شنبه 10 آذر 1403

روایتی دردناک از نوزادانی که سر نخواستنشان دعواست

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روایتی دردناک از نوزادانی که سر نخواستنشان دعواست

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فرزانه فراهانی_ پاتوق‌های مختلف کارتن خوابی به واسطه حضور برخی از زنان مصرف کننده موادمخدر یکی از نقاطی است که علاوه بر آسیبهایی چون اعتیاد، بی‌خانمانی و کارتن خوابی، به شکل گیری دیگر معضلات اجتماعی هم منجر می‌شود. به دنیا آمدن نوزادان بی‌هویتی که در اغلب موارد مشخص نیست که پدر آن‌ها چه کسی است و یا حتی مادر هم پس از زایمان و وضع حمل آن‌ها...

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فرزانه فراهانی_ پاتوق‌های مختلف کارتن خوابی به واسطه حضور برخی از زنان مصرف کننده موادمخدر یکی از نقاطی است که علاوه بر آسیبهایی چون اعتیاد، بی‌خانمانی و کارتن خوابی، به شکل گیری دیگر معضلات اجتماعی هم منجر می‌شود.

به دنیا آمدن نوزادان بی‌هویتی که در اغلب موارد مشخص نیست که پدر آن‌ها چه کسی است و یا حتی مادر هم پس از زایمان و وضع حمل آن‌ها را بی هیچ نام و نشانی رها می‌کند.

درباره این رفتار زنان کارتن خواب با نوزاد تازه به دنیا آمده خود نمیتوان هیچ قضاوتی کرد و کافی است برای درک هر چه بهتر آن‌ها، کمی پای درد و دلشان نشست.

یکی با اجبار بهزیستی دور نوزاد خود خط می‌کشد و او را تحویل مددکاران اجتماعی می‌دهد و یکی هم آنقدر مستأصل و درمانده شده است که نوزاد بیچاره را تنها ساعتی پس از تولدش در گوشه‌ای از خیابان، توی سطل زباله یا پیچیده در پتویی رها کرده و برای همیشه با او وداع می‌کند.

هر دو بخش این ماجرا دردناک و غصه‌دار است اما نبود زیر ساخت های حمایتی لازم از زنان معتاد و فرایند غلطی که در خصوص ترک اعتیاد در حال حاضر در کشور ما اجرا می‌شود راه بازگشت دوباره برای این مادران را که تکه‌ای از وجود خود را تحویل بهزیستی می‌دهند، سخت و دشوار می‌کند.

مادری هم که نوزاد خود را در گوشه‌ای از خیابان رها می‌کند، تمام راههای حفظ حریم این مادر و فرزندی را به دلیل رفتارهای غلطی که در گذشته داشته بر خود بسته دیده و چاره بیچارگی اش در این می‌بیند که با رها کردن آن طفل معصوم شاید آن که رنگ آرامش را در زندگی ببیند نوزاد باشد و در نتیجه رهایش می‌کند.

بارداری ناخواسته زنان کارتن خواب دلیل عمده تولد بیشتر نوزادانی است که اگر در چرخه هزار آسیب ِ اعتیاد فروخته نشوند، در خیابان رها شده و یا به بهزیستی فرستاده می‌شوند.

بی‌هویتی، گناه نکرده نوزادانی با والدین معتاد و کارتن خواب!

مهناز مادر یکی از نوزادانی است که به اعتیاد به شیشه و هروئین مبتلا است و طی دوران کارتن خوابی 7 ساله خود 3 بار باردار شده و جز یکی از آن‌ها 2 فرزند دیگرش از بدو تولد تا کنون در بهزیستی به سر می‌برند.

به گفته مهناز فرزند اولش پسر بوده و پس از به دنیا آمدنش در حیاط خانه‌ای که جزو خانه‌های «پلاک قرمز» در محله دروازه غار محسوب می‌شده است، تنها چند روز طعم آغوش مادر را چشیده است و پس از آن مددکاران سازمان بهزیستی کشور او را از مادر به دلیل اعتیادش جدا کرده و به یکی از شیرخوارگاههای بهزیستی سپرده‌اند.

مهناز می‌گوید نام پسرش را «امیرعلی» گذاشته و آن روزها میزان مصرف موادش خیلی زیاده بوده است و به قول خودش قیافه تابلویی که داشته باعث شده تا مددکاران بهزیستی او را به شیرخوارگاه ببرند.

به گفته مهناز پس از انتقال فرزند تازه متولد شده‌اش به بهزیستی، تصمیم به ترک موادمخدر گرفته و برای مدتی زندگی بی‌مواد را البته با جایگزینی شربت متادون تجربه کرده است.

او می‌گوید آنقدر به بهزیستی رفتم و آمدم تا بالاخره باور کردند که من دیگر معتاد نیستم و مددکاران امیر علی را بعد از چند ماه دوباره به او بازگردانده بودند اما بازگشت دوباره امیرعلی کوچک و شیرین زبان هرگز پایان اعتیاد مهناز به موادمخدر نبوده است.

مهناز می‌گوید با آمدن امیرعلی واقعا تصمیم داشتم اعتیادم را ترک کنم و به پیش پدر و مادرم به سهرستان برگردم اما از آنجا که مطمئن نبودم پدرش چه کسی است و خانواده من هم این موضوع را می‌دانستند و برایم خط و نشان کشیدند که دیگر با این آبروریزی که اتفاق افتاده نمی‌توانم پیش آن‌ها بروم و خلاصه دست رد به سینه‌ام زدند.

چند روزی از آمدن دوباره امیرعلی بیشتر نگذشته بود که لغزش کردم و مصرف موادمخدرم نسبت به قبل بیشتر هم شده بود؛ دوباره همان قیافه معتاد بی جان و خیابان خوابی شدم که اینبار علاوه بر اعتیاد فرزند کوچکی را هم با آوارگی خودم جابجا می‌کردم.

چند ماهی که گذشت بهزیستی دوباره بچه را از من گرفت و اعتیاد دیگر رمقی برایم نگذاشته بود تا دنبالش بروم و دوباره او را در آغوش بگیرم و از طرفی هم دلم نمیخواست امیرعلی بیشتر از این، شب و روزهای سیاه کارتن خوابی و نشئگی را کنار من تجربه کند و دیگر به سراغش نرفتم.

در پاتوق کارتن خوابی‌ام 6 ماهه باردار بودم و نمی‌دانستم!

پس از مدتی کوتاه در پاتوقی که رفت و آمد داشتم، با مردی بی‌خانمان به نام مسعود آشنا شدم و به نظرم آدم بدی نبود و پس از آن بیشتر شب و روزهایم را با مسعود که او هم معتاد به هروئین بود، می‌گذراندم و کمتر پیش می‌آمد که او را نبینم مگر اینکه در طرح جمع آوری معتادان متجاهر او را می‌گرفتند و چند وقتی از او بیخبر بودم و البته منتظر می‌ماندم تا برگردد.

مسعود آدم آرامی و بی‌حاشیه‌ای بود که در پاتوق هم سربه زیر و ساکت بود و کسی با او مشکلی نداشت و بخاطر همین بودن با او خیالم را راحت می‌کرد و از طرف دیگر وقتی می‌دیدم هوای من را دارد بیشتر به او وابسته شدم.

کمتر از یکسال از ارتباطم با مسعود متوجه بارداری ام شدم و اینبار بار سومی بود که قرار بود این تجربه را پشت سر بگذارم و البته پس از اینکه متوجه این اتفاق شدم، ترس کل وجودم را فرا گرفت و بلافاصله موضوع را با مسعود در میان گذاشتم.

به دلیل شرایطی که مصرف موادمخدر برایم ایجاد کرده بود به هیچ عنوان شرایط بارداری دوباره و نگهداری بچه را نداشتم و با مسعود به توافق رسیدیم که برای سقط اقدام کنیم اما دیگر دیر شده بود چرا که در روزهای پایانی ماه ششم بارداری قرار داشتم و دیگر امکان سقط برایم فراهم نبود و خیلی خطرناک بود اگر اینکار را می‌کردیم.

مهناز می‌گوید در دوران مصرف موادمخدر آنقدر سیستم بدنی فرد به هم می‌ریزد که هیچ نظمی در حالات و اتفاقات معمول زندگی او وجود ندارد و ظاهر من هم به دلیل کاهش وزنی که در اثر مصرف موادمخدر برایم ایجاد شده بود اصلا نشان نمی‌داد که باردار هستم و به همین دلیل دیر متوجه موضوع شدیم.

خیلی دلم میخواست که بتوانم اعتیادم را کم یا در کل مصرف موادمخدر را برای همیشه ترک کنم و کنار بگذارم اما نشد و البته همان 2 _ 3 باری که برای گرفتن دارو به مرکز پزشکان بدون مرز سر می‌زدم هم یکی از پزشکان آنجا گفت خطرناک است که با وجود بارداری‌ام به یکباره قطع مصرف کنم و خلاصه در تمام طول بارداری هم موادم را مصرف می‌کردم و حتی گاهی حجم مواد مصرفی‌ام از زمان پیش آن بیشتر هم می‌شد.

نوزادم را در پتویی که بین زباله‌ها بود پیچیدند و در آغوشم گذاشتند!

در یکی از کوچه‌های دروازه غار و نشئه مواد بودم که دخترم را کنار سطل زباله و در جمع تعدادی از کارتن خواب‌های آنجا به دنیا آوردم؛ یک رهگذر با دیدن آن شرایط به اورژانس زنگ زد و یکی از کارتن خواب‌های حاضر پتویی که خوب یادم است از کنار سطل زباله برداشت و از روی دلسوزی آن را به دور دخترک بیچاره و بی‌پناهم پیچید و روی دستهایم گذاشت و رفت.

تا اورژانس برسد حدود 10 دقیقه طول کشید و پس از آن ما را به بیمارستانی که در نزدیکی محله شوش قرار دارد بردند و مرا در بخش زایمان بستری کردند و دخترم را به دلیل حال نامساعدی که داشت در بخش مخصوص نوزادان جا دادند.

به یکی از خیرین داوطلبی که میشناختم زنگ زدم و او خودش را خیلی زود به بیمارستان رساند و مشغول انجام کارهای بستری ما شد.

یکی از پرستارها آمد و مقداری خون از من برای آزمایش گرفت و بعد از ساعتی آمد و طوری که میخواست من نشنوم به آن خانم همراهم گفت که تست هپاتیت من و دخترم هر دو مثبت است و البته چون خمار بودم برایم مهم نبود چه می‌گوید؛

چند ساعتی که از زایمانم گذشت و اثر موادی هم که چند ساعت قبل از به دنیا آمدن دخترم کشیده بودم پرید، آن وقت دیگر تنها به فکر رفع نشئگی‌ام بودم و پاک دخترک بیچاره را فراموش کرده بودم.

با هزار داد و فریاد پرستار را قانع کردم تا حداقل همراهم برود و برایم سیگار بخرد و بیاورد و قرار شد گوشه پنجره چند کام بگیرم تا کمی حال و حوصله ام سر جا بیاید.

آن شب در بیمارستان 3 نخ سیگار کشیدم اما شدت خماری‌ام آنقدر زیاد بود که فایده‌ای نداشت و مدام داد می‌زدم و پس از آن پرستار برایم مرفین تزریق کرد که شب را بتوانم بخوابم و مزاحم استراحت بقیه بیماران نشوم.

با روشن شدن هوا قصد داشتم دخترم را بغل کنم و از بیمارستان خارج شوم اما مامور حراست متوجه شد و سریع با پلیس تماس گرفت و من هم از ترسم بخاطر اعتیادم و ظاهر آشفته‌ام با همان ضعف شدیدی که داشتم پا به فرار گذاشتم و همراهم که در بیمارستان بود، پس از چند ساعت به همان پاتوق همیشگی به دنبالم آمد؛ زخمهای بدنم هنوز تازه بودند و با وجود شدت خونریزی رمقی برای راه رفتن نداشتم و گوشه‌ای کز کرده بودم تا شاید کمی هروئینی که از یکی از بچه‌های در حال مصرف گرفته بودم حالم را جا بیاورد.

نشئه بازی‌ام که تمام شد گفتم الان که معتادم و بهزیستی بچه را به من نمی‌دهد؛ می‌روم و مواد را ترک می‌کنم و به دنبال دخترکم به بهزیستی می‌روم تا او را به پیش خودم برگردانم و حالا بیش از 6 سال از آن روز می‌گذرد و دیگر نمی‌دانم «امیرعلی» کجاست؛ دخترک بی‌پناهم که با هزار ذوق نام همراه مهربان آن شب یعنی «نرگس» را برایش انتخاب کردم کجاست و خودم همچنان غرق در مرداب اعتیادم و چشمم به پایان این زندگی سخت و پرمشقت به راه است.

مهناز می‌گوید در طول سال‌هایی که کارتن خواب هستم بارها به چشم خودم دیده‌ام که خیلی از زنان کارتن خوابی که باردار می‌شوند یا پس از زایمان بچه را به قیمتهای مختلف فروخته‌اند و یا برای پیش فروش کردن آن مبلغی را دریافت کرده و پس از به دنیا آمدن او مابقی مبلغ را دریافت و با خریدار نوزاد تسویه کرده‌اند و این موضوع بین کارتن خواب‌های تهران چیز عجیبی نیست.

او در نهایت با بغض می‌گوید «سر نخواستن بچه‌های ما در بین خانواده‌هامان هم دعواست، درست همانطور که سر نخواستن خودمان دعوا بوده» و البته بخاطر راه غلطی که رفتیم به آن‌ها حق می‌دهیم دیگر ما را نپذیرند؛

به همین دلیل است که ما مجبور می‌شویم یا بچه را بفروشیم، یا گوشه‌ای رهایش کنیم و یا بهزیستی بخاطر اعتیاد بچه را از ما می‌گیرد و چه بهتر که اینطور بچه‌ها به بهزیستی بروند و به خانواده‌های درست و حسابی واگذار شوند.

هویتی نامشخص و هفت‌خوان پر پیچ و خم ِ فرزندخواندگی!

این روایت دردناک به اینجا ختم نمی‌شود و متاسفانه این تازه شروع قصه پر غصه زندگی این نوزادان بی‌پناه است که کامشان با بی‌هویتی و تنهایی باز می‌شود.

نهایت خوشبختی این طفل معصوم ها این است که اگر از هویت مبهمشان بگذریم و شانس بیاورند و به دلیل عوارض مصرف موادمخدر مادر واقعی خود در دوران مصرف، سالم و زنده بمانند تازه با فرایند سختگیرانه «فرزندخواندگی» تحویل خانواده‌ای خوب شوند که جای خالی پدر و مادر ناشناس آن‌ها را برایشان پر کند.

این را هم در به یاد داشته باشید که به فرزندخواندگی رفتن نوزادانی که به دلیل اعتیاد والدین به بهزیستی سپرده می‌شوند، فرایندی متفاوت با قوانینی متفاوت از نوزادان رها شده دارند و به مراتب سختگیری بیشتری در این موارد لحاظ خواهد شد.

طی روزهای اخیر خبر رها شدن 2 نوزاد در 2 نقطه از شهر تهران در رسانه‌ها منتشر شد و گمانه زنی بسیاری از رسانه‌ها این است که بعید نیست مادران این 2 نوزاد آن‌ها را به دلیل اعتیاد و بی‌سرپناهی که خود گرفتار آن هستند رها کرده‌اند.

برخی از رسانه‌ها این را هم نوشتند که روزانه دهها نوزاد در سطح شهر تهران رها می‌شوند و همچنین از هزاران جنینی که سقط می‌شوند هم مطالب زیادی منتشر شد.

دولت سیزدهم در راستای کاهش آسیبهای اجتماعی باید کم‌کاری تمام سالهای گذشته را جبران کند و یکی از مهمترین اقدامات، به کارگیری مدیران آگاه و متخصص در این حوزه است و همچنین باید نقش حمایتی خود از قشر آسیب دیده ای چون کارتن خواب‌ها و به ویژه زنان کارتن خواب را به خوبی و به جا ایفا کند.

تسهیل در دسترسی ابزار جلوگیری از بارداری در بین زنان کارتن خواب و همچنین ارائه خدمات درمانی با دایره‌ای گسترده‌تر برای این افراد یکی از مهمترین کارهایی است که مسئولان باید نسبت به انجام آن اقدام کنند.

درمان اعتیاد مقوله‌ای سخت و چند وجهی است که البته در خصوص معتادان متجاهر و بازگرداندن آن ها به زندگی عادی بسیار سخت‌تر و پیچیده تر هم هست اما به فرموده رهبر معظم انقلاب اینطور نیست که بگوییم نشدنی است و حتما راهی برای کاهش آسیبهای اجتماعی و به ویژه اعتیاد وجود دارد.