درباره افلاطون
تهران - ایرنا - افلاطون را به عنوان معمار اصلی فلسفه سیاسی میشناسند. آموزههای او در سدههای مختلف منبع الهام و مورد بحث همه متفکران و معتبرترین محافل فلسفی و سیاسی جهان بوده است. چنانچه این فیلسوف بلندپایه حیطههای تازهتری را برای بحث و بررسی مورد توجه قرار داد و بنیان تفکر و اندیشه در علوم گوناگون مانند علوم تربیتی و نظریه دولت و فلسفه آدمی را پیریزی کرد.
مستعدترین شاگرد سقراط، افلاطون بود. او از سرشناسترین خانوادههای آتن به شمار میرفت. به طوری که دوره نوجوانی و جوانی او در محیطی اشرافی گذشت؛ در خانوادهای که علاقه به ادبیات و فلسفه در نهاد آن ریشه دوانیده بود. برپایه سنت یونانی به فعالیت های ورزشی پرداخت و میگویند لقب افلاطون را به دلیل فراخی سینهاش به دست آورد، در حالی که پیشتر به نام آریستوکلس، یعنی به نام پدربزرگ خویش، نامیده میشد. از چنین جوان بسیار مستعدی که در اوایل عمر خویش اشعاری غنایی و نمایشی نیز سروده بود، انتظار میرفت که در عرصه شعر و سیاست بر مسند والایی تکیه زند.
آشنایی افلاطون با سقراط
برای افلاطون، حادثه سرنوشتساز در زندگی او آشناییاش با سقراط بود که در 20 سالگی وی رخ داد و سبب شد که او غمنامههایی را که برای نمایش آماده کرده بود، به کام آتش بسپارد. افلاطون پیش از این رخداد به مطالعه آثار فیلسوفان پیشین پرداخته و از محضر کراتولوس هراکلیتوسی بهره برده بود. او از سقراط فرا گرفت که توجه خویش را به حوزه اخلاقیات معطوف سازد. شاید در همین زمان بود که فعالیت خودش را به عنوان یک آموزگار، البته ابتدا در حلقهای کوچکتر آغاز کرد.
افلاطون از این زمان به بعد، از هر گونه امید برای تحقق طرح های سیاسیاش دست شست و خود را تا فرارسیدن پیک اجل در 80 سالگیاش به طور کامل وقف تعلیم و تألیف کرد. مرجع آموزههای اصلی افلاطون سخنرانی های درسی او در آکادمی و بحث های مرتبط با آنها بود. از میان این سخنرانی های درسی فقط از یک نمونه، یعنی درباره «خیر» که در سنین پیری ایراد کرد در منابع قدیم به صراحت یاد شده است.
برای افلاطون، ارتباط شفاهی با شاگردانش در درجه نخست اهمیت قرار داشت. محاورهها فقط مشتمل بر چکیدهای از این ارتباط بودند؛ اگرچه در محاورات متأخر آهنگ سخنرانی های درسی، با شدت بیشتری جلب نظر میکند. به نظر میآید که نظام آکادمی افلاطون از سبک انجمن فیثاغوری پیروی کرده باشد. صرف نظر از این مورد، باید آن را نخستین مدرسه واقعی فلسفه یونانی بدانیم. زیرا پیش از آن فقط اقدامات مقدماتی آزمایشی برای این کار میتوان سراغ گرفت. این تعبیر را باید در وهله نخست به منظور آشنایی با فلسفه نظری افلاطون و مباحث معرفتشناختی و اخلاقی و سیاسی مرتبط با آن در نظر بگیریم. از دانش های خاص فقط به ریاضیات و نجوم پرداخته میشد؛ در حالی که علوم طبیعی توصیفی از قبیل جانورشناسی و گیاهشناسی با اقبال چندانی مواجه نبودند.
فعالیت او در مقام یک نویسنده، دورهای بالغ بر حدود 50 سال را شامل میشود. اینکه او نویسندگی را در اواخر عمر سقراط شروع کرده باشد، محل نزاع است و چندان محتمل به نظر نمیآید. همه نوشتههای او به دست آیندگان رسیده است؛ صرف نظر از هفت محاوره که در زمان های قدیم غیر اصیل تلقی و کنار گذاشته شدهاند.
آثار افلاطون
در میان آثار افلاطون، چنانکه از مدت طولانی فعالیت ادبی وی انتظار میرود، اختلافات صوری و محتوایی شایان توجهی به نظر میرسد. فلسفه افلاطون، بدان گونه که به وسیله نوشتههای او مجال ظهور مییابد، دستگاهی تام و کامل نیست، بلکه نشانی از نوعی تکامل تدریجی به همراه دارد. از این رو از دوران کمال به این طرف، به نظر میآید که این فلسفه صورتی تام دارد؛ در عین حال که در تکامل فکری افلاطون و استمرار کار او تا سنین کهنسالیاش هیچ حرفی نیست، وحدت اندیشه و رویکرد تفکر وی در برابر همه تغییرها پایدار میماند؛ به گونهای که در نوشتههای دوره جوانی آن را به همان روشنی آثار دوره پیریاش است. در فعالیت ادبی افلاطون چهار دوره الفدوره سقراطی، انتقال، دوره کمال و دوره کهنسالی را میتوان از هم تمیز داد.
ویژگی غالب در روش فلسفه افلاطونی جست وجوی حقیقت از طریق دیالکتیک است. افلاطون به تدریج در پروردن قوانین اندیشه توفیق مییابد و راه را برای منطق ارسطویی هموار میسازد. با وجود این روش عقلانی فراگیر در عرصه معرفت، جریان زیرینی از شهود نیز در فلسفه افلاطون رخ مینماید که به پذیرش روزافزون عنصری غیرعقلانی در ماهیت ذهن منتهی میشود و اهمیت امور غریزی را آشکار میسازد؛ یعنی نیروهایی را که از حیات ناآگاه نفس سرچشمه میگیرند.
اندیشه سیاسی افلاطون
افلاطون بدون تردید معمار اصلی فلسفه سیاسی است. آموزههای او بنا کننده اندیشه منسجم سیاسی است. نظریه دولت او در یک سازگاری سیستماتیک با قرائت او از انسان و جامعه و قرائت از عدالت و آرمان بشری قرار دارد. از همین رو آموزههای افلاطون در سده ها، منبع الهام و مورد بحث همه متفکران و معتبرترین محافل فلسفی و سیاسی جهان بوده است. 2 پایه اصلی تفکر سیاسی افلاطون آمیزش عقل و حکومت و نخبه گرایی است. به باور افلاطون همه انسان ها از توانایی و استعداد یکسانی برخوردار نیستند. از این رو «نخبگان» که نسبت به افراد عادی از نظر هوش و قوه رهبری برتری دارند، شایسته ترین افراد برای بدست گرفتن امور کلیدی جامعه بویژه در امر حکومت و قضاوت هستند و اصولا امر حکومت در انحصار زبدگان باید باشد. افلاطون معتقد است که بیشتر انسان های عادی، ساده بین، راحت طلب و فاقد توانایی کشف حقیقتاند و تنها عده اندکی آن هم پس از یک دوران بسیار طولانی آموزش و آزمایش و تربیت روحی، فکری و بدنی در سنین پس از پنجاه سالگی مجاز به مداخله در امر دشوار رهبری، حکومت و هدایت انسان ها به سعادت و خوشبختی هستند. دانش و اخلاق که تنها عده اندکی از زبدگان از عهده کسب شان بر می آیند، مهمترین تضمین در برابر خطرات مهمی چون بی لیاقتی، کژروی و فساد حکومت است. افلاطون در آرمانشهر خود یک نظم اجتماعی آرمانی را در برابر بشریت قرار می دهد که 2 پایه اصلی آن عبارت از عدالت و حکومت زبدگان است.
از نگاه افلاطون دمکراسی امری غیر عقلایی است و آزادی موجب بحران در جامعه و مانع دستیابی به انسان ایده آل می شود. اما آن نخبگانی که برای تربیت در آکادمیهای مخصوص جهت رهبری جامعه برگزیده می شوند، از دید افلاطون باید از هرگونه تعلق طبقاتی و خانوادگی و داشتن اموال خصوصی و حتی امکان ازدواج منع شوند تا مبادا عدالت و حقیقت فدای انگیزههای دیگر شود. افلاطون در رساله «جمهوریت» معیارهایی جهت گزینش شایسته ترین افراد برای حکومت پیش میکشد که به عقیده برخی از اندیشه پردازان مدرن از منابع اصلی الهام حکومت های کمونیستی و فاشیستی در گزینش و تربیت کادرهای رهبری بوده است. افلاطون یک دمکراسی مستقیم و گفت وگوی عقلایی در میان گروه اندک نخبگان را در کنار شرایطی مانند جدایی قدرت از ثروت و «حکومت فیلسوفان» ضامن یک نظم اجتماعی آرمانی و عادلانه می داند.
افلاطون از منظر امروز
اندیشههای افلاطون پس از 2000 سال همچنان از پرنفوذترین آموزهها در دنیای سیاست است. در جهان امروز بدون تردید 2 ایدئولوژی از نظر قدرت نفوذ و گستردگی و کارآمدی در صدر آموزههای سیاسی قرار دارند که عبارتند از لیبرالیسم و افلاطونیسم (نخبه گرایی). گرچه کاربرد واژه افلاطونیسم چندان رایج نیست، اما خمیرمایه اصلی اندیشه افلاطون همان نخبه گرایی که مترادف با افلاطونیسم است. جوهر اصلی اندیشه افلاطون تاکید اساسی بر نقش و جایگاه کلیدی دانشمندان، کارشناسان و متخصصان در اداره امور جامعه است. افلاطون به رهبری جامعه توسط نخبگان و آموزش دیدگان باوری عمیق دارد و معتقد است که قدرت گیری توده عوام که اسیر احساسات و روزمره گرایی هستند، شیرازه جامعه را از هم میگسلد و بنابراین قدرت واقعی باید در اختیار نخبگان قرار گیرد.
*س_برچسبها_س*