سه روایت از لحظات پایانی عمر فاطمه (س) تا لحظه تدفین

روایت اول:
اربلی در کتاب "کشف الغم" مینویسد روایتشده حضرت فاطمه سلامالله علیها به هنگام رحلت، به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم، جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را سه قسمت کرد. یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی و یک قسمت هم برای من. آنگاه به اسماء فرمود: باقیمانده حنوط پدرم را که در فلان موضع است بیاور و نزد سرم بگذار.
اسماء میگوید: وقتی من امر آن بانو را اجرا کردم، لباس خود را روی خود کشید و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم که هیچ و الا بدان که نزد پدر بزرگوارم رفتهام. اسماء بعد از چند لحظهای آن بانوی مظلومه را صدا زد، اما جوابی نشنید. دوباره صدا زد: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد، ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزهها پا نهاد، ای دختر آنکسی که مقامش به «قاب قوسین أو أدنی» رسید. اما جوابی نگرفت.
وقتی اسماء لباس آن حضرت را از روی بدنش برداشت، دید از دنیا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حرکت میداد و میگفت: ای فاطمه، زمانی که نزد پدر بزرگوارت رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان. در همان حینی که اسماء این سخن را میگفت حسنین علیهما السلام از راه رسیدند و گفتند: اسماء، مادر ما در چنین ساعتی به خواب نمیرفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلکه از دنیا رفته است.
امام حسن روی بدن مادر افتاد و پیکر مقدس او را حرکت میداد و میفرمود: مادر جان، قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلم کن. آنگاه امام حسین آمد و پاهای مبارک مادر را حرکت میداد و میبوسید و میفرمود: مادر جان، من فرزند تو حسینم. قبل از اینکه هلاک شوم و بمیرم با من صحبت کن. اسماء به ایشان گفت: ای فرزندان پیامبر نزد پدرتان علی بروید و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه کنید.
حسنین از خانه خارج و بهسوی مسجد روانه شدند، هنگامی که نزدیک مسجد رسیدند، صدا به گریه بلند کردند. گروهی از صحابه به حضور ایشان آمدند و گفتند: برای چه گریانید؟! خدا چشم شما را نگریاند. شاید نظر شما به جای جدتان رسول خدا افتاد و از کثرت علاقهای که به او دارید گریان شدید؟ فرمودند: نه مادر ما از دنیا رحلت کرده است. حضرت پس از شنیدن این خبر جانگداز با صورت به زمین افتاد و فرمود: ای دختر حضرت محمد، من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دلهای خود را برای تو میگفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟ فوقع علی علی وجهه یقول بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک أتعزی ففیم العزاء من بعدک. (کشف الغم، ج1، ص500، 501)
لما حضرتها الوفا قالت لأسماء ان جبرئیل أتی النبی لما حضرته الوفا بکافور من الجن فقسمه أثلاثا ثلثا لنفسه و ثلثا لعلی و ثلثا لی و کان أربعین درهما فقالت یا أسماء ائتینی ببقی حنوط والدی من موضع کذا وکذا فضعیه عند رأسی فوضعته ثم تسجت بثوبها و قالت انتظرینی هنیه و ادعینی فان أجبتک و الا فاعلمی أنی قد قدمت علی أبی فانتظرتها هنیه ثم نادتها فلم تجبها فنادت یا بنت محمد المصطفی یا بنت أکرم من حملته النساء یا بنت خیر من وطئ الحصا یا بنت من کان من ربه قاب قوسین أو أدنی قال فلم تجبها فکشفت الثوب عن وجهها فاذا بها قد فارقت الدنیا فوقعت علیها تقبلها و هی تقول فاطم اذا قدمت علی أبیک رسول الله فأقرئیه عن أسماء بنت عمیس السلام فبینا هی کذلک اذ دخل الحسن و الحسین فقالا یا أسماء ما ینیم أمنا فی هذه الساع قالت یا ابنی رسول الله لیست أمکما نائم قد فارقت الدنیا فوقع علیها الحسن یقبلها مر و یقول یا أماه کلمینی قبل أن تفارق روحی بدنی قالت و أقبل الحسین یقبل رجلها و یقول یا أماه أنا ابنک الحسین کلمینی قبل أن یتصدع قلبی فأموت قالت لهما أسماء یا ابنی رسول الله انطلقا الی أبیکما علی فأخبراه بموت أمکما فخرجا حتی اذا کانا قرب المسجد رفعا أصواتهما بالبکاء فابتدرهما جمیع الصحاب فقالوا ما یبکیکما یا ابنی رسول الله لا أبکی الله أعینکما لعلکما نظرتما الی موقف جدکما فبکیتما شوقا الیه فقالا لا أ و لیس قد ماتت أمنا فاطم صلوات الله علیها قال فوقع علی علی وجهه یقول بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک أتعزی ففیم العزاء من بعدک. روایت دوم:
امیر المؤمنین علیهالسلام میفرماید: من متصدی امر غسل آن بانو شدم و بدن وی را از زیر پیراهن غسل دادم، به خداوند سوگند که بدن فاطمه زهرا سلام الله علیها پاک و مطهر بود، آنگاه بدن مقدس او را از باقیمانده حنوط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حنوط کردم، سپس پیکر مبارکش را در میان کفنهایش جای دادم و چون تصمیم گرفتم کفن او را گره بزنم، صدا زدم: ای ام کلثوم، زینب، سکینه، فضه، حسن و حسین، بیایید و مادر خود را برای آخرین بار ببینید، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود. فلما هممت أن أعقد الرداء نادیت یا أم کلثوم یا زینب یا سکین یا فض یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من أمکم فهذا الفراق و اللقاء فی الجن
حسن و حسین علیهما السلام در حالی آمدند که فریاد میزدند: آه از این حسرتی که هیچ وقت به علت از دست دادن جدمان، پیامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا از بین نخواهد رفت. ای مادر حسن و حسین، هنگامی که جد ما محمد مصطفی را ملاقات کردی، سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنیا یتیم ماندیم.
امیرالمؤمنین میفرماید: من خداوند را شاهد میگیرم که فاطمه زهرا آه و ناله کرد، دستهای خود را دراز کرد و حسنین را چند لحظهای به سینه خود چسبانید. ناگاه هاتفی از آسمان ندا در داد: ای ابو الحسن، حسن و حسین را از روی سینه فاطمه بردار، به خداوند سوگند که ملائکه آسمانها را گریان کردند، زیرا دوست مشتاق لقای دوست است.
امام میفرماید: من حسنین را از روی سینه زهرا برداشتم و در حال بستن بندهای کفن این اشعار را سرودم: مفارقت تو برایم بزرگترین امور است، و از دست دادن تو سختترین مصیبت. من برای حسرت و غم آن کسی گریه و ناله میکنم که بهترین راه را برای مرگ پیمود. ای چشم من، با من مساعدت و همراهی کن که محزون دائمی هستم و برای دوست خودم گریانم. (بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج43، ص179 180)
فقال علی علیه السلام و الله لقد أخذت فی أمرها و غسلتها فی قمیصها و لم أکشفه عنها فو الله لقد کانت میمون طاهر مطهر ثم حنطتها من فضل حنوط رسول الله و کفنتها و أدرجتها فی أکفانها فلما هممت أن أعقد الرداء نادیت یا أم کلثوم یا زینب یا سکین یا فض یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من أمکم فهذا الفراق و اللقاء فی الجن فأقبل الحسن و الحسین و هما ینادیان وا حسرتا لا تنطفئ أبدا من فقد جدنا محمد المصطفی و أمنا فاطم الزهراء یا أم الحسن یا أم الحسین اذا لقیت جدنا محمدا المصطفی فأقرئیه منا السلام و قولی له انا قد بقینا بعدک یتیمین فی دار الدنیا فقال أمیر المؤمنین انی أشهد الله أنها قد حنت و أنت و مدت یدیها و ضمتهما الی صدرها ملیا و اذا بهاتف من السماء ینادی یا أبا الحسن ارفعهما عنها فلقد أبکیا و الله ملائک السماوات فقد اشتاق الحبیب الی المحبوب. قال فرفعتهما عن صدرها و جعلت أعقد الرداء و أنا أنشد بهذه الأبیات فراقک أعظم الأشیاء عندی و فقدک فاطم أدهی الثکول سأبکی حسر و أنوح شجوا علی خل مضی أسنی سبیل ألا یا عین جودی و أسعدینی فحزنی دائم أبکی خلیلی
روایت سوم:
سید رضی در نهجالبلاغه روایتی را از امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره لحظات به خاکسپاری حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها نقل میکند. او ابتدای این روایت مینویسد: از سخنان آن حضرت است؛ این سخن را به هنگام دفن سرور زنان جهان، حضرت فاطمه علیها سلام اظهار کرد، گویی با پیامبر صلی الله علیه و آله بر سر قبرش درد دل میکرد:
ای رسول خدا، از من و دخترت بر تو سلام باد که در جوار تو آمد و به سرعت به تو ملحق شد. ای رسول حق، از دوری دختر برگزیدهات شکیباییام کم شد، و طاقتم از دست رفت، جز آنکه مرا در فراق عظیم تو و سنگینی مصیبتت جای تسلیت (در مصیبت فاطمه) است، زیرا من بودم که با دست خود تو را در آغوش خاک جای دادم و سرت بر سینه من بود که روح پاکت از قفس تن پرید. ما از خداییم و به خدا باز میگردیم. پس امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد، و به صاحبش رسید. اما غصه من ابدی است و شبم قرین بیداری است، تا زمانی که خداوند برای من جایگاهی را که تو در آن اقامت داری اختیار کند. به زودی دخترت از همدستی امت برای ستم بر او به تو خبر خواهد داد، در پرسیدن از او اصرار کن و خبر اوضاع را از او بخواه.
در حالی که بین ما و تو فاصله زیادی نشده و زمانه از یادت خالی نگشته، این همه ستم به ما شد. به هر دو نفر شما سلام باد سلام وداعکننده نه سلام رنجیده خاطر دلتنگ. اگر از کنار مرقدت بروم نه از باب ملالت است و اگر بمانم نه از جهت بد گمانی به آنچه خداوند به صابران وعده داده است. (نهج البلاغ (للصبحی صالح)، ص319 320)
عند دفن فاطم ع السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازل فی جوارک و السریع اللحاق بک قل یا رسول الله عن صفیتک صبری و رق عنها تجلدی الا أن لی فی التأسی بعظم فرقتک و فادح مصیبتک موضع تعز فلقد وسدتک فی ملحود قبرک و فاضت بین نحری و صدری نفسک انا لله و انا الیه راجعون فلقد استرجعت الودیع و أخذت الرهین أما حزنی فسرمد و أما لیلی فمسهد الی أن یختار الله لی دارک التی أنت بها مقیم و ستنبئک ابنتک فأحفها السؤال و استخبرها الحال هذا و لم یطل العهد و لم یخل الذکر و السلام علیکما سلام مودع لا قال و لا سئم فان أنصرف فلا عن ملال و ان أقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله به الصابرین.