چهارشنبه 16 آبان 1403

خطاهای محاسباتی بزرگ پوتین | فاجعه اخلاقی و استراتژیک در جنگ اوکراین

وب‌گاه 55 آنلاین مشاهده در مرجع
خطاهای محاسباتی بزرگ پوتین | فاجعه اخلاقی و استراتژیک در جنگ اوکراین

پایان رویای امپراتوری پوتین پس از فاجعه اخلاقی و استراتژیک در جنگ اوکراین در راه است

ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه در مواجهه با ضد حمله اوکراین در شرق و جنوب آن کشور در هفته‌های اخیر و در مواجهه با گروهی از تندرو‌ها در رسانه‌های دولتی روسیه که از شکست‌های نظامی اخیر آن کشور انتقاد می‌کنند میزان ریسک‌پذیری را افزایش داده است. او فرمان بسیج 300 هزار نیروی ذخیره را صادر کرده و افزوده است که اگر غرب به حمایت از اوکراین ادامه دهد از سلاح هسته‌ای استفاده خواهد کرد.

پس از همه پرسی (رفراندوم) ساختگی در چهار منطقه تحت اشغال روسیه پوتین روز جمعه فرمانی را برای الحاق آن مناطق از اوکراین به خاک فدراسیون روسیه امضا کرد. اکنون حملات اوکراین در آنجا یک حمله به خود روسیه تلقی می‌شود و در معرض تلافی جویی تشدید کننده از سوی پوتین قرار خواهد گرفت. این اقدامات تاکیدی بر خطای محاسباتی پوتین به دنبال تصمیم او برای حمله به اوکراین در ماه فوریه و عزمش برای برکنار ساختن «ولودیمیر زلنسکی» رئیس جمهور اوکراین از قدرت بود. هفت ماه پس از آغاز تهاجم به اوکراین پوتین ظاهرا هیچ درسی از اشتباهاتی که پیش‌تر مرتکب شد نگرفته است.

بلافاصله پس از تهاجم، واضح بود که پوتین چهار خطای محاسباتی بزرگ را مرتکب شده است.

اولین خطای محاسباتی او برآورد بیش از حد از قدرت خود و اثربخشی ارتش روسیه بود. بدون شک، اطرافیان پوتین فقط آن چه را که می‌خواست بشنود به او می‌گفتند. ظاهرا پوتین به این باور رسیده بود که جنگ پس از 72 ساعت حمله رعدآسا به پایان می‌رسد، کی یف سقوط خواهد کرد و زلنسکی تسلیم شده یا فرار می‌کند و یک دولت دست نشانده تحت کنترل روسیه جایگزین او می‌شود. گزارش شده که افسران روسی یونیفورم‌های تشریفاتی را با خود حمل می‌کردند تا در رژه پیروزی مورد انتظار بپوشند. با این وجود، ارتش روسیه بسیار بدتر از آن چه پوتین (و ظاهرا سازمان‌های اطلاعاتی ایالات متحده) انتظار داشتند عمل کرد.

روسیه قادر به تصرف کی‌یف نبود و مجبور به عقب نشینی تحقیرآمیز شد و ویرانی‌هایی را در بوچا یکی از حومه‌های کی‌یف و سایر مناطق اطراف برجای گذاشت. بسیاری از نیرو‌های جوان روس به قدری برای درگیری فاقد آمادگی بودند که حتی نمی‌دانستند در حال حمله به اوکراین هستند و روحیه روس‌ها قوی نبود.

تانک‌ها و سایر تجهیزات نظامی نیاز به تعمیر داشتند، لجستیک روسیه فاقد سازماندهی بود و ارتش متجاوز روسیه سوخت و غذای کافی برای یک جنگ طولانی را با خود به همراه نیاورده بود. فسادی که در تمام جنبه‌های جامعه روسیه وجود دارد در ارتش نیز شایع بود. پولی که باید صرف آموزش می‌شد در جیب مقام‌های نظامی رفته بود.

دومین خطای بزرگ پوتین دست کم گرفتن مردم و ارتش اوکراین بود. ظاهراً پوتین در مورد احساس هویت ملی اوکراینی‌ها و اراده آنان برای مبارزه اطلاعات نادرستی داشت. اگر او انتظار داشت که اوکراینی‌ها با گل از «آزاد کنندگان» روس خود استقبال خواهند کرد مرتکب اشتباه بزرگی شده بود.

الحاق کریمه به روسیه و آغاز جنگ در دونباس در سال 2014 میلادی هویت ملی اوکراینی را پرورش داد موضوعی که پوتین نتوانست آن را درک کند. هنگامی که تهاجم در جریان بود ایالات متحده پیشنهاد خروج زلنسکی از کی یف را مطرح کرد، اما او گفت: «من نیازی به سواری ندارم، من به مهمات بیش‌تری نیاز دارم.»

روس‌ها نتوانستند کسی را بیابند که یک دولت طرفدار روسیه تشکیل دهد و سرویس امنیت فدرال روسیه که مسئول یافتن همدستان در اوکراین بود متعاقبا با شایعاتی مبنی بر بازداشت‌ها در سطوح بالا در آن سازمان به شدت تنبیه شد.

زلنسکی کمدین پیشین و رئیس جمهوری امروز که محبوبیت‌اش پیش جنگ اوکراین حدود 30 درصد بود جهان را با حضور در جایگاه فعلی‌اش و ارائه رهبری‌ای کاریزماتیک و الهام بخش شگفت زده کرد و باعث شد برخی او را با «وینستون چرچیل» نخست وزیر زمان جنگ بریتانیا مقایسه کنند.

زلنسکی در استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای برقراری ارتباط شبانه با جمعیت خود و دنیای خارج بسیار موثر عمل کرد. اگرچه ارتش اوکراین نیرو‌های انسانی کم‌تری در مقایسه با نیرو‌های ارتش روسیه داشت و اگرچه سخت‌افزار نظامی اوکراین از پیچیدگی کم‌تری در مقایسه با تجهیزات روسیه برخوردار بودند، اما روحیه اوکراینی‌ها بالا بود. آنان برای یک هدف جنگیده‌اند: بقای ملی.

اوکراین در ادامه از حمایت غرب به ویژه ایالات متحده از نظر تسلیحاتی و اطلاعاتی برخوردار شد و این حمایت اوکراینی‌ها را قادر ساخت تا نیرو‌های روس را به عقب برانند. اوکراین در این مسیر از حمایت اروپایی‌ها برخوردار شد. حمله بی‌دلیل مسکو اوکراینی‌ها را به شکل بی‌سابقه‌ای متحد ساخت و این شامل اوکراینی‌های روس زبان می‌شود به ویژه با تشدید رفتارهای خشن روسیه در جنگ این موضوع تقویت شده است.

سومین خطای محاسباتی پوتین این بود که غرب دو پاره و دچار اختلاف نظر می‌شود و قصد مشترکی علیه روسیه نخواهد داشت. زمانی که روسیه در سال 2008 میلادی به گرجستان حمله کرد و استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا تحت اشغال روسیه را برسمیت شناخت غرب به سختی از خود واکنش نشان داده بود.

در دوران دولت ترامپ روابط آمریکا و اروپا به پایین‌ترین سطح خود رسیده بود. اروپا بر سر نحوه برخورد با روسیه دچار اختلاف نظر شده بود، زیرا کشور‌های غرب اروپا به مراتب بیش از کشور‌های مرکز اروپا و حوزه بالتیک (که نسبت به روسیه بدبین‌تر بودند) مایل به تعامل با مسکو بودند.

همه چیز در تاریخ 24 فوریه تغییر کرد. شبح یک جنگ تجاوزکارانه بزرگ در اروپا 77 سال پس از پایان جنگ جهانی دوم اکثر اروپایی‌ها را شوکه کرد و باعث شد تا در روابط خود با روسیه تجدید نظر کنند و به این نتیجه برسند که درباره پوتین اشتباه کرده‌اند. دولت بایدن سخت تلاش کرد تا متحدان اروپایی و هند و اقیانوسیه خود را برای حمایت از اوکراین و مجازات روسیه متحد کند. اتحاد آنان پس از تهاجم روسیه به اوکراین چشمگیر بوده است.

در واقع، چهارمین خطای محاسباتی پوتین این بود که اعتقاد داشت اروپایی‌ها به قدری روی روابط اقتصادی خود با روسیه سرمایه‌گذاری کرده‌اند (به ویژه وابستگی‌شان به انرژی روسیه) که حاضر به اعمال تحریم علیه مسکو نخواهند بود.

در سال 2014 میلادی پس از الحاق کریمه به فدراسیون روسیه و آغاز جنگ دونباس، امریکا و اروپا تحریم‌های مالی‌ای را اعمال کردند که روسیه توانست در برابر آن مقاومت کند. این تحریم‌ها روسیه را وادار کرد تا تحریم متقابلی بر روی واردات مواد غذایی از اروپا و بخش کشاورزی کشور‌های اروپایی اعمال کند.

هدف پوتین از ابتدا این بود که روسیه را به عنوان یک قدرت بزرگ و به اصطلاح به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره جهانی احیا کند. شکست و انقیاد اوکراین برای برقراری مجدد تسلط روسیه بر همسایگی‌اش و توانایی نمایش قدرت در غرب ضروری بود. اگر روسیه بر اوکراین چیره می‌شد بخش قابل توجهی از امپراتوری روسیه یعنی اتحادیه متشکل از اسلاو‌ها با اوکراین، بلاروس و احتمالا شمال قزاقستان را احیا می‌کرد و سپس در موقعیتی قرار می‌گرفت که ساختار امنیتی اروپا را باز تعریف کند.

تهاجم روسیه به اوکراین و وسواس پوتین نسبت به طرح ادعا‌ها و نارضایتی‌های تاریخی روسیه این پرسش را مطرح می‌سازد: آیا روسیه از این قاعده مستثنی است که تمام امپراتوری‌ها در نهایت از هم پاشیده می‌شوند و قدرت امپریالیستی در حال حرکت و پذیرش نقش دوره پسا امپراتوری است؟ در هر حال این همان کاری است که عثمانی‌ها، اتریش - مجارستان، آلمان، بریتانیای کبیر و فرانسه در قرن بیستم انجام دادند. پوتین و پیروان‌اش در تجلیل از استثناگرایی روسی بر این موضوع تاکید ورزیده بودند. از دید آنان «روسکی میر» یا جهان بزرگ روسی جاودانه است و باید احیا شود.

هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید روسیه نوین سه مرحله گذار را آغاز کرد: از یک دولت کمونیستی به یک دولت پسا کمونیستی، از یک دولت کنترل کننده اقتصاد به یک اقتصاد بازار و از یک دولت امپراتوری به یک دولت پسا امپراتوری. هر سه گذار متعاقبا متوقف شدند و حرکت در جهت معکوس صورت گرفت. روسیه دیگر یک کشور کمونیستی نبود، اما مانند اتحاد جماهیر شوروی یک کشور اقتدارگرا بود. امروز دولت روسیه کنترل خود را بر بخش اعظم بخش خصوصی اعمال کرده و در واقع، می‌توان گفت مالکیت بخش خصوصی را بازپس گرفته است. در دوران پوتین روسیه قصد ندارد یک کشور پسا امپراتوری باشد.

با گذشت هفت ماه از جنگ، پروژه امپراتوری پوتین در حال فروپاشی است. هویت ملی اوکراین قوی‌تر از همیشه است و اوکراینی‌ها به گونه‌ای در برابر روسیه متحد هستند که هرگز نبوده‌اند. غرب نسبت به یک دهه گذشته متحدتر است. فنلاند و سوئد که قاطعانه وضعیت بی‌طرف خود را در طول جنگ سرد حفظ کرده بودند درخواست خود را برای پیوستن به ناتو ارائه داده‌اند و اوکراین اکنون نامزد عضویت در اتحادیه اروپا است. علاوه بر این، ایالات متحده اعلام کرد که در نشست ناتو در مادرید در ماه ژوئن درباره استقرار دائم نیروهایش در لهستان بحث خواهد کرد.

اقتصاد روسیه در حال جهانی زدایی است و از بقیه جهان جدا می‌شود. دیاسپورای روسی تازه‌ای متشکل از نیم میلیون روس گریخته به غرب یا کشور‌هایی که پیش‌تر اقمار اتحادیه جماهیر شوروی بودند در حال شکل گیری است. آنان انرژی و سرمایه فکری‌شان را با خود برده‌اند و امیدوار هستند زمانی که پوتین دیگر در قدرت نباشد بتوانند به روسیه بازگردند.

پوتین به دور از آن که بخواهد یک استراتژیست چیره دست باشد دقیقا برعکس آن چه را که با حمله به اوکراین در نظر داشت به دست آورد. بسیج نیروی نادرست، تهدید‌های هسته‌ای مجدد علیه غرب و خرابکاری آشکار در دو خط لوله نورد استریم تنها باعث اتحاد بیش‌تر کشور‌های غربی با یکدیگر شده است.

اکنون در بخش‌هایی از جنوب جهانی که تاکنون در درگیری در اوکراین بیطرف مانده‌اند تردید‌ها در مورد توانایی‌های روسیه در حال ظهور است. دشوار است ببینیم پوتین چگونه می‌تواند سرنوشت روسیه را در این جنگ بی‌معنا تغییر دهد، اما به نظر می‌رسد اکنون قصد پایان دادن به آن را ندارد.