در کارکردنهای بیوقفه، باید دنبال علاقهمان باشیم یا پول؟

دهه 1960، مشهور به دهه آزمایشهای اجتماعی، عصری بود که، در آن، شرکتها در حال آزمایش با ساختارها و سبکهای جدید کاری بودند.
«کاری را بکن که دوست داری». در این صورت، میتوانی روزانه 16 ساعت کار کنی. درواقع، این شعار ورد زبان شرکتهایی است که دنبال یک بازی برد - بردند؛ هم میخواهند لبخند از لب کارمندانشان نیفتد و هم حداکثر سود ممکن به جیبشان برود. در این وضعیت، کار باید تمام زندگی فرد را بگیرد: کارمندی که تا آخرین روز مرخصیاش را استفاده میکند یا بیتعهد است یا تنبل. آنهایی هم که از کار خسته میشوند لابد به کارشان علاقه ندارند. اما این کارزدگی بیاندازه انگار یک اشکالی دارد.
به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، کرا لوسیر در ایان نوشت:
چرا کار میکنیم؟ بسیاری از ما شاید جوابی ساده به این پرسش بدهیم: کار میکنیم تا پول دربیاوریم. اما از نظر آبراهام مازلو (70-1908)، روانشناس آمریکایی، و همچنین در نگاه متفکران مدیریتی پیرو نظریه او، انگیزههای انسان برای کارکردن را نمیتوان به مسائل مالی تقلیل داد. مازلو و پیروانش در متون مدیریتی و سمینارهای آموزشی استدلال میکنند که هدف مردم از کارکردن درواقع ارضای نیازهای روانشناختی ارزشمندتر است. مردم کار میکنند تا به خودشکوفایی برسند و معنا بیابند، منوط به اینکه معنا را بتوان در کار و زندگی روزمره یافت.
سلسلهمراتب نیازها، که اولینبار آن را مازلو در سال 1943 مطرح کرد، نظریهای جامع در مورد انگیزههای انسانی است که تمام انگیزهها را در یک نردبان میچیند؛ از نیازهای اساسی فیزیولوژیک (به غذا و سرپناه) گرفته تا نیاز به امنیت، تعلق، عزت و بالاتر از همه، انگیزه خودشکوفایی. انگیزه خودشکوفایی، که در بالای این نردبان جای دارد، تلاشی آیندهنگرانه است که انسانها را به جستوجوی معنا و شکوفایی در دنیا پیش میراند.
نظریه مازلو در دهه 1950 و 1960 در رشته مدیریت رخنه کرد، چراکه مطبوعات مرتبط با کسبوکار و نظریهپردازان مدیریت تصمیم گرفتند، با استفاده از روانشناسی انسانگرا، نظریات مدیریتی مربوط به انگیزه را با عصر جدید سازش دهند. مازلو معتقد بود شرکتها، علاوهبر اینکه مکانی تجربی برای مشاهده روانشناسی انسان هستند (کمااینکه خودش درمقام مشاور در شرکتهای کالیفرنیا چنین مشاهداتی انجام داد)، بستری را هم برای انسانها فراهم میکنند تا از طریق کار خودشکوفا نیازهای والاتر خود را تحقق بخشند.
چرا آمریکای شرکتپرست مجذوب نظریه سلسلهمراتب نیازها شد؟ آنها از این نظریه خوششان میآمد چون هم کلانروایت و تبیینی جامع از روانشناسی انسان جامعه درحالتغییر در اختیارشان میگذاشت و هم راهنمایی عملی برای مدیریت مردم بود. دقیقا در تنش میان این دو دیدگاه نسبت به سلسلهمراتب نیازها (نمودار تقلیلی و نظریه غنی اجتماعی) است که این نظریه به قدرت و سیاست خود میرسد.
دهه 1960، مشهور به دهه آزمایشهای اجتماعی، عصری بود که، در آن، شرکتها در حال آزمایش با ساختارها و سبکهای جدید کاری بودند. درحالیکه پادفرهنگ پسزمینه صحنه را تشکیل میداد، جنبشهای اجتماعی و جامعه مصرفی و نیز نویسندگان مدیریتی و نظریهپردازان اجتماعی همگی استدلال میکردند که تحول بزرگی در ارزشها در راه است، تحولی که مستلزم رویکردهای جدید نسبت به مدیریت انسانها و بازاریابی برای مصرفکنندگان است.
متفکران مدیریتی با استفاده از آرای مازلو نظریات جدیدی در مورد «مدیریت مشارکتی» شکل دادند که خودمختاری و مرجعیت بیشتری به کارکنان در زمینه کار میداد. مرشدان مدیریت، در پاسخ به انتقادات همنوایی و بیگانگی بوروکراتیک، سلسلهمراتب نیازها را علم کرده و استدلال کردند که شکوفایی روانشناختی نهتنها منافاتی با سرمایهداری شرکتی ندارد، که با آن همخوان نیز هست. ما میتوانیم سخت کار کنیم، پول دربیاوریم و شاد باشیم: یک بازی برد - برد، نه؟
یک سؤال پرتبوتاب کماکان در بحثهای مدیریتی در باب سلسلهمراتب نیازها بیپاسخ مانده است: اینکه شغلها تا چه حد میتوانند فرصت خودشکوفایی را مهیا کنند؟ سلسلهمراتب نیازها دامنهای از تفاوتها را میان افراد و سازمانها قائل است، بدین معنا که برای بعضی افراد کار فقط یعنی درآمد. برخی آزمایشها، در رابطه با بازطراحی مشاغل، در پی این بودند که تمام سطوح سلسلهمراتب سازمانی - از آبدارچیها گرفته تا کارمندهای اجرایی - را مدنظر قرار دهد، اما خیلیها سخنوری را جای تغییرات واقعی نشاندند. یکی از متفکران مدیریتی، فردریک هرزبرگ، روانشناس آمریکایی، در کتاب انگیزه کار1 (1959) با استفاده از نظریه سلسلهمراتب نیازها استدلال میکند که شرکتها نیازی نیست مزایای بیشتری برای کارکنان خود فراهم کنند، چون مزایای بیشتر فقط کارکنان را طلبکار میکند و تأثیری هم بر راندمان کاریشان ندارد. سمت تاریک انگیزه نیز چنین است.
قطعا تصادفی نیست که یک نظریه مربوط به انگیزه بهنام «سلسلهمراتب نیازها» در شرکتهایی مورد استفاده قرار گرفت که چارتهای سازمانی سلسلهمراتبی در آنها حاکم بود. سلسلهمراتب نیازها بهراحتی میتواند با سلسلهمراتب کاری مطابقت یابد، بهطوریکه شغلهای بالادست فضای بیشتری برای خودشکوفایی داشته باشند (و درعینحال، درآمدهای بالاتری نیز به همراه بیاورند). توزیع نابرابر کار و کارکنان بر نوید کار خودشکوفا سایه افکنده است: در یک سمت، کار ارزشباخته که انتظاری نداریم رضایتی با خود بیاورد و در سمت دیگر، کار غلوشده که ارزش آن بهاندازه تمام زندگی تصور میشود.
سلسلهمراتب نیازها، بهمثابه یک نظریه در مورد انگیزه ذاتی، بر انگیزههای ذاتی - و نه پاداشهای بیرونی - تأکید کرده و چنین القا میکند که رئیس شما نیازی به اعمال تنبیه یا تشویق ندارد، چون شما انگیزه ذاتی خود را برای کارکردن دارید که همان دستیابی به معنا و شکوفایی است. این اخلاق کار واقعا نیرویی قدرتمند است. قدرت این اخلاق کار، بهخصوص در طبقه حرفهای امروز، باعث این شده که امروزه کارمندانی را ببینیم که بعضا کمتر از حقشان مرخصی استحقاقی میگیرند.
مبدع انگاره کار خودشکوفا نه مازلو بود و نه مشاوران مدیریتی قرن بیستمی که این انگارهها را در عمل اجرا میکردند. ریشههای این مفهوم را میتوان در آلمان و آرای ماکس وبر جامعهشناس یافت که کار را پیشهای معنوی و فراتر از مسائل اقتصادی میداند. وبر در سال 1905 استدلال میکند که این اخلاق کار نقشی محوری در سرمایهداری غربی داشته است. درواقع اخلاق کار یک ایدئولوژی است که، در آن واحد، هم سختگیرانه و هم بسیار انعطافپذیر است: گرچه ادعای اصلی آن همچنان پابرجاست - اینکه تعهد به کار محور زندگی است -، اما پاداشهای این اخلاق کاری در هر دوره تاریخ شکل خاصی به خود میگیرد، گاهی نوید پویندگی اجتماعی و گاهی نوید خودشکوفایی.
پس از اینکه مازلو سلسلهمراتب نیازها را - که اینک بسیار مشهور شده - مطرح کرد، این نظریه طی چند دهه افسار گسیخت. تا دهه 1980، این نظریه در کتابهای درسی کسبوکار و آموزش مدیریت نهادینه شده بود. مثلا شرکتهای بازاریابی هم در کارهای تبلیغاتی و هم در آموزشهای مدیریتی خود از سلسلهمراتب نیازها بهره میگرفتند. سلسلهمراتب نیازها با تصویر مشهور خود بهصورت یک هرم - که خود مازلو آن را ابداع نکرده بود - کماکان در کتابهای درسی مدیریتی و میمهای اینترنتی دستبهدست میشود. اما مهمتر از میمها و کتب درسی این است که چگونه انگارهها و ایدئولوژیهای زیربنایی سلسلهمراتب نیازها همچنان در دغدغههای امروزی در رابطه با کار، جامعه و خویشتن طنینانداز میشود.
در طی نوشتن این مطلب، حس میکردم سلسلهمراتب نیازها در سرم وزوز میکند؛ در فید اینستاگرام و پستی که در وبلاگ در مورد نوشتار ارسال کردم ارجاعاتی به آن وجود داشت. نوشتن در مورد اخلاق کار، هرقدر هم متأثر از فرهنگ کاری دانشگاهی باشد، بازهم بهراحتی اجازه نمیدهد نویسنده از شبح سلسلهمراتب نیازها بگریزد. کار دانشگاهی، همچون کار در صنایع خلاق یا بخش غیرانتفاعی، بسیار در معرض این سخنوری مدحآمیز است که انگیزه فرد برای کار باید عشق به کار باشد، نه درآمد. چرا باید بهدنبال مدرک دکتری یا یک شغل در صنعت خلاق باشید، اگر عاشق آن نیستید؟
بهترین نمونه نویدها و خطرات کار خودشکوفا همان گفتوگوهای فرهنگی پیرامون «کاری را بکن که دوست داری» است. این شعار که «کاری را بکن که دوست داری» منتقدان زیادی داشته است که همگی به ماهیت طبقهگرای آن اشاره کرده، تمایزی روشنتر میان کار و زندگی را تبلیغ کرده و به ما یادآور میشوند که کارزدگی شاید نیمه تاریک کار خودشکوفا باشد.
خیلیها قبول ندارند که کار باید یک تکلیف باشد یا اینکه ما باید خود را تماموکمال وقف کار کنیم. درخواست برای هفته کاری کوتاهتر، تور ایمنی اجتماعی بهتر یا مرخصی بچهداری طولانیتر همگی مستلزم این هستند که جامعه ما بهجز کار، فضایی را نیز برای زندگی، فراغت و مراقبت قائل باشد.
حرف من اصلا این نیست که کار نباید معنادار باشد یا اینکه نمیتوان هیچ لذتی در کار جست؛ نکته این است که قبل از پذیرش این انگاره مدیریتی که میتوان از طریق کار به شکوفایی رسید، باید کمی درنگ کرد و بهتر اندیشید، چون چنین انگارههایی ممکن است حواس ما را از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کار پرت کند. هرچه هم تعداد یخچالهای پر از نوشیدنی یا سمینارهای مدیتیشن که محیطهای کاری مدرن در اختیارمان میگذارند زیاد باشد، هرچه تعداد مربیان خوشنیتی که اسلایدهای هرم نیازها را نشان میدهند زیاد باشد، باز هم کار کار است و هیچچیز این را عوض نمیکند.
فصلنامه ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانه آن را بخرید؟ فصلنامه ترجمان شامل ترجمه تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از 100 منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمره این منابعاند. مطالب فصلنامه در 4 بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پرونده اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامه ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامه ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانه فصلنامه ترجمان (شامل 4 شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینه اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمنا هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها: این مطلب را کرا لوسیر نوشته است و در تاریخ 7 فوریه 2020 با عنوان «The dark shadow in the injunction to do what you love» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 18 اسفند 1398 با عنوان «در کارکردنهای بیوقفه، باید دنبال علاقهمان باشیم یا پول؟» و ترجمه علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است. کرا لوسیر (Kira Lussier) مورخ علم، تکنولوژی و مدیریت است و در مؤسسه مدیریت و نوآوری دانشگاه تورنتو و مؤسسه جنسیت و پژوهش راتمن در تورنتو بهعنوان پژوهشگر فعالیت دارد.
_________________________
بیشتر بخوانید:
*س_با بیحوصلگی نجنگید؛ در آغوشش بکشید _س* *س_آیا نشاندادن کارهای خوب را همیشه باید به حساب ریاکاری گذاشت؟ _س* لینک کوتاه: asriran.com/0031Ma