جنگ در آینه خاطرات -3| ابتکارحسین خرازی در اسارت 10 هزار سرباز عراقی
در ساعات اولیه روز، یکی از افسران دشمن به اسارت ما درآمد، حسین خرازی با او صحبت کرد و اطلاعات لازم از وضع عراقیها را در داخل شهر بدست آورد. در کنار خاکریز نشسته بودیم، حسین به دنبال راهی برای ورود به شهر خرمشهر بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید حسین خرازی متولد اول شهریورماه 1336 در اصفهان است. او بهعنوان فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) در طول جنگ در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر 4، بدر و والفجر 8، حضوری مؤثر و فعال داشته است. شهید خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد، اما پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای 5 در شلمچه در روز هشتم اسفند 1365 به شهادت رسید. مجموعه «هزار قله عشق» در بردارنده بخشی از خاطرات پیرامون شهید حسین خرازی است. در روایتی درباره ابتکار بزرگ فرمانده لشکر طی فتخ خرمشهر به ماجرای جالبی اشاره میکند. این روایت در ادامه میآید:
گردانهای پیاده لشکر پس از عبور از دژ خرمشهر، که به صورت خط دفاعی اصلی منطقه توسط دشمن احداث شده بود، از طریق گمرک به اروند رود رسیدند. با محاصره کامل خونین شهر و قطع ارتباط منطقه شلمچه با این شهر، بیش از 15 هزار سرباز عراقی در آستانه اسارت قرار گرفته بودند. ارتباط مخابراتی فرماندهان عراقی با یگانهای محاصره شده برقرار بود و به همین خاطر توسط هلیکوپترهای نظامی از طرف جنوب اروند رود تدارک میشدند. همچنین یگانهای زرهی دشمن از منطقه شلمچه برای شکستن محاصره، فشار زیادی را به نیروهای اسلام وارد میکردند.
چندین مرتبه نیروهای عراقی به خاکریز تحت تصرف ما حمله کردند و هر بار در نزدیکی رزمندگان، به رگبار بسته میشدند. باید تدبیری اندیشیده میشد تا وحدت نیروهای محاصره شده عراقی از بین میرفت و انگیزه مبارزه از آنها گرفته میشد. زیرا سرگرم شدن ما، در جنگ با آنها برای ورود به شهر، احتمال طولانی شدن درگیریها را حداقل برای چند روز در پی داشت.
حاج حسین خرازی از لحظات اولیه رسیدن نیروهابه اروند رود، در آنجا مستقر شد و با یک دستگاه جیپ که در اختیار داشت سرتاسرخط را کنترل میکرد. قبل از شروع مرحله سوم عملیات، زمانی که گردانهای خط شکن را برای اجرای خوب طرح مانور توجیه میکرد گفت: «باید هدف اصلی ما خرمشهر باشد اگر تا بغداد هم پیش برویم، مردم در انتظار آزادی خرمشهر هستند...»
در ساعات اولیه روز، یکی از افسران دشمن به اسارت ما درآمد، حسین خرازی با او صحبت کرد و اطلاعات لازم از وضع عراقیها را در داخل شهر بدست آورد. در کنار خاکریز نشسته بودیم، حسین به دنبال راهی برای ورود به شهر خرمشهر بود. پس از چند دقیقه دستور داد اسیر عراقی را به خط بازگرداندند. این بار حسین آقا او را بیشتر تحویل گرفت. کم کم از رفت و آمدی که دور و بر او بود اسیر عراقی فهمید که حسین خرازی فرد مهمی است اما باور نمیکرد که فرمانده لشکر باشد.
حسین به افسر عراقی گفت: «تو را به داخل شهر میفرستیم. با سربازان عراقی صحبت کن، بگو ما مردم بدی نیستیم و با آنها بدرفتاری نخواهیم کرد. آنها را قانع کن که نترسند و تسلیم شوند وگرنه بسیاری از آنها در زیر آتش کشته خواهند شد.» اسیر عراقی تحت تاثیر برخوردهای خوب بچهها قرار گرفته بود. خرمشهر زیرآتش سنگین طرفین درگیری بود. او اکراه داشت دو مرتبه به میان عراقیها بازگردد اما وقتی به اهمیت کار خود پی برد قبول کرد. از خاکریز بالا رفت و از مسیری که در دید نبود به طرف ساختمان چند طبقه سفید رنگی که در خرمشهر بود حرکت کرد.
جنگ در آینه خاطرات -2| کنجکاوی افسران بعثی درباره روحیات شخصی امام (ره)چند دقیقه قبل یک هلی کوپتر عراقی که قصد داشت مهمات برای نیروهای خود تخلیه نماید با آتش رزمندگان اسلام سقوط کرده بود. همه منتظر نتیجه ماندیم. دقایقی گذشت. ناگهان در کمال تعجب مشاهده کردیم که هزاران عراقی به طرف ما میآیند. صدای الله اکبر و الموت لصدام آنها بلند بود، بیشتر آنان پارچهای سفید به علامت تسلیم در دست داشتند. عده آنها آنقدر زیاد بود که میترسیدیم بر ما غلبه کنند. از آن نقطه حدود 10 هزار نفر از سربازان دشمن به اسارت درآمدند. آنها را در حال دویدن به طرف جاده اهواز هدایت کردیم.
ابتکار جالب حسین آقای خرازی فرمانده خوب لشکر 14 امام حسین (ع)، به نتیجه رسید و با حداقل تلفات ممکن و با سرعت خرمشهر به دست یاران امام باز پس گرفته شد. درحالی که در روزهای اول جنگ، مدافعان مظلوم این شهر بدون در اختیار داشتن سلاحهای مورد نیاز، 37 روز مقاومت کرده بودند.