رضا صادقی؛ نشون به اون نشون که خدا بغلم کرده...
رضا صادقی در مجالس مختلفی اجرای برنامه داشت تا اینکه آرام آرام آهنگهایش، صدای گرم باریتون، چهره و تیپ همیشه مشکی پوش او در ذهن هر کسی میماند تا...
عصر ایران؛ نهال موسوی - چند روز پیش رضا صادقی خواننده معروف موسیقی پاپ ویدیویی قدیمی از خودش در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد که جالب توجه است.
این ویدئو که برای سال 1375 است نشان میدهد رضا صادقی تنها خودش با یک ساز (کیبورد) در یک مکانی مانند پارک یا رستوران در بندر عباس نشسته و در حال اجرای برنامه و آواز خواندن است، تماشاگران معدودی هم در اطراف دیده میشوند. در ادامه تبلیغ کنسرتهای رضا صادقی را می بینیم که در تهران 1402 برگزار شده یا فرار است برگزار شود.
واقعا تفاوت 2 ویدئو در فاصله 27 ساله از زمین تا آسمان است.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلیاین قضیه برای رضا صادقی جالب تر است چون او به گفته خودش از بچگی زمانی که یک سال و نیمه بوده است به دلیل تزریق آمپول اشتباهی دچار مشکل حرکتی شده و از همان بچگی تا به امروز با عصا راه میرود.
رضا صادقی درباره این اتفاق در یک برنامه رادیویی گفته بود که آن پزشک را بخشیده و مجری پرسیده بود با بخشیدن فردی که مسبب ایجاد مشکل در پاهای تو شد چه به دست آوردهای؟ گفت: «با بخشیدن پزشکی که باعث ایجاد مشکل جسمی در من شد، خودم را به دست آوردم و باعث شد به علت همین عارضه در دورهای که همه کودکان میدویدند، من کنار بزرگان بنشینم و از همنشینی با آنان چیزهایی را بیاموزم که شاید کودکان دیگر این فرصت را نداشتند.»
البته بعدتر هم در برنامههای مختلفی مانند خندوانه و دورهمی و... این گفته را تکرار کرد و از این عارضه به عنوان یک فرصت برای زندگی خودش یاد کرد.
او از پدر و مادرش و بخصوص از داییاش «نعمت کیمیاپور» به عنوان کسانی یاد کرده است که در ساختن شخصیت او نقش مهمی داشتهاند، در مورد داییاش میگوید: «دایی ام، حتی روی خط من هم حساسیت داشت و معتقد بود که خط یک آدم، نشان می دهد که به زندگی تمیز نگاه می کند یا کثیف. تفکرات خاص خودش را داشت و مرا به خیلی از چیزها آشنا کرد.»
درباره پدر و مادرش هم گفته است: «پدر و مادرم، حصار "آخی" گفتن و "طفلکی تمام شد" و... را از دور من برداشتند و مرا با واقعیت های زندگی آشنا کردند. من در اجتماعی زندگی می کردم که می توانستند خیلی راحت بگویند که رضا، به خاطر معلولیتش دیگر تمام شد. اما پدر و مادرم، هیچ وقت این را نمیخواستند. خودم هم همیشه دوست داشتم، این فکر را به مغزم راه ندهم.
[...] این تفکر را، همه خانواده من داشتند و می گفتند که این پسر، نباید زمین گیر شود. یک خاطره جالب برایت بگویم: خانه ما ستونی داشت. مادرم می گفت به ستون بچسب و بایست. می دانست که ایستادن من دردی را دوا نمی کند، اما می خواست مرا با درد ایستادن آشنا کند. می گفت میخواهم بدانی که ایستادن، درد دارد.»
او با وجود داشتن محدودیت در حرکت، اما همواره در حال حرکت بوده است، و این بزرگترین اتفاق زندگی رضا صادقی است. از تنهایی خواندن در بندرعباس تا اینکه به تهران آمده، به هر شکلی شده یک خانه اجاره کرده، که البته در طبقه ششم یک خانه قدیمی خیابان اسکندری است و باید بیش از 100 پله با عصاهای دستش بالا برود!
صادقی در مجالس مختلفی هم اجرای برنامه داشت تا اینکه آرام آرام آهنگهایش، صدای گرم باریتون، چهره و تیپ همیشه مشکی پوش او در ذهن هرکسی میماند که یک بار او را دیده است.
با آهنگ مشکی رنگ عشقه گل میکند و این آهنگ به یکی از پر طرفدارترین آهنگهای زمان خودش تبدیل میشود اما بعد از آن در آلبوم دوم او آهنگ «وایسا دنیا» در سال 1385 است که مهر خود را در موسقی پاپ ایران میزند و او رضا صادقی میشود. کم کم تبدیل میشود به خواننده معروف و پر طرفداری که بسیاری منتظر آهنگهای بعدی و کنسرتهای او هستند. در فیلم و سریالها بازی کرده است. مجری برنامه تلویزیونی بوده و داور مسابقات استعدادیابی خوانندگی هم هست.
فاصله آن ویدئو سال 1375 تا این معروفیت امروز رضا صادقی 27 سال است و او آرام آرام و با حرکت مداوم خود توانست به این جایگاه امروز برسد. در اینجا نگاه متفاوت خانواده رضا صادقی و عزم راسخ او باعث شده تا ببینیم که او چگونه رضا صادقی امروز شده است.
خود رضا صاددقی در کپشن همان ویدئو که منتشر کرده، نوشته است: «این تصویر برای چشم و دل خیلیاست و خودم، با افتخار از جنوبم شروع کردم و تا امروز منت مهر یه ایران و ایرانی در هر جا سرم هست. این ویدیو رو بفرستین واسه هرکی چشاش یکم تار میبینه... و بهش بگین با دلت ببین...
بیش از دو دهه همراهی، همه داشته منه که با خودم هر جا برم مثل ستاره حمل میکنم... خوشبختم نشون به اون نشون که خدا بغلم کرده»
رسیدن به موفقیت یک شبه و سهل الوصول نیست، دلایل و اتفاقات زیادی دست به دست هم میدهند تا یک نفر به یک جایگاه خاص میرسد، به قول لسان الغیب حافظ شیرازی:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود