«داستان دیوار»؛ وقتی امید از دل سیاهی جوانه میزند
«حکایه جدار» داستان دل بستن و دل کندن است، داستانی که میتواند برای هر یک از ما الهامبخش این باشد که همیشه جوانهها از دل سیاهیها سر برمیآورند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسینم، نمیتوان از ادبیات مقاومت صحبت کرد و آثاری را که درباره فلسطین نوشته شدهاند، نادیده گرفت. آثاری که هریک بخشی از هویت مقاومت فلسطینیان در طول چند دهه گذشته هستند و نه صرفاً یک اثر ادبی، که سندی تاریخی برای این سرزمین به شمار میآیند.
کتاب «حکایه جدار» یا همان «داستان دیوار» که در دومین دوره جایزه ادبی فلسطین نیز به عنوان اثر برگزیده بخش رمان معرفی شد، از جمله این آثار است. این کتاب که به قلم ناصر ابوسرور، اسیر فلسطینی، نوشته شده در سال 2022 از سوی دارالآداب منتشر شد و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت.
کتاب حاضر از چند منظر قابل توجه است؛ نخست شرایطی است که نویسنده در آن اثر خود را خلق کرده است. در واقع، «حکایه جدار» محصول فضایی است که نویسنده در آن قرار گرفته است. نکته دیگر، نوع نگاهی است که نویسنده به شرایط یک زندانی دارد و راههایی که او برای ادامه زندگی در پیش میگیرد.
5 هزار روز در برزخ؛ روایتهایی از درون زندانهای اسرائیلکتاب ابوسرور را در مجموع میتوان به دو بخش تقسیمبندی کرد. بخش نخست کتاب، به اعتقاد مخاطبان، یک زندگینامه است؛ بخشی که در آن نویسنده وقایع رخ داده برای خود در زندان را روایت میکند و تحلیلهای سیاسی ارائه میدهد. اما بخش دوم کتاب که به نظر میرسد نقطه ثقل و کانون مرکزی کتاب هم هست، داستان دلدادگی یک زندانی به وکیل خود است. عشقی که در نگاه اول میتواند روزنه امیدی به دل او باشد، کمکم فضای زندان را برای زندانی تنگ و تنگتر میکند، تا جایی که زندانی به این نتیجه میرسد برای دوام آوردن در شرایط فعلی باید از هرآنچه در پشت دیوار سخت و سنگی زندان است، دل ببرد؛ حتی از عشقی که گرمای زندگی را دوباره به جان او بخشیده بود.
اسیر در تلاش است تا از روش فیلسوف دانمارکی، سورن کیرکگور، در مفهوم رها کردن پیروی کند. پیروی از این روش در نهایت او را به حک کردن جمله «خداحافظ ای دنیا» بر دیوار سلول 24 زندان الخلیل درسال 1993 میرساند.
در آن زمان ابو سرور نه کیرکگور را میشناخت و نه مفهوم رها کردن او را: «به نظر میرسد که من از همان ابتدا میدانستم که باید از آزادی دست بکشم و آن دیوار را در آغوش بگیرم، کاملاً آگاه بودم که این کار را به عنوان یک مکانیسم دفاعی انجام میدهم که غریزه بقا آن را تقویت کرده بود. مانند هر فلسطینی که به بردگی خود آگاه و گزینههایش محدود شده بود، باید آزادی خود را از دست میدادم تا آزاد شوم، و باید میمردم تا زنده بمانم.»
«دیوار» در کتاب ابوسرور را میتوان یک نماد در نظر گرفت. او دیوار مقابل تختش در سلول را به انسانی تبدیل میکند که مشاور، دوست و همراهش است. چگونه یک دیوار آغشته به انواع آلودگیها در سلول یک زندانی محکوم به حبس ابد میتواند تبدیل به دیواری فیلسوف، متفکر، منتقد و روانشناس تبدیل شود؟
ناصر ابوسرور در اواخر سال 1993 از اردوگاه عایده - بیت لحم دستگیر شد و هنوز هم در مقابل دیوار سلول خود بر روی تختش نشسته است. او از همانجا یعنی سلول شماره 33 بازداشتگاه هداریم در سال 2019، پایان رمان خود را ثبت کرد.
ابوسرور به مرور در زندان میآموزد که شرط بقا، رها کردن است. این تجربهای است که او در کتاب خود نیز بر آن تأکید و دوست دارد با دیگران به اشتراک بگذارد. او در واقع زندگی خود را به عاملی قاطع گره زده است تا به امید و زندگی ادامه دهد، این عامل رها کردن همه چیز پشت دیوار سلول است، زیرا چسبیدن به چیزهای غیرممکن بر عذاب او میافزاید. او زیرکانه با انتخاب این راه، تابآوری در برابر شرایط سخت را افزایش میدهد تا جایی که مجازات انفرادی را یک دستاورد معنوی و فرصتی برای تأمل به دور از منازعات زندان و مشاجرات فکری و سازمانی بین جناحها میداند.
ما عادت کردهایم که در ادبیات اردوگاهی شاهد وقایع زندان باشیم؛ از درگیریها میان زندانیان و زندانبان گرفته تا شکنجههای مختلف جسمی و روحی، تحقیر شدنها، محدودیتها و... از این منظر کتاب ابوسرور، وجه تازهای از ادبیات اردوگاهی را پیش چشم مخاطب میگشاید و با نگاهی عمیقتر به احوالات روحی یک زندانی که در برزخ میان بیم و امید گرفتار است، مینگرد.
هرچند کتاب در قالب رمان منتشر و به عنوان یکی از نامزدهای بوکر عربی نیز مطرح شد، اما برخی از مخاطبان بر این باورند که کتاب در قالب زندگینامه یا سرگذشتنامه میگنجد. نظر مخاطبان درباره «حکایه جدار» متفاوت است، برخی آن را موفق توصیف کرده و برخی نیز بر این باورند که پایانبندی آن میتوانست بهتر باشد.
با وجود همه این آرا، «حکایه جدار» داستان دل بستن و دل کندن است، داستان زندگی یک انسان است در برزخ بیم و امید، داستان تلاطمهای روحی یک انسان در محاصره دیوارهای سخت و خشن زندان است، داستانی که میتواند برای هر یک از انسانهای عصر جدید الهامبخش این باشد که همیشه جوانهها از دل سیاهیها سر برمیآورند و باید همواره به زایش نور امیدوار بود.
نویسنده مقدمه خود را با نام سه گانه خود «ناصر مزیونه ابو سرور» امضا میکند. مزیونه مادر اوست، او نام پدرش را مانند معمول نیاورده و این تصادفی نیست؛ چرا که مادرش کسی است که همواره با لبخند از او استقبال میکرد و در دل او امید میکاشت.
رابطه میان این مادر و پسر نیز از جمله موضوعاتی بود که در حاشیه کتاب «حکایه جدار» مورد توجه رسانهها قرار گرفته است. مادرش (ام العبد) در سالهایی که از ملاقات با او منع شده بود، دچار سکتهای شد که به عصب چشمش آسیب زد و بخش زیادی از بینایی خود را از دست داد. او در اینباره میگوید: «اشکهایم خشک شد، شبها خیلی طولانی بود، نمیتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. نمیتوانستم تصور کنم که این همه سال از دیدن ناصر محروم شوم.»
ناصر که در زمان دستگیری 24 ساله بود، در دانشگاه بیت لحم در رشته ادبیات انگلیسی در سال چهارم تحصیل میکرد، مادرش هنوز هم کتابهای دانشگاهیاش را تا امروز نگه داشته و حتی جای آنها را هم تغییر نداده است، هر روز صبح گرد و غبار از روی آنها میگیرد، آنها را میبوسد و با اشک آنها را خیس میکند: «اولین کاری که بعد از بیدار شدن از خواب انجام میدهم این است که به اتاق ناصر میروم، کتابهایش را بررسی میکنم، آنها را تمیز میکنم و مدام زمزمه میکنم این کتاب را ناصر لمس کرده و این صفحه را خوانده است و نمیتوانم جلوی اشکهایم را بگیرم. با چشمان اشکبار از اتاق بیرون می. روم، من از زمان دستگیری او به این کار عادت کردهام و مصمم بودم که این کتابها در جای خود باقی بمانند و شکل اتاقی که ناصر به آن عادت کرده است، تغییر نکند.»
ناصر در میان گروه چهارم زندانیانی بود که قرار بود در سال 2014 آزاد شوند، اما مقامات رژیم صهیونیستی در آخرین لحظه آن را متوقف کردند تا رؤیای 25 زندانی که همگی قبل از توافق «اسلو» دستگیر شده بودند، بر باد برود.