جانباز شیمیایی: سفیر آلمان یک شب تا صبح کنار من باشد و ثمره جنایت کشورش را ببیند
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، خانواده شهدا و جانبازان صبح سهشنبه 10 آبان 1401 مقابل سفارت آلمان تجمع کردند تا به همه دنیا یادآوری کنند سابقه این کشور برای ملت ایران در جنگ تحمیلی فراموش نشدنی است و جنایتی که این کشور در دادن سلاح شیمیایی به صدام مرتکب شد از ذهنها پاک نمیشود. جامعه ایثارگران جمع شدند تا بگویند آلمان باز هم غلط کرده که همسو با دشمنان اسلام خواب از بین بردن انقلاب را میبیند.
در میان این افراد یک جانباز شیمایی روی ویلچر با تجهیزاتی نشسته که 40 سال است این وسایل مانند عضوی از بدن او هستند و اگر نباشند، نمیتواند نفس بکشد. همسرش خانم عباسی نیز او را همراهی کرده و در پاسخ به این سوال که چرا امروز برای شرکت در این تجمع حاضر شدند، میگوید: آلمانی که یک روز سلاح شیمیایی در جنگ علیه ملت ایران تأمین کرد حالا نمیدانم چطور شده که در وقایع اخیر برای ایرانیان دایه دلسوزتر از مادر شده است.
عباسی ادامه میدهد: مسئولان آلمان اعلام کردند که میخواهند تحریمها را بیشتر کنند، در حالی که اگر راست میگویند و دلشان برای مردم ایران میسوزد، باید تحریمها را بردارند تا مشکلات دارویی برای بیماران برطرف شود. الان همین وسیلهای که در کنار همسرم هست تا کمک کند او نفس بکشد، باتریای دارد که چون تحریم است به سختی پیدا میکنیم.
وی میافزاید: من از کشور آلمان میخواهم در کشور ما دخالت نکند و اگر قرار است جبران اشتباه گذشته در دادن سلاح شیمایی به عراق را بکند با برداشتن تحریمها در تأمین دارو کمک کند و از بیماران حمایت کند.
رضا محمودی، همسر این خانم که جانباز شیمیایی است، میگوید: من میخواهم همین جا از سفیر آلمان دعوت کنم یک شب را مهمان خانه ما شود و تا صبح کنار من باشد و ببیند چطور شبها را صبح میکنم.
وی با بیان اینکه انسانیت ربطی به ملیت ندارد، شرافت اصل است، میگوید: من اولین بار سال 62 شیمیایی شدم و حدود 40 سال است با سردردی مداوم که ناشی از استنشاق گاز شیمیایی است، دست و پنجه نرم میکنم که روزی 100 گرم داروی مخدر هم مرا تسکین نمیدهد.
این جانباز شیمایی میافزاید: سفیر آلمان یک شب کنار من باشد تا ببیند تاوان خیانتی که کشورش به ما کرد، چیست؟ ببیند چطور از آشوبی که اینها به پا کردند، بدن من میلرزد.
وی بیان داشت: آن دختری که امروز روسری از سر برمیدارد، دختر ماست. شاید این جوانان گاهی ما را از خود ندانند اما همیشه عزیزان ما هستند، مثل بچههای خودمان.
پایان پیام /