جمعه 10 فروردین 1403

جریان چهارم؛ اصولگرایان اصلاح‌طلب

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
جریان چهارم؛ اصولگرایان اصلاح‌طلب

اکنون لزوم ایجاد هوشمندانه جریان چهارم در جامعه بیشتر از هر زمان احساس می‌شود. اگر تا پیش از این در کشور با جریانات اصولگرایی و اصلاح طلبی و بعد‌ها با جریان سوم که بر اساس نفی دو جریان اول روبرو بودیم زین پس باید در جهت شکل دهی و پرورش جریان چهارم با مختصات درست اصولگرایی به میدان آمده و هر آنچه که با جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت هم خوانی نداشته و گاها بر خلاف آنهاست را کنار گذاشته و...

حسین عباسی؛ طی سال‌ها و به ویژه روز‌های گذشته، شاهد رویداد‌هایی بودیم و هستیم که ضرورت تغییر و تحول در جهت مثبت به ویژه در حوزه جریان‌های سیاسی کشور را اجتناب ناپذیر کرده است.

با پیروزی انقلاب اسلامی و در آغازین روز‌های آن، دو قطبی چپ و راست در کشور ایجاد شد که بعد‌ها در پرتوی آن، جریان‌های سیاسی اصول‌گرا و اصلاح طلب در ساختار سیاسی کشور شکل گرفتند؛ جریان‌های سیاسی‌ای که خود نیز با گذر زمان دست‌خوش تحولاتی گردیده و انشعاباتی در درون آن‌ها رخ نمود؛ و، اما در ذیل همه آن‌ها، هر روز شاهد رشد قارچ گونه احزاب و گروه‌های سیاسی تحت لوای این دو جریان بزرگ و تاثیرگذار پا به عرصه میدان سیاست گذاره و بیش از پیش نمایان شدند و هر یک خود را نماینده آحاد ملت و محق‌تر از سایرین برای قرار گرفتن در رأس امور کشور می‌دانستند.

احزابی که بعضا در بستر یک حادثه هیجانی متولد شده و زیست می‌کنند و هیچ شناخت و آگاهی عمیقی از بافت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه ندارند؛ و از سوی دیگر حتی از ضرورت‌های یک حزب نیز برخوردار نیستند. یکی از ضرورت‌های مهم و حیاتی برای شروع به کار یک تشکل حزبی، مطالعه و شناخت درست و دقیق تاریخ به ویژه تاریخ معاصر کشور در همه ابعاد آن است.

از مشکلات احزاب در ایران، نداشتن نقشه راه، خط سیر و هدف مشخص کاربردی مطابق با واقعیات از بدو تأسیس و حرکت در مسیر آن است که گاهی حتی از هیچ گونه راهبرد عملی نیز برخودار نبوده و صرفا به ارائه بیانیه‌های پرشور و حرارت بسنده می‌نمایند و یا در مواردی با بیان شعار‌ها و ارائه برنامه‌ها به نسخه کپی‌برداری شده از احزاب در سایر کشورها، به آن‌ها می‌پردازند، و هیچ منشور اخلاقی کارآمدی هم ندارند و با آرمان گرایی صرف از واقعیت‌های جامعه بسیار دور هستند؛ و تنها دغدغه آن‌ها رسیدن به قدرت است؛ که در آستانه هر انتخاباتی به طور جمعی و حباب وار در عرصه مبارزات انتخاباتی و اذهان عمومی جامعه بروز و ظهور می‌کنند و به دلیل عدم شناخت صحیح و درست و نبود ارتباط ساختاری و منطقی زنحیره وار با بدنه اصلی جامعه، از مسائل و مشکلات واقعی جامعه ایرانی اطلاعی نداشته و، چون که این تشکیلات در بطن جامعه شکل نگرفته و ریشه‌ای ندارد مردم با آن‌ها هیچ ارتباطی برقرار نمی‌کنند و آن‌ها را پس می‌زنند و احزاب بدین سبب دوباره از شبکه ارتباط و تعامل با مردم خارج می‌شوند.

تشکل‌هایی به ظاهر حزبی که خود را خاص، روشنفکر و داعیه دار حل مشکلات مردم دانسته، اما کمترین ارتباطی با مردم ندارند و گویی این احزاب تافته جدا بافته از عامه مردم هستند و تلاشی هم برای نزدیک شدن به عامه مردم ندارند تا در بستر این نزدیکی به جامعه بتوانند از مسائل و مشکلات واقعی توده مردم آگاه شده و رفع آن‌ها را در برنامه‌های خود گذاشته و در آن مسیر حرکت نمایند. روشنفکرنما‌هایی که نه در شالوده ذهنی‌شان و نه در کار‌های میدانی هیچ اعتقادی به کار جمعی و حزبی ندارند و در عمل و تجربه به شدت از منش دیکتاتور مآبانه برخوردارند.

این گروه‌های به ظاهر حزبی صرفا در بعضی اوقات به جبر زمان با روشنفکر نما‌ها و افراد خاصی ارتباط گرفته که در سلامت این ارتباطات نیز شائبه‌هایی وجود دارد چرا که بیشتر شبیه داد و ستد بوده و هر طرف در جهت انتفاع خود از دیگری می‌باشد. گروه‌هایی که بعضا شخصیت محور هستند و حول افراد برجسته در کشور شکل می‌گیرند و در ساختار، تهی از اتاق‌های فکر، اندیشه‌ورز و ایده پردازی هستند و به جای آنکه آن‌ها پرچم دار حرکت جامعه باشند پدیده‌های روز اجتماعی و سیاسی جامعه به آن‌ها جهت داده و آن‌ها را راهی نا کجا آباد‌ها می‌کند.

احزابی که گاهی بدلیل نداشتن یک چهره موجه و مورد پذیرش نزد مردم با چهره‌های قرضی در انتخابات‌ها حضور پیدا می‌کنند. چهره‌هایی که حتی شاید از نظر فلسفه فکری و سلسله مراتب نظری با بدنه حزب نما‌های مربوطه فاصله‌ها داشته و متفاوت است، اما به ناچار به دلیل حضور در انتخابات از آن‌ها حمایت کرده و آن‌ها را به میدان مبارزات انتخاباتی می‌فرستند و یا از شخصیت‌هایی که صرفا به دلیل محبوبیت و مقبولیت از جانب مردم مورد حمایت قرار می‌گیرند.

در نهایت همه این‌ها باعث می‌شود در صورت پیروزی کاندیدای قرضی و ناکارآمدی آن، جریان‌های مورد نظر منکر هر گونه حمایت و علقه‌های سیاسی مشترک شوند. احزاب در ایران به دلیل آنکه توجهی به کادر سازی برای آینده ندارند و افراد در حزب مربوطه رشد پیدا نمی‌کنند معمولا در مقاطع مختلف زمانی و انتخابات‌ها دچار بحران کاندیدای کارآمد، اصلح و مورد پذیرش در جامعه روبرو می‌شوند. به واقع می‌توان گفت که گویی احزاب در ایران در خلاء شکل گرفته و نمو پیدا می‌کنند فارغ از تمام واقعیات بدنه اصلی جامعه با تمام مختصات خاص خودش.

احزاب معمولا در بسیاری از جوامع تک بعدی نبوده بلکه در تمام ابعاد جامعه اعم از مسائل و مشکلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و زندگی روزمره مردم ورود کرده و حیات دارند؛ اما متأسفانه در کشور ما، احزاب تشکیلاتی تک بعدی بوده و فقط در حوزه سیاسی فعالیت می‌کنند که از بد حادثه حتی در این حوزه هم در چارچوب اصول استاندارد عمل نکرده و شناخت دقیقی از اندیشه و تفکر واقعی توده مردم در حوزه سیاست نداشته و ندارند و نمی‌دانند که مردم به چه ایده و گرایش سیاسی اقبال داشته و نزدیک‌تر هستند.

جمع‌های حزب نمایی که تنها در مقاطع انتخاباتی نمایان می‌شوند و در طول سال هیچ گونه فعالیت اجتماعی و سیاسی ندارند و نهایت فعالیت آن‌ها محدود به راه اندازی یک سایت خبری و یا در گذشته روزنامه بوده است.

عده‌ای بر این اعتقاد و باور هستند که حزب و کار حزبی مختص به جهان توسعه یافته می‌باشد و چنین مجموعه و ساختار‌هایی در جوامع در حال توسعه نمی‌تواند موجودیت داشته و به میدان آید این در حالی است که می‌توان موارد بسیاری هم‌چون هند، پاکستان و ترکیه را ذکر نمود که در کشور‌های در حال توسعه نیز می‌توان از حزب و کارکرد‌های ویژه حزبی برخودار بوده و کشور می‌تواند از چنین ظرفیتی بهره مثبت ببرد.

در طی سال‌های اخیر به دلیل شکست و سرخوردگی جامعه از دو جریان اصلی و ناکارآمدی آن‌ها، جریان سومی در کشور شکل گرفت. جریانی که اساس و بنیادش بر نفی دو جریان ابتدایی بود و با رویکرد نفی دو جریان پیشین پا به عرصه سیاست گذاشته و متولد شد.

جریانی که فقط به ظاهر نفی دو جریان پیشین می‌کرد و در اصل بازی جدیدی از سوی بازیگران دو جریان اول بود. چرا که به دلیل عدم اقبال دو جریان اصلی و روی برگردانی مردم از آن‌ها، بزرگانی از هر دو جریان اصول‌گرایی و اصلاح طلبی در صدد ارائه چهره جدیدی از خود در چارچوب ساختار جریان سوم برآمدند. اما این جریان نیز خیلی زود آنچه که در سرشت خود از دو جریان اول داشت را نمایان نمود و گویی مرده متولد شد و توده مردم باز آن‌ها را پس زدند و هم‌چون پدرخوانده‌های خود به ورطه شکست کشیده شد.

اما اکنون لزوم ایجاد هوشمندانه جریان چهارم در جامعه بیشتر از هر زمان احساس می‌شود. اگر تا پیش از این در کشور با جریانات اصولگرایی و اصلاح طلبی و بعد‌ها با جریان سوم که بر اساس نفی دو جریان اول روبرو بودیم زین پس باید در جهت شکل دهی و پرورش جریان چهارم با مختصات درست اصولگرایی به میدان آمده و هر آنچه که با جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت هم خوانی نداشته و گاها بر خلاف آنهاست را کنار گذاشته و مشی اصلاح طلبی در پیش گرفت و جریان چهارم را با عنوان اصولگرایان اصلاح طلب بنیاد نهاد.

جریانی که نه براساس نفی بلکه براساس تعامل و وام گیری از ارزش‌های مورد پذیرش از دو جریان اول پا به عرصه خواهد گذاشت و همه آنچه در در طی بیش از چهار دهه از انقلاب در کشور با آزمون و خطا و تجربه‌های گرانبها کسب شده را در این ره آورد به خدمت گیرد تا از ابتدا بنایی درست و مردمی و از دل جامعه پا به عرصه سیاست گزارد و براساس خواسته‌های توده مردم شکل گرفته و در جهت برطرف کردن دغدغه‌های مردم حرکت کند و بتواند نیرو‌های کارآمدی را برای فردا‌ها پرورش داده تا سکان دار اداره کشور شوند.

جریان چهارم؛ اصولگرایان اصلاح‌طلب 2