سه‌شنبه 6 آذر 1403

جنجال سیسمونی و آرایش جدید نیروهای سیاسی در کشور

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
جنجال سیسمونی و آرایش جدید نیروهای سیاسی در کشور

شاید تا پیش از افشای سفر خانواده آقای قالیباف به ترکیه، هیچ موضوعی در کشور ما چنین جبهه متنوع و صحنه پیچیده ای را به وجود نیاورده بود.

در دو دهه گذشته، مسائل در کشور ما عموما دو قطبی بوده و حول دو ضلع اصولگرا و اصلاح طلب شکل می گرفتند. در سال های اخیر ضلع سومی به نام عدالتخواهان نیز به این اقطاب اضافه شده که از زاویه جدیدی به مسائل کشور نگاه می کنند. اما در موضوعی که از آن به عنوان داستان سیسمونی یاد میشود می توان برای اولین بار حداقل پنج قطب کاملا متفاوت را از یکدیگر تشخیص داد. نگارنده این پنج قطب را اینگونه نام می نهم: غربگرایان، اصولگرایان مصلحت گرا، طرح صیانتی ها، عدالتخواهان غیراصولگرا و عدالتخواهان اصولگرا.

گروه اول که شامل طیف وسیعی از اصلاح طلبان و اعتدالی ها تا مخالفان گفتمان انقلاب را شامل میشوند از آنجا غربگرا نام نهادم که وجه مشترک همه شان غربگرایی است. طبعا ظهور هر نقص و تعارضی در عملکرد اصولگرایان حاکم، فرصت بسیار مناسبی برای ایشان است تا هم عملکرد فاجعه بار هشت سال گذشته دولت متبوعشان را قدری تطهیر کنند و هم به نفع بنیان های تمدنی غرب (بویژه سکولاریسم)، از اساس بنیان های ایدئولوژیک انقلابیگری را زیر سوال ببرند. احتمالا تمدن غربی در مورد اخلاق سیاسی درس های چندانی ندارد که این دوستان هیچگاه با انصاف و میانه روی، میانه چندانی نداشته اند. به همین جهت هم در فقره اخیر دچار شادمانی زاید الوصف و حملات تخریبی بی امان شدند. آن هم بدون قصد چندانی برای اصلاح گری! البته ترس از سقوط آقای قالیباف و جایگزین شدن طرفداران طرح صیانت، بعضا سبب شد تا برخی از رهبران این طیف، حلقه های پایین تر را به قدری خویشتنداری فرابخوانند.

گروه دوم را از این جهت اصولگرایان مصلحت گرا نام نهادم که اساسا از خود بنیان های نظری مستقلی ندارند. فعالیت هایشان عموما دشمن محور است. یعنی برای حفظ انقلاب اسلامی یک حالت انفعالی داشته و بیشتر بر مبارزه با دشمن متمرکز هستند. سرلوحه شان جمله معروف شهید همت است. منتظر می مانند ببینند دشمن کدام طرف را میزند، از همان طرف حمایت می کنند. معمولا آبروی نظام را در گرو حفظ آبروی اشخاص و نهادها دانسته و به همین جهت میانه چندانی با انتقاد از مسئولان خودی ندارند. در این قضیه هم ایشان دو روز اول در یک سردرگمی به سر می بردند. گاهی به میخ و گاهی به نعل میزدند اما وقتی بی بی سی و ایران اینترنشنال دستورکار خود را روشن کردند، آن ها هم تکلیف خود را پیدا نمودند. به جمع حامیان طبیعی آقای قالیباف پیوسته و با یادآوری عملکرد خسارت بار دولت روحانی و حامیانش کوشیدند جهت پیکان حملات را منحرف نموده و اتفاق اخیر را کم اهمیت جلوه دهند. ضمنا به نظر می رسد در بکارگیری استانداردهای دوگانه شاگردی گروه اول را می کنند. یعنی سعی می کنند همانند غربگرایان (یا به عبارت بهتر غربی ها) تعریفشان از خوبی و بدی نسبی باشد. وابسته به اینکه در مورد چه شخص یا گروهی صحبت می شود!

گروه سوم اولین بار است که اینگونه به سپهر سیاسی کشور قدم میگذارند. در جریان کش و قوس های طرح صیانت، یکدیگر را یافته اند. پیش از این به برخی گروه های سیاسی اصولگرا تعلق داشتند که هویت شان به تدریج در حال زوال بود، اما اکنون زیر تابلوی طرح صیانت توانسته اند هویت جدیدی پیدا کنند. لکن در حقیقت وجه اشتراکشان این است که مسائل فرهنگی همانند حجاب و فضای مجازی را مهمتر از معیشت و عدالت و یا لااقل همردیف با آن می دانند. در گذشته جزء جوانان پرشوری بوده اند که با رخداد هر ناهنجاری فرهنگی جلوی درب سینماها یا نهادهای فرهنگی تجمع کرده و شعار میدادند اما هیچگاه تا این اندازه در خصوص مبارزه با فساد یا تحقق عدالت حساسیت نداشته اند. شاید به همین جهت هم، همه عدالتخواهان را بدون هیچگونه تفکیک و تمایزی "عدالتخوار" نام می نهند. ایشان چون بر سر طرح صیانت، دل خوشی از آقای قالیباف و حامیانش نداشتند واضع نظریاتی چون "چوب خدا" در فقره اخیر بودند لکن چون در نگاه دشمن محور با گروه دوم اشتراک ناگسستنی دارند، به تدریج فیتیله انتقاد و شادمانی را پایین کشیدند.

گروه های چهارم و پنجم از این جهت مشترک هستند که اولا هر دو ریشه انقلابی دارند و ثانیا برخلاف گروه دوم از خود دارای بنیان های نظری مستقل هستند. هر دو برخلاف گروه سوم به اصلاح معضلات فرهنگی و دینی در جامعه از دریچه بهبود وضع معیشت و عدالت در کشور می نگرند. در ابتدا اختلاف چندانی نداشتند و در مبارزه با فساد و اشرافیت موجود در دولت گذشته متحد بودند. لکن از بحران بنزینی سال 98، به تدریج راه خود را از یکدیگر جدا کردند. با قدری اغماض اینگونه می توان گفت که برای عدالتخواهان غیراصولگرا، حفظ نظام فرع تحقق عدالت و معیشت است اما برای عدالتخواهان اصولگرا هر دو موضوع اصالت دارند. به عبارتی بهبود عدالت و معیشت را رمز ماندگاری نظام اسلامی می دانند و حفظ اعتبار و آبروی نظام را از دریچه عمل به آرمان ها و شعائر آن دنبال می کنند.

عدالتخواهان غیراصولگرا که با اضافه شدن برخی از اصلاح طلبان و نیروهای آزاد به اصولگرایان تواب، شکل گرفته اند در مبارزه بی امان با فساد و تبعیض مرز چندانی نمی شناسند و در رعایت مبانی اخلاقی و حقوقی دقت کمتری دارند. ضمنا از آنجا که به برقرای عدالت فقط نگاه داخلی دارند دغدغه چندانی هم در خصوص حفظ مصالح نظام اسلامی ندارند. برخلاف ایشان، عدالتخواهان اصولگرا از چشم اندازی جهانی به مسئله عدالت نگاه میکنند و چون نظام استکباری موجود را ظالمانه دانسته و جمهوری اسلامی را یکتا منادی برقراری یک نظم جهانی عادلانه می دانند، به دنبال برقراری یک رابطه متعادل و متوازن بین عمل به اصول و رعایت مصالح هستند. به رفع فساد و تبعیض در کشور بهای بسیار می دهند اما منصفانه. تا نه حقی از افراد زایل شود و نه از نظام اسلامی. تا نه پوشش و مفری برای مفسدان بزرگ شود و نه ظالمان جهانی. تا تلاش برای رفع ظلم، به ظلم بزرگتری منجر نشود.

همچنین انتقاد از مسئولان و نهادها را نه تنها حق، بلکه تکلیف می دانند اما مصلحانه. مراقبند انتقاد به تخریب بدل نشود و دستاوردها و پیشرفت های بزرگ نظام اسلامی زیر سایه تبلیغ برخی ضعف ها و عقب ماندگی ها گم نگردد تا بی جهت مردم مأیوس و ناامید نشوند. مراقبند نقد به مسئولان انقلابی و دستگاه های حکومتی، موجب تطهیر چهره دولت های غربی یا جریان های ضدانقلاب و سلطنت طلب نگردد.

خب با این تفاسیر در فقره اخیر هم عملکرد هر دو گروه مشخص می شود. نمی توان منکر شد که آقای قالیباف یکی از مدیران موفق و کارآمد کشور است که در هر عرصه ای خدمت کرده، خدمات ارزنده و ماندگاری بر جای نهاده است. اما همزمان نمی توان منکر شد که این حجم از خدمات ارزنده، همواره تحت تأثیر ابهاماتی همچون املاک نجومی و عیسی شریفی بوده است. عدالتخوهان غیراصولگرا چون بین صفر و صدی، عدد چندانی نمی شناسند کوچکترین لکه ای که بر لباس شخصی بنشیند کل شخصیتش را خط خطی می کنند. عدالتخواهان اصولگرا اما، ماجرای سفر به ترکیه را در منظومه ای از خدمات و ابهامات پیرامون آقای قالیباف می نگرند. آن ها نه میتوانند همانند اصولگرایان مصلحت گرا، این حجم از ابهامات را تصادفی یا توطئه دشمن تلقی کنند و نه میتوانند همانند غربگرایان و عدالتخواهان غیراصولگرا چشم بر خدمات وی بسته و توپخانه خود را بی وقفه شلیک نمایند. آن ها خود را در جایگاهی نمی دانند که قضاوت کنند میزان قصور یا تقصیر آقای قالیباف در هر یک از ابهامات پیرامونشان چقدر است، اما اینقدر می دانند که وی در خبط و خطاهای مدیرانش، معاونش و خانواده اش، مسئول است. آنقدر می دانند که فاصله مسئولان انقلابی کنونی با همتایان دهه شصتی شان بسیار است.

سخن آخر آنکه: قطعا این تقسیم بندی (و نه هیچ تقسیم بندی سیاسی - اجتماعی دیگری) دقت میلیمتری ندارد و با قدری اغماض جهت ساده سازی چینش صحنه صورت گرفته است. همچنین پر واضح است که نگارنده ناظری بی طرف نبوده و در این وجیزه، سنگ گروه پنجم را به سینه میزنم. شاید هم اینگونه به نظر برسد که یک نمونه آرمانی و نه یک مدل واقعی را تبلیغ می کنم. آری! نمونه آرمانی را تبلیغ می کنم اما جوانان نخبه انقلابی بسیاری را می شناسم که سعی دارند خود را به این نمونه نزدیک کنند و میدانم که در پشت سر، لشگری از توده های انقلابی را نیز با خود دارند.