شادیهای متناقض بابت باخت تیم ملی و قهرمانی پرسپولیس
وقوع انقلاب در هر کشوری شرایطی دارد و در غیاب آن شرایط، شکست در صد مسابقه فوتبال و یا شادی بابت ناکامیهای فوتبالی در سطح ملی و باشگاهی، دردی از معترضان دوا نمیکند.
عصر ایران؛ جمشید گیل - برخی از جامعهشناسان و دانشمندان علوم سیاسی گفتهاند که انقلاب یک تب است. جامعه انقلابی، یا جامعهای که سودای انقلاب دارد، مثل بدنی است که دمایش بالا رفته و تب کرده. تب نشانه خوشی نیست؛ نشانه ناخوشی است. در ناخوشی هم آدمها بعید نیست که قول و فعل نامعقولی پیدا کنند. تب بالا، گاهی نیز موجب پریشاناندیشی و هذیانگفتن است.
در واقع انقلاب کم و بیش پدیدهای عقلانیتزدا است. مردم در انقلابها دست به اقداماتی میزنند که بعدها خودشان هم آن اقدامات را شرمآور یا دست کم مضحک قلمداد میکنند. مثلا در جریان انقلاب فرانسه، فرانسویهای خوشگذران و شرابخوار، به میکدهها حمله کردند و زدند کلی بطری شراب مرغوب را خرد و خاکشیر کردند!
چرا؟ چون میگساری را خلاف انقلابیگری میدانستند. البته بعدها که تب انقلاب خوابید، دوباره پاتوقشان شد میکدهها و گیلاسهایشان را پر کردند و از خاطرات "روزهای انقلاب" گفتند و به یادِ یارانِ موافقِ ازدستشده، نوشیدند.
حکایت حرام بودن شادی برای برد تیم ملی در جام جهانی و حلال بودن شادی برای قهرمانی پرسپولیس در لیگ برتر نیز شبیه حکایت قهر و آشتی انقلابیون فرانسه با شراب و شرابخواری است.
در ایام جام جهانی، حرکات یک توپجمعکن هم ممکن بود مشمول تفسیر سیاسی شود. عدهای که شمارشان اندک هم نبود، جوری طالب باخت تیم ملی ایران در جام جهانی بودند که انگار اگر تیم ملی برای اولین بار به مرحله یکهشتم نهایی جام جهانی میرسید، کشتیِ اعتراضات به گل مینشست و اگر تیم ملی در گروهش با سه شکست حذف شود، واقعه سیاسی مهمی رخ میدهد.
ولی دیدیم که تیم ملی حذف شد و اعتراضات هم - دست کم تا اطلاع ثانوی - متوقف شد. از اول هم معلوم بود که برد و باخت تیم ملی در جام جهانی، ربطی به تداوم اعتراضات ندارد ولی عدهای چون زورشان نمیرسید انقلاب کنند، میخواستند همه چیز را انقلابی کنند! یعنی همه چیز را به انقلاب ربط دهند.
هر چه بود، شادی بابت برد ایران مقابل ولز تقبیح شد و بسیاری اگرچه قلبا از آن پیروزی خوشحال شدند، ولی ترجیح دادند خوشحالیشان را بروز ندهند تا زید و عمرو یقهشان را نگیرند که چرا در صف انقلابیون نیستی!
اما الان که چند ماه است اعتراضات پاییز و دیِ پارسال فروکش کرده، آن فضای ملتهبِ مستعدِ بروز رفتارهای سیاسی عجیب و عملا بیفایده، فروکش کرده است و به همین دلیل سه روز قبل که پرسپولیس قهرمان لیگ برتر شد، عده زیادی شادی کردند (چه در خانههایشان چه در خیابانها) و کسی هم شادیشان را تقبیح نکرد.
در واقع شادی بابت پیروزی در یک مسابقه فوتبال در آذر ماه پارسال حرام بود و در اردیبهشت ماه امسال حلال شد. چرا؟ چون آن "تب" فروکش کرده. و وقتی تب فرو مینشیند، آدمیزاد بهتر میتواند به اطرافش بنگرد و به وقایع بیندیشد.
اگر کسی میخواهد انقلاب کند، برای نیل به رضایت سیاسی چارهای ندارد جز اینکه انقلاب کند! اینکه عدهای یک روز یقه اصغر فرهادی را بگیرند که چرا در کن چنان نگفتی که ما میخواستیم، فرداروز به همایون شجریان و مهران مدیری فحش بدهند که چرا مواضع سیاسیتان باب طبع ما نیست، یا شاکی شوند که چرا اعضای تیم ملی پس از گلزنی تیم در جام جهانی خوشحالی کردهاند، یعنی دستشان کوتاه است و خرمای انقلاب بر نخیل!
بنابراین ناچارند پیله کنند به امور نامربوط یا بسیار کماهمیت. این طوری دست کم از نوعی "احساس مبارزه" و تشفی خاطر سیراب میشوند. چنین رویکردی، ناشی از انقلابناشناسی است و مصداق اشتباهگرفتن "انقلاب" با "دهنکجی".
وقوع انقلاب در هر کشوری شرایطی دارد و در غیاب آن شرایط، شکست در صد مسابقه فوتبال و یا شادی بابت ناکامیهای فوتبالی در سطح ملی و باشگاهی، دردی از معترضان دوا نمیکند.
انقلاب "رهبری" میخواهد و "سازماندهی" و "قدرت بسیج نیروهای اجتماعیِ معترض". در سوی دیگر ماجرا هم باید "اراده سرکوب" یا دست کم "توان سرکوب" به شکل جدی مختل و حکومت گرفتار "بحران سلطه یا استیلا" شده باشد.
چنین شرایطی در جریان جنبش مهسا در ایران پدید نیامد. خوب یا بد، مردمِ ناراضی از وضع موجود، بیش از دو دهه رای داده بودند. یعنی از اسفند 1374 که بالاترین درصد مشارکت در انتخابات مجلس رقم خورد تا اردیبهشت 1396 که روحانی مجدداً رئیسجمهور شد.
کمترین دلالت این دو دهه رایدادن، میل به "تغییرات سیاسی مسالمتآمیز" بود. البته تغییرات رادیکال. به هر حال در بین مردمِ ناراضی، اکثریت حاضر نبودند برای تغییرات سیاسی مطلوبشان از جان خودشان بگذرند. کسانی که آمادگی روانی این جانفشانی را داشتند، کم شمار بودند. به همین دلیل، هر چه چهرههای اپوزیسیون در سالهای 76 و 80 و 84 و 88 و 92 و 96 بر تحریم گسترده انتخابات پافشاری کردند، حرفشان به جای درخوری نرسید.
آن جمعیت قابل توجهی که از روندها و وضع موجود ناراضی بودهاند، اکثرشان در دو انتخابات اخیر مجلس و ریاست جمهوری رای ندادند اما اعراض آنها از حضور در پای صندوقهای رای به این معنا نیست که آنها مثل چریکهای دهه 1350 ارزش چندانی برای جانشان قائل نیستند و حاضرند برای تغییرات سیاسی و اجتماعی مطلوبشان کشته شوند.
نارضایتی گسترده لزوما موجب پر شدن خیابانها از ناراضیان و وقوع انقلاب نمیشود. در سه دهه اخیر، لیبرالیسم در ایران تقویت شده و فرهنگ لیبرالیستی نیز فرهنگ غالب بر جامعه جهانی بوده. در چنین فضایی، احتمال جانفشانیهای انقلابی قاعدتا کمتر از زمانی است که فرهنگ انقلابیِ مارکسیستی، فرهنگ غالب بر ایران و جهان بود.
در چنین شرایطی، شادیهای متناقض بابت شکست تیم ملی در جام جهانی یا قهرمانی پرسپولیس در لیگ برتر، ارزش سیاسی چندانی ندارد و صرفا حاکی از نوعی سردرگمی و استیصال سیاسی است.
تماشاخانه