پنج‌شنبه 8 آذر 1403

توزیع نسخه عربی «عزیزتر از جان» در لبنان

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
توزیع نسخه عربی «عزیزتر از جان» در لبنان

«اعلی من روحی»، ترجمه عربی کتاب «عزیزتر از جان» خاطرات شهید ابوالفضل راه‌چمنی در لبنان منتشر و توزیع شد.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ترجمه عربی کتاب «عزیزتر از جان» با ترجمه نرگس نصیف جاسم نصیری در لبنان منتشر شد. «عزیزتر از جان» عنوان کتابی است که روایت‌گر خاطرات شهید ابوالفضل راه چمنی از زبان همسرش و به قلم کبری خدابخش دهقی توسط انتشارات بعثت منتشر شده است.

شهید ابوالفضل راه‌چمنی دوم اسفندماه سال 1364 در پاکدشت دیده به جهان گشود، او عاشق خدمت در سپاه بود و جنگ سوریه که شروع شد، با جلب رضایت خانواده سال 92 لباس مدافعان حرم را به تن کرد و بارها و بارها در منطقه حاضر شد.

او از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون بود، سه روز قبل از شهادت با همسرش تماس گرفته و گفته بود: «خانم تو در هر قدمی که من برمی‌دارم، شریک هستی».

«عزیزتر از جان»؛ خاطرات شهید ابوالفضل راه‌چمنی به روایت همسر

او به عنوان یکی از فرماندهان لشکر زینبیون همراه با رزمنده های پاکستانی در عملیات‌های متعددی شرکت کرد تا در نهایت در فروردین ماه 1395 بر اثر اصابت ترکش خمپاره در العیس، جنوب غرب حلب، به شهادت رسید.

در معرفی این اثر آمده است: «نویسنده از ابتدای کتاب پای صحبت های همسر شهید می‌نشیند و قدم به قدم از عشقی می‌شنود که روز به روز عمیق تر می‌شود، مهناز ابویسانی «همسر شهید» از روزهای زندگی‌اش گفته است و خواننده را با خود همراه می‌کند، از روستای ابویسان استان خراسان رضوی تا پاکدشت و بالاخره روزهای جنگ در سوریه از قول و قرار روزهای ازدواج و احتمال شهادت و بالاخره آن چیزی که شد، از همه احترامی که از آقا ابوالفضل راه چمنی دید، همیشه او را آقا ابوالفضل خطاب می‌کرد.»

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «30 خرداد 1390 در محضرخانه ای در پاکدشت، من به عقد دائم آقا ابوالفضل راه چمنی درآمدم. روسری با چادر سفید با گل های ریز و درشت رنگی سرم بود. آقا ابوالفضل هم کت و شلوار مشکی با پیراهن یاسی بر تن داشت که زیبایی ظاهرش را چندین برابر کرده بود. روی زمین نبودم. فقط می ترسیدم تمامی آن لحظات که برای همیشه ما به عقد هم درمی آمدیم، خواب باشم. حقیقتاً بهترین روز زندگی من آخرین روز خرداد رقم خورد که در اتاق عقد محضرخانه نشسته بودیم. آرام بود. همیشه کنارش آرام بودم. اصلاً وقتی کنارش بودم، دوست نداشتم لحظاتم را با هیچ چیزی خراب کنم.»