سهم «حکمرانی مردمی» در مدیریت شهری
ما باید به تعریفی از «شهروند تراز» و «شهر تراز» برسیم تا بتوانیم در بررسی وضعیت مدیریت شهریمان، معیار داشته باشیم و مادامی که به این مهم نیندیشیم، نمیتوانیم «شهر زنده» را از «شهر مرده» تشخیص دهیم.
به گزارش مشرق، از موضوعات مهمی که این روزها در حوزه «مدیریت شهری» طرح میشود، سهم «حکمرانی مردمی» در رفع مشکلات کلانشهرها است؛ اینکه در حکمرانی مردمی مشارکت شهروندان به چه نحوی میتواند اتفاق بیفتد و چه عواملی میتواند مانع تحقق آن شود؛ اما پیش از پرداختن به این پرسشها نخست باید به این موضوع بپردازیم که چرا اساساً بحث «حکمرانی در مدیریت شهری» در دنیای امروز مطرح شد و قرار بود از رهگذر آن کدام مسائل جامعه شهری حلوفصل شود.
حکمرانی مردمی در مدیریت شهری
بعد از اینکه نسخههای پیشرفت و توسعه شهری در دنیا نتایج متناقضی را رقم زدند و در پارهای از کشورها با شکست و در برخی دیگر با توفیق مواجه شدند، متفکران شهری را به فکر واداشت که چرا این نظریهها نتایج متفاوتی به دنبال داشتند و اینجا بود که ضرورت توجه به مسأله و موضوع «حکمرانی در مدیریت شهری» برجسته شد.
صاحبنظران حوزه شهر متوجه شدند کشورهایی که در اجرایی کردن این نظریهها موفق شدند، چرخه و زنجیره فعالیتها را از مبدأ تا مقصد مورد توجه قرار دادهاند، به این معنا که هر کار و وظیفهای را در زمان مشخص و توسط شخص مسئول آن انجام دادهاند، اما کشورهایی که توفیقی در اجرایی کردن این نظریهها به دست نیاوردند، نسبت به این چرخه بیتوجه بوده و اساساً به شهر و فعالیتهای آن «نگاه فرایندی» نداشته اند. بنابراین بحث حکمرانی برای حل مسائل شهری طرح شد تا بستر لازم برای شکلگیری چنین چرخهای فراهم شود.
معیار شهر سالم
«حکمرانی» از سه طریق میتواند به چرخه مدیریت شهری جامهعمل بپوشاند: نخست از رهگذر مشارکت کارگزاران، نهادها و افراد. دوم از مسیر زمانشناسی، بدین معنا که هر کسی در زمان مشخص مسئولیت خود را به انجام برساند و سوم، درگیر شدن تخصصهای مختلف در مدیریت شهری که اتفاقاً یکی از مشکلات ما در پروژههای شهری وجود نگاههای تکساحتی و فقدان نگاههای چندجانبه است.
مهمترین نکته در مدیریت شهری ایجاد «شهر سالم» است و شهر سالم شهری است که مدیر و مدیریت دارد و رها نیست، اما اگر شهری مریض شد، چه هشداری به ما میدهد؟ واقعیت این است که شهرهم مثل انسان جسم و روح دارد، به همین دلیل است که در کلام عامه، گاه از «شهر زنده» یا «شهر مرده» سخن به میان میآید.
از اینرو مادامی میتوانیم در مدیریت شهری «رویکرد حکمرانی» داشته باشیم که اولاً در حل مشکلات و مسائل نگاه متکثر در عرصه مشارکتکنندگان رسمی و غیررسمی داشته، دوم از نگاه چندرشتهای برخوردار باشیم و سوم بهرهگیری از متخصصان در حل مسائل را مدنظر قرار دهیم. ابزارهای پیشرفت و توسعه شهری
پیشرفت و توسعه شهری دربردارنده سه عرصه اصلی است که هر یک از این عرصهها یک هدف اساسی را دنبال میکنند؛ نخست عرصه سیاست که به «ثبات شهر»، دوم عرصه اقتصاد که به «رشد و رفاه شهر» و سوم عرصه فرهنگ که به «تعالی شهر» میاندیشد. در واقع در این ساختار ما با یک الگوی پلکانی مواجه هستیم و یک جامعه با این پلهها توأمان هم «بالا» و هم «جلو» میرود.
در فرهنگ باید بالا برویم، در اقتصاد در زمینه رشد و رفاه جلو رفته و در سیاست باید به دنبال ثبات باشیم تا بتوانیم فعالیت اقتصادی یا فرهنگی شهر را رقم بزنیم. بنابراین ابزارهای پیشرفت و توسعه شهری، هم ابزارهای نرمی همچون فرهنگ و ابزارهای به اصطلاح نیمهنرمی چون اقتصاد و هم ابزارهای سختی مانند حوزه نظامی و امنیتی را دربرمیگیرد. ساخت «شهروند تراز»
هدف از پیشرفت در یک شهر چیست؟ مقام معظم رهبری در سال 1391 در بجنورد، هدف از پیشرفت را نیل به «تمدن نوین اسلامی» عنوان کردند و معتقدند نیل به تمدن دو دسته ابزار میخواهد؛ ابزارهای سخت و ابزارهای نرم. بخش سختافزاری مثل ساختن ساختمان، پل، سد، بیمارستان و... که اتفاقاً آسانتر است و بخش نرمافزاری که سختتر فراهم میشود به «سبک زندگی» در یک جامعه مرتبط است.
پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که چرا مقام معظم رهبری برای مدیریت شهری بر «سبک زندگی» و «رسیدن به تمدن نوین اسلامی» تأکید دارند؟ چون سبک زندگی، نوع شهروندی را که میخواهیم داشته باشیم تعیین میکند. ما باید به تعریفی از «شهروند تراز» و «شهر تراز» برسیم تا بتوانیم در بررسی وضعیت مدیریت شهریمان، معیار داشته باشیم و مادامی که به این مهم نیندیشیم، نمیتوانیم «شهر زنده» را از «شهر مرده» تشخیص دهیم.
عیار «شهروند سالم»
باید «شهروند سالم» را تعریف کنیم چون هر فرد در شهر نقشی را برعهده دارد و به حسب نقش خود نیازی را از شهروندان برطرف میکند. کار هر شهروند، وقتی برای شهر مفید خواهد بود که نیازی از نیاز دیگر شهروندان را مرتفع کند. اگر نیازی را برطرف نکرده و چند نیاز را هم ایجاد کرد، دیگر نمیتوان از آن تحت عنوان «شهروند تراز» یاد کرد.
کسی که متصدی شهر سالم است، راجع به شغل افراد هم مسئولیت دارد و باید بررسی کند که مردم برای تأمین معیشت خود به چه کارهایی میپردازند. همچنین در سطوح میانی باید نهادهای تراز اعم از مسجد تراز، ورزشگاه، نمازجمعه، مدرسه و دانشگاه تراز را هم تعریف کند، چون اینها هم «شهروند» را تعریف میکنند. ما باید بررسی کنیم که شهروندان کجا تربیت و ساخته میشوند، چون وقتی تربیت و ساختن شهروند توسط «دیگری» صورت گیرد، آن دیگری، این شهروند را مدیریت و استفاده خواهد کرد و چنین شهروندی دیگر در حل مشکلات شهر با شما همراه نخواهد شد و با جایی همراه میشود که قلب و دلش با آنجا همراه باشد. بنابراین برای رسیدن به یک «شهر تراز» باید به تعریفی از «شهروند تراز» و «نهادهای تراز» برسیم و مادامی که در خصوص چنین تعاریفی تأمل نکنیم، انسجام و هماهنگی در شهر را بههم خواهیم زد. *مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده از سخنرانی دکتر نجف لکزایی رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است که با عنوان «حکمرانی مردمی و مدیریت شهری» در مجمع رؤسای کمیسیونهای فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهرهای مراکز استانهای کشور ارائه شد.