جوانههای انقلاب اسلامی در گام دوم انقلاب
خبرگزاری فارس، یادداشت - محمد رحیمی، عضو هسته منظومه فکری علامه طباطبایی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع): در بحبوحه انقلاب اسلامی، وقتی حضرت امام خمینی (رحمهالله) ندا سر میدهند که «سربازان من در گهوارهها هستند.» نشان از آن دارد که اگر چه نسل اول به عنوان پله اولیه برای شروع این حرکت لازم بودند ولی بعد از این نسل، نسلی پدیدار میشود که سربازانه به مسیر انقلاب اسلامی ادامه میدهند؛ چگونه ممکن است نسلی که خودشان به نحو مستقیم نقشی در وقوع آن نداشتند، اینچنین به میدان پا میگذارند؟! این در حالی است که معمول تحولات اجتماعی پس از گذشت یک نسل از رمق و رونق میافتند، چراکه داعیهداران و پایهگذاران آن حرکت به کهولت و وادی مرگ کشیده میشوند و نهایتاً میراث آنها نیز رو به افول میرود ولی انقلاب اسلامی چگونه است که با رفتن امام خمینی (رحمهالله) متوقف نشد؟!
پاسخ به این سؤال را باید در جوهره انقلاب اسلامی جستجو نمود. حضرت امام خمینی (رحمهالله) در ابتدای حرکت خود بر این اعتقاد بودند که: «امروز این انقلاب از درون مردم میجوشد و از فطرت آنان برمیخیزد. لذا ما معتقدیم با نبودن فرد خاصی نهضت خاموش نمیشود.»[1] در حقیقت، انقلاب اسلامی قائم به هیچ شخصیتی نیست؛ بلکه «انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است که محتوای این اصل در همه شئون جامعه سایه میافکند.»[2] نظاره به انقلاب اسلامی از این منظر، ما را به حقیقت دین گره میزند و مادامی که شناخت صحیحی از حقیقت دین نداشته باشیم، به هویت انقلاب اسلامی دست نمییابیم. ابتدا به حقیقت دین اسلام التفات میکنیم و سپس هویت انقلاب اسلامی.
حقیقت دین اسلام، «توحید» است که بر اساس فطرت استوار شده است. فطرت دائماً گرایش به اصلاحگری حیات انسانی دارد. طبق آیه شریفه 30 سوره مبارکه روم «فَأَقِم وَجهَک لِلدِینِ حَنِیفاً فِطرَهَ اللَهِ الَتِی فَطَرَ النَاسَ عَلَیها لا تَبدِیلَ لِخَلقِ اللَهِ ذلِک الدِینُ القَیمُ وَ لکنَ أَکثَرَ النَاسِ لا یعلَمُونَ»، اینکه انسان بتواند حیات خود را مبتنی بر «فطرت» و بر مدار «کلمه توحید» بنا کند، مهمترین حق شرعی انسانی است ولی باید توجه داشت که «دفاع» از این حق، «حق» دیگری است. اولین گام در احقاق این حق و یا دفاع از فطرت توحیدی، «نهضت دینی» است. آیات متعددی از قرآن کریم که دعوت به جهاد میکنند، در مقام اشاعهی همین گام هستند.[3]
با تحلیل حقیقت دین، به این نتیجه رسیدیم که حقیقت دین توحید است، فلذا طبیعت آن بر خیزش و نهضت آفرینی سرشته شده است و «انقلاب اسلامی» مصداق تام و کمالِ یک نهضت دینی است. همچنان که رهبری میفرمایند: «امروز حرکت انقلاب، هدفهای انقلاب، همان چیزهائی است که در روز اول ترسیم شد و امام بزرگوار و حکیم ما آنها را ترسیم کرد. این هدفها با فطرت مردم هماهنگ بود، لذا مردم آن را گرفتند؛ والا دل میلیونها مردم را به یک سمتی متوجه کردن، کار عادیای نیست. وقتی کسی با فطرت سخن میگوید، از خدا حرف میزند، فطرتها به او متوجه میشود؛ «لَو أَنفَقتَ مَا فِی الأَرضِ جَمِیعًا مَا أَلَفتَ بَینَ قُلُوبِهِم وَلکنَ اللَهَ أَلَفَ بَینَهُم». (انفال، 63) دست قدرت خداست که دلها را به یک سمتی هدایت میکند؛ لذا نتیجه این میشود.»[4]
به طور خلاصه، در متن و حقیقت دین، «نهضت» نهفته است. از این رو انقلاب اسلامی با «خودسازی» پا به اولین گام گذاشت. طی این گام، هویتی در مقیاس انقلاب اسلامی ساخت یافته است و سکاندار تداوم این حرکت، چنین برآوردی از گام اول ارائه میکنند: «انقلاب پُرشکوه ملت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدنسازی شده است. درودی از اعماق دل بر این ملت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوم میشود.»[5]
انقلاب اسلامی پس از ساخت خود، در گام دوم به «جامعهپردازی» رسیده است. رَهروان هر یک از این گامها متفاوت هستند: اگرچه گام اول، توسط پیشقراولان انقلاب اسلامی طی شد، ولی گام دوم توسط یک نسل طی میشود و مقیاس حرکت انقلاب اسلامی به پهنای یک جامعه وسعت یافته است. در نتیجه، پیمایش گام دوم میطلبد که دین اسلام، فعلیت اجتماعی پیدا میکند. دشواری طی این گام زمانی بیشتر درک میشود که توجه کنیم: در گام دوم با نسلی مواجه هستیم، که در متن انقلاب اسلامی حضور نداشته است. ولی در همین بیم، عامل امیدبخشی وجود دارد که در ادامه توضیح داده میشود.
مقایسه دو نسل انقلاب اسلامی
طبیعی است در آغاز هر نهضتی، تعدادی وجود دارند که با این نهضت همزمان شدهاند ولی بر خلاف فطرت خود در همراهی با نهضت کراهت دارند. به عبارتی، راه و رسم آنها با عصر و زمانشان همخوانی ندارد. اگر نهضت دینی با تعلیم و تربیت الهی که مطابق با فطرت توحیدی انسانهاست، پیش برود، طبیعتاً این اختلاف و ناهمخوانی نهایتاً فقط در نسل اول بروز میکند و نسلهای بعدی به نحوی اصلاح میشوند که با طوع و رغبت خود مبتنی بر فطرت به کلمه توحید گرایش مییابند.[6]
در نسل اول نهضت دینی، فارغ از کسانی که منفعل و یا مخرب در این نهضت بودند، برخی در متن آن حضور داشتند و به هر ترتیب، خشتی از بنای انقلاب را شکل دادند. اما لاجرم وقتی این خشتها در کنار همدیگر قرار گرفته و صورت اولیهای از انقلاب اسلامی را شکل دادند، اختلافات و ناهمگونی در میان آنها بروز میکند ولی این معضلات قابل رفع خواهند بود.
با تداوم انقلاب اسلامی، از طرفی نسل بعدی، روگرفت (کپی شده) از نسل قبلی نیست، که عیناً همان اختلافات در نسل بعدی منعکس شود. از طرف دیگر هم تعامل نسلها، تکخطی نیست که با شاغول خشتهای اولیه، خشتهای بعدی، عیناً روی آنها سوار شوند و نهایتاً کژیها و بعضاً انحرافات (برآمده از آن اختلافات و ناهمگونیها) ناشی از نسل اول به نسلهای بعدی نیز سرایت یابد و تا ثریا دیوار انقلاب کج بنا شود!
بلکه انقلاب اسلامی، در طی گام اول به هیئت یک جامعه درمیآید و با ساخت یافتن انقلاب اسلامی، یک حقیقت و هویت مولد و زاینده ایجاد میشود و نسل بعدی واقعاً از دل حقیقتِ انقلاب اسلامی متولد میشود؛ بر این اساس، عقاید این نسل، موروثی از جانب نسل قبلی نیست، بلکه آنها در خط و ربط با انقلاب اسلامی تربیت میشوند.
در نتیجه، امیدِ به تولد نسل دوم از بطنِ انقلاب اسلامی بر بیمِ دوریِ آنها از متنِ گذشته انقلاب اسلامی غالب میشود و وقتی نسل دوم از دل انقلاب اسلامی تولد یافته باشد، به مراتب جلوتر از نسل اول خواهد بود.
طی گام دوم انقلاب اسلامی با تکثیر نسل
در طی گام دوم انقلاب اسلامی با نسلی مواجه هستیم که در حال جوانه زدن است و به عنوان موتور محرک این گام ایفای نقش میکنند. اگر در گام اول، برای ایجاد نظام اسلامی، یک عده محدودی خواص نیاز داشتیم که به عنوان سنگِ زاویه و زیربنا قرار گیرند ولی در گام دوم به تکثر و تعدد افراد نیاز داریم.
در نتیجه، «تکثیر نسل» باید به عنوان راهبرد اصلی مطمح نظر قرار گیرد. البته تربیت خیل افرادی که در این نسل قرار میگیرند، متفاوت از گام اول خواهد بود. تربیت این نسل، تربیت فردی نیست که دانهدانه گوش و دست افراد را بگیریم و به سمت هدایت حرکت دهیم بلکه برای ساختن انسان، باید محیطِ متناسب و سالم تعبیه شود، محیطی که بتواند او را در خود بپروراند و تربیت کند.
انبیاء هم معتقد بودند که دانهدانه نمیشود قالب گرفت، کارخانه باید درست کرد. جامعه لازم است تا یک نسل تعلیم و تربیت توحیدی پیدا کنند.[7] این سبک از تربیت را میتوان یک تربیت نسلی دانست که بستر تربیت برای مجموع افراد یک نسل فراهم شده است؛ در اثر این سنخ از تربیت، زمینهای فراهم خواهد شد که عموم افرادِ اجتماع به خواص تبدیل شوند.
از این مقدمات میتوان نتیجه گرفت که در گام جامعهپردازی، اولاً «تکثیر نسل» مطرح است و ثانیاً «تربیت نسل».
اولویت تکثیر نسل از این جهت است که آنچه به عنوان مواد اولیه در طی گام دوم لازم است، جمعیتی جوان است که از هویت انقلاب اسلامی متولد شده باشند. چراکه «جمعیت جوان و بانشاط و تحصیلکرده و باسواد کشور، امروز یکی از عاملهای مهم پیشرفت کشور است.»[8] فلذا راهبرد «افزایش تولید نسل» در گام دوم از ضروریات غیرقابلجبران است و باید به سیاست تحدید نسل پایان داد.
رهبری بارها تذکر دادهاند که «نتیجهی این مسئلهی تحدید نسل، ده سال دیگر، پانزده سال دیگر این خواهد بود که شما دیگر کشور را متراکم از نسل جوان مشاهده نخواهید کرد؛ و اینکه بنده این همه تکرار میکنم، تأکید میکنم، هشدار میدهم، به خاطر این است. بعضی از خطرات و اقدامات خطرناک هست که اثر آن بعد از ده سال، بیست سال ظاهر خواهد شد، آن وقتی که دیگر کاری هم نمیشود کرد.»[9]
[1] صحیفه امام، ج 5، ص: 81.
[2] صحیفه امام، ج 5، ص: 81.
[3] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 67-68.
[4] بیانات در دیدار جمعی از مردم آذربایجان، 28/11/1388.
[5] بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران، 22/11/1397.
[6] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 69.
[7] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، آیتالله سیدعلی خامنهای، ص 380 - 381.
[8] بیانات در دیدار کارگزاران نظام، 02/05/1391.
[9] بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان، 12/08/1398.
انتهای پیام /