روایت سلطانی از خانههایی که محل اسکان حجاج در دهه 60 بود
حسن سلطانی یکی از مجریان با سابقه صدا و سیما با اشاره به خاطراتش از حج سال 65 گفت: حسرت آن روزها را میخورم و آرزو داشتم که آن نیرو و نشاط جوانی را داشتم تا بتوانم یک بار دیگر به زائران خانه خدا خدمت کنم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حسن سلطانی مجری و گزارشگر نامآشنای صدا و سیماست که چندین بار در قالب خادم عازم سفر حج شده است.
حسن سلطانی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده خاطراتی از این سفرها را شرح داده است:
سفر اول من در زمانی اتفاق افتاد که تقریباً 27 ساله بودم. از همان سال بود که این افتخار در کارنامهام ثبت شد که به عنوان خادم به حج مشرف و حاجی شوم. این اتفاق تقریبا ده بار برای من انجام رخ داد.
یکی از این سفرها مربوط به سال 1365 میشود؛ شرایط اقتصادیام آنقدر خوب نبود که برای سفر حج، مستطیع باشم. یک روز در یکی از خیابانهای تهران، یکی از همشهریهای همدانیام را دیدم، مرد میانسالی که از مدیران کاروان حج بود. بعد از سلام و احوالپرسی متوجه شدم که برای انجام کارهای حج به تهران آمده است.
او و همکارش را به خانه دعوت کردم؛ با اینکه ماه رمضان بود و من و همسرم روزه بودیم، از آنها پذیرایی کردیم. همان روز بیمقدمه از من دعوت کرد که با کاروان حاجیان به حج بروم. شناسنامهام را گرفت و من را به عنوان خادم به سازمان حج و زیارت معرفی کرد. به این ترتیب بود که مرداد ماه سال 1365 به عنوان خدمههای پیشپرواز راهی حج تمتع شدم.
ما حدود یک هفته زودتر از اعزام زائران به مدینه اعزام شدیم تا امکانات مورد نیاز زائران را فراهم کنیم.
آن زمان از طرف سازمان حج و زیارت، خانههایی در مدینه و مکه اجاره میشد؛ چون تعداد هتلها به اندازه امروز نبود. این خانهها تقریباً یک سال خالی از سکنه بود و ما وظیفه داشتیم که زودتر به آن جا رفته و خانهها را تمیز و آماده کنیم.
در طول یک هفته که تا آمدن زائران فرصت داشتیم، باید لوازم و امکانات را آماده میکردیم. در این روزها اتاقها را تمیز میکردیم، زمین را جارو میزدیم، گرد و غبارها را پاک میکردیم، ظرفها و پتوها را از انبار بیرون میآوردیم، لوازم هر اتاقی را مرتب میچیدیم و همه چیز را مرتب میکردیم تا زائران برسند.
بعد از آن هم وقتی آشپزها غذا را آماده میکردند، من و بقیه خدمه غذاها را جلوی در اتاقها میبردیم و به آنها میدادیم. یک ساعت بعد هم باز به اتاقها مراجعه میکردیم تا ظرفها را بگیریم و بشوییم.
حتی به یاد دارم که بعضی از خانههایی که زائران در آن ساکن میشدند شش یا هفت طبقه بود و آسانسور هم نداشت. به این ترتیب باید هر روز چندین بار از پلهها بالا و پایین میآمدیم و تعداد زیادی، ظرف و لوازم را با خودمان جا به جا میکردیم.
آن روزها از جمله بهترین روزهای زندگیام بود. چون میدانستم خدمه کسانی هستم که خدا به آنها عنایت کرده و به خانهاش دعوت کرده است. به همین دلیل بود که تمام قدرت و توان جوانیام را صرف این میکردم که به بهترین نحو ممکن به آنها خدمت کنم.
به این ترتیب ده بار در ده حج تمتع و عمره جزء خدمه حاجیان مسجدالحرام بودم و هر بار حدود چهل روز در مکه و مدینه از زائران خانه خدا پذیرایی میکردم.
اینها خاطرات خوشی است که در ذهنم مانده و هنوز هم وقتی ایام حج میرسد حسرت آن روزها را میخورم و آرزو دارم که آن نیرو و نشاط جوانی را داشته باشم که یک بار دیگر هم به زائران خانه خدا خدمت کردم.
چون باور دارم خدمت کردن به زائر مسجدالحرام و مسجدالنبی (ص) افتخاری است که دنیا ظرفیت و قالبیت عوضدهی آن را ندارد و نمیتواند آن را جبران کند.
چون صاحب مهمانی خداست و بنابراین خدمه این مهمانها همان خدمه خدا هستند. پس کسی که بخواهد به اینها اجر و مزدی بدهد و هدیهای به ازای این خدمتها بپردازد، همان میزبان و خداوند است؛ به همین دلیل است که این نوع خدمت برایم بسیار شیرین و جذاب بود.