان چهار تا هفت ساله بود. برخی از اینان واقعاً "عالمه" بودند اما برخی دیگر که بیشترین این افراد را تشکیل میدادند، سواد و آگاهیهای در حد آموزش خواندن قرآن داشتند. هدف از تعلیم در این مکتبخانهها آشنایی مختصر با سورههای کوتاه قرآن، اخلاقیات و شرعیات و الفباء بود. در این مکتبخانهها نوشتن، آموخته نمیشد و همه چیز شفاهی بود.
2. مکتبخانههای عمومی در دوره قاجار در اکثر شهرها و در برخی از روستاها دائر بود. این مکتبخانهها در حقیقت، مقطع پس از مکتبخانههای آخوندباجیها بود اما لزومی نداشت که حتماً کسانی که وارد مکتبخانه میشوند نخست دوره آخوند باجیها را گذرانده باشند. تأسیس این مکتب خانهها تابع هیچگونه محدودیت یا به اصطلاح قانون و مقررات ویژهای نبود. هر کس با هر میزان دانشی که داشت میتوانست، مکتبی دایر و مکتبداری کند.
3. مکتب خانههای خصوصی؛ کودکان اعیان و اشراف و روحانیون درجه اول به مکتب نمی رفتند زیرا معلم سرخانه داشتند که آن هم به دو صورت بود؛ هر روز در ساعت معینی در خانههای آنان حاضر میشدند و به آموزش آنها میپرداختند یا اینکه در بیرونی منزل آنان مسکن میگزیدند و در آن محل هم آموزش میدادند و هم زندگی میکردند.
برنامههای آموزشی این مدارس از نظر موارد درسی و مطالب آموزشی فرقی با مکتبخانههای عمومی نداشت و مطالب و کتابهای یکسانی داشتند، فقط میتوان گفت که کیفیت آن با مکتب خانههای عمومی فرق میکرد.
مکتبخانهها اگرچه از قرنها پیش از دوره قاجاریه فعالیت داشتند اما آنچه در این دوره، به نام مکتب یا مکتب خانه عمل میکرد مورد انتقاد بسیاری از صاحبنظران و فرهنگ دوستان و آزادیخواهان قرار گرفت و به دنبال همین انتقادها بود که فکر ایجاد مدارس جدید در اذهان برخی از روشنفکران و فرهنگپژوهان جوانه زد.
علاوه بر منتقدان داخلی، سیاحان و خارجیان نیز که به بهانههایی گوناگون وارد ایران میشدند، در سفرنامههایشان به وضع تعلیم و تربیت دوره قاجار اشارههایی کردهاند و از این به بعد بود که مدارس جدید آرام آرام پا گرفت و گسترش یافت.
میرزا محمدتقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر صدراعظم ایران در زمان حکومت ناصرالدی شاه قاجار طی سالهای 1227 تا 1230 هجری شمسی بود. امیرکبیر توجه ویژهای به رشد علم داشت و مجموعهای از سیاستها و تدابیر را در این زمینه به کار بست.
یکی از مهمترین اقدامات امیرکبیر در سیاستگذاری علم، تأسیس دارالفنون بود و هدف امیرکبیر از تأسیس دارالفنون، آموزش تمام فنون جدیدی بود که ایرانیان از آن سررشتهای نداشتند.
دارالفنون در سال 1230 هجری شمسی سه سال پس از تأسیس دارالفنون استانبول و 20 سال پیش از تأسیس دارالفنون توکیو آغاز به کار کرد. راهاندازی دارالفنون به عنوان نخستین مؤسسه آموزشی به سبک اروپایی بود که در رشتههای مهندسی، توپخانه، پیاده و سوار نظام، طب و جراحی، فیزیک، شیمی، داروسازی و معدنشناسی تحصیل میکردند.
اما این رویاهای خوب برای گسترش آموزش عمومی با قتل امیرکبیر و آغاز صدارت میرزاآقاخان نوری با موانع بسیار زیادی روبهرو شد.
رویدادهای ایران در حوزه آموزش عمومی در دوره پهلوی
رضاشاه پهلوی در سال 1305 شمسی به تخت سلطنت نشست و سلسله پهلوی را آغاز کرد. در همین سال دولت برآن شد تا تعلیمات اجباری عمومی را در سطح کشور ایجاد کند بنابراین لایحهای تدوین و آن را به مجلس ارائه کرد. مجلس نیم درصد از عواید حاصل از مالیات اراضی را به تحصیلات ابتدایی اختصاص داد. پس از آن به توصیه شورای عالی معارف، نظام آموزشی مدارس فرانسه به عنوان الگوی مدارس کشور ما پذیرفته شد!
در این الگو، دانشآموزان باید دو دوره شش ساله ابتدایی و دبیرستان را میگذراندند و پس از پایان این دورهها، گواهینامه پایان تحصیلات را از اداره معارف دریافت میکردند. برای تدوین و انتشار کتابهای درسی نیز ادارهای به نام اداره کل نگارش تأسیس شد با این حال نظام آموزشی طراحی شده فاقد کارایی بود و نیازهای جامعه ایرانی را تأمین نمیکرد. دروس ارائه شده بسیار سنگین و تعداد آن زیاد بود و دانشآموزان موظف بودند مطالب متعددی را حفظ کنند. در نهایت از سال 1304 نظام آموزش با رشد کمی مواجه شد و از حالت مکتب خانههای قدیمی به دانشسراهای مقدماتی تغییر شکل داد و در شهریور 1320 تعداد این دانشسراها به 36 مورد رسید.
در دوره پهلوی دوم، نظام آموزش عمومی مقداری تغییر پیدا کرد. افزایش سطح عمومی سواد، با فرستادن مشمولان جوان تحت عنوان "سپاه دانش" به روستاها و سرمایهگذاری در آموزشکدههای فنی و موسسات آموزش عالی در این زمینه کمی تأثیرگذار بود.
در زمانی که درصد قابل توجهای از جمعیت کشور بیسواد بود، بخش قابل توجهی از بودجه آموزشی صرف شبکههای آموزشی پرهزینه شد. تا سال 1357 شمسی و بهرغم وجود سپاه دانش، 65 درصد از کل جمعیت و 80 درصد از جمعیت روستایی بالای شش سال، هنوز بیسواد بودند.
بخش زیادی از بودجه آموزشی در نواحی شهری و به ویژه شهرهای بزرگ صرف شد. در سال 1352 شمسی با انفجار درآمد نفت، دولت تحصیل در مدارس ابتدایی و متوسط، حتی مدارس خصوصی را رایگان کرد اما این افزایش قابل ملاحظه بودجه آموزش بر تعداد مدارس، شاگردان و... نیافزود بلکه تنها کمک خرج دیگری برای خانوادههای مرفه بود.
با افزایش ناگهانی تعداد مدارس، شاگردان و مؤسسات آموزش عالی و دانشجویان، محدودیتهای جدی به ویژه در کادر آموزشی به وجود آمد و در نتیجه سطح آموزش پایین آمد.
رویدادهای ایران در حوزه آموزش عمومی در دوره جمهوری اسلامی
نارضایتی عمومی و قرار گرفتن ملت در برابر حکومت پهلوی، به تدریج زمینه شکلگیری انقلاب اسلامی ایران را فراهم کرد. بدین ترتیب انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 1357 شمسی به پیروزی رسید. به لحاظ وضعیت آموزشی تحولات گستردهای در دوره جمهوری اسلامی رخ داده است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با توجه به اهمیت و ضرورت سوادآموزی به فرمان امام خمینی (ره) در دی ماه سال 1358 سازمان نهضت سوادآموزی با هدف از بین بردن بیسوادی در کشور تأسیس شد.
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در زمینه تغییر نظام آموزشی و تربیت معلم تصمیمات مهمی اتخاذ شد. در سال 1358 هجری شمسی اساسنامه جدید مراکز تربیت معلم تهیه و در غیاب شورای عالی آموزش و پرورش به تأیید شهید رجایی وزیر وقت آموزش و پرورش رسید. براساس این اساسنامه مراکز تربیت معلم به منظور تربیت و تأمین معلمان شایسته برای مدارس ابتدایی و راهنمایی درد سطح کشور تأسیس شدند.
آمار بیسوادان در سال 1355 به این صورت بوده است که نزدیک به 41.1 درصد از آقایان و 64.5 درصد از بانوان ایرانی در این سال بیسواد بودهاند که این آمار بعد از انقلاب و در سال 1395 به این صورت بوده است که 9 درصد از آقایان و 15.8 درصد از بانوان ایرانی بیسواد هستند که نشاندهنده کاهش فاحش آمار بیسوادان بعد از انقلاب بوده است.
میزان باسوادی جمعیت ایران از سال 1335 تا سال 1395 به این صورت بوده است که آمار باسوادی در سال 1335 در آقایان 22.4، در بانوان 8 درصد و در مجموع آقایان و بانوان 15.1 درصد است. آمار باسوادی در سال 1355 در آقایان 58.9 درصد، در بانوان 35.5 درصد و در مجموع آقایان و بانوان 47.5 درصد بوده است. آمار باسوادی بعد از انقلاب و در سال 1395 در آقایان 91 درصد، در بانوان 84.2 درصد و در مجموع آقایان و بانوان بیش از 87.6 درصد بوده است.