شایعه بیشتر از زلزله دل مردم را میلرزاند / کی به خانه برمیگردیم؟
مناطق زلزلهزده خوی این روزها بعد از وقوع زلزله حال و هوای متفاوتی دارد و یک ایران اینجا جمعاند، شایعات بیشتر از پسلرزهها دل مردم را میلرزاند و آنها می پرسند کِی به خانه برمیگردیم؟
مناطق زلزلهزده خوی این روزها بعد از وقوع زلزله حال و هوای متفاوتی دارد و یک ایران اینجا جمعاند، شایعات بیشتر از پسلرزهها دل مردم را میلرزاند و آنها می پرسند کِی به خانه برمیگردیم؟
خبرگزاری مهر، گروه استانها - بهنام عبداللهی: هیچیک از کارشناسان هواشناسی نمیتوانند به درستی به شما بگویند که منفی 6 درجه اعلامی با منفی 6 درجهای که زیر آوار زلزله لمس میکنی گاهی چهاندازه فاصله دارد؛ وقتی باد سوزناک زمستان با نالههای پدری که تمام تلاش 30 سالهاش را در عرض چندثانیه از دست داده همراه میشود، مثل خنجری تا اعماق استخوان فرو میرود.
با جملات ادبی شاید بتوان خرابیها را تصویر کرد اما پس از چندساعت فکر کردن، نتوانستم جملهای برای توصیف سرمای استخوانسوز و درد جگرسوز مردم زلزلهزده خوی پیدا کنم.
ورود به خوی؛ اینجا همواره جمعه است!
در همان لحظات اولیه ورود به شهرستان زلزلهزده خوی، که من و دوستان خبرنگارم دنبال سوژه بودیم و حتی همین اکنون موقع نگارش این گزارش که دنبال جملهای مناسب میگردم، مادران، پدران و کودکان در روستاهای دورافتاده خوی دنبال چادر و فقط چنددقیقه گرما هستند تا روی باقیمانده امیدشان پتو و چادر بکشند تا حداقل آخرین و مهمترین سرمایه زندگیشان زنده بماند.
این روزها تفاوتی ندارد چهروزی به خوی بروید؛ همواره جمعه است!
یکی از مسئولان فرمانداری خوی میگوید که حدود 40 درصد مردم، شهر را به مقصد تبریز، ارومیه یا تهران ترک کردهاند؛ و شاید این دردناکترین نوع ترک کردن باشد: «وقتی برای آخرینبار به خانهای که تمام خاطرات سالها زندگیات را در آن گذراندهای نگاه میکنی و با فروبردن بغضت سوار ماشین میشوی و به سوی آیندهای نامعلوم قدم برمیداری؛ شبیه درد نیست؛ مصدر درد است.»
نگاه دوخته به سقف و لوستر!
«یک کانال تلگرامی که پیش از این نیز وقوع زلزله خوی را پیشبینی کرده بود؛ حالا نوشته است که هجدهم بهمنماه زلزلهای شدیدتر سراغ این شهر خواهد آمد.» این را یکی از جوانانی که در کمپ هلال احمر ساکن است میگوید و با جاری شدن قطرات اشکش این جملات خیس را به ما تحویل میدهد: «از وقتی دختر 8 سالهام این را شنید، مدام چشمش به لوستر خانه بند بود که موقع وقوع زلزله زود بتواند بیرون فرار کند. برای همین تصمیم گرفتیم فعلاً برای آرامش خانوادهمان در چادر بمانیم.»
تقریباً میتوان گفت اغلب مردم خوی از طرفی حیران خرابی خانهها و کاشانههایشان هستند و دوبرابر آن؛ نگران آیندهای که از آن بیخبرند. شایعات اینجا بیشتر از پسلرزهها با روح و تن انسانها بازی میکند.
ما خبرنگاران خبرگزاریهای رسمی کشور؛ شاید چندمین گروه رسانهای بودیم که در خوی حضور مییافتیم. اما با مرور مطالب منتشر شده در رسانهها و فضای مجازی میتوان فهمید حرف اهالی به همه خبرنگاران، تقریباً مشترک بوده است.
خدا از بسیج و سپاه و نیروهای مسلح راضی باشد
یکی از اهالی روستای ینگجه فرورق که در این زلزله اغلب منازل و بناهایش تقریباً 80 درصد تخریب شده است؛ میگوید: «خدا را شکر امدادرسانی مناسب است.»
او که به همراه خانوادهاش مقابل منزل مخروبهشان در چادر زندگی میکند؛ درب چادر را کنار میزند و ادامه میدهد: «خودتان میتوانید ببینید که تقریباً تمام اقلام و خوراکیهای موردنیاز برای چندروز زندگی را برایمان فراهم کردهاند.»
در ادامه با لحنی حماسی و افتخارآمیز و با صدایی بلندتر میگوید: «همهی آنهایی که تروریست میخواندنشان، زودتر از همه به کمک ما آمدند و برای تامینکردن آرامش ما از جانشان مایه گذاشتند.»
این را پیرمردی که آنطرفتر ناظر گفتگوی ما بود هم با قاطعیت تأیید میکند: «خدا از بسیج و سپاه و نیروهای مسلح راضی باشد. خوب به داد ما رسیدند.»
حواس کودکان و نوجوانان را پرت میکنیم!
خودروی ون که حامل ما خبرنگاران بود در ادامه مسیر مقابل یکی از کمپهای هلال احمر توقف کرد که حدود 200 خانوار در آن سکونت داشتند. اگر مقابل این عدد سه صفر بگذارید؛ به تعداد کل اسکان دادهشدگان میرسید به طوری که کولیوند، رئیس جمعیت هلال احمر کشور در گفتگو با خبرنگار مهر آن را اعلام کرد: «تاکنون 200 هزار نفر از اهالی شهرستان خوی اعم از شهری و روستایی در کمپها و چادرهای هلال احمر اسکان داده شدهاند که در نوع خود و در چنین حوادثی اقدامی کمنظیر به شمار میآید.»
در کمپها زندگی هرچند با دشواری و مشقت جریان دارد اما گروهی از جمعیت هلال احمر با عنوان «سحر» مشغول برگزاری کارهای فرهنگی و تفریحی برای کودکان است.
آیسان آذر، فرمانده تیم سحر شهرستان خوی به خبرنگار مهر میگوید: «تمام تلاش ما این است که بتوانیم حواس کودکان و نوجوانان را درگروههای مختلف سنی از حوادث اخیر و استرس زلزله دور کنیم و آنها را به زندگی عادیشان بازگردانیم.»
ماشینهایی با پلاکهای متفاوت؛ اینجا یک ایران جمعاند!
خوی و جادههای مرتبط با آن پر از وانتبارها و تریلیها با شماره پلاکهای متفاوت است. اینجا از هرکجای ایران که فکر کنید، کمکهای مردمی یکی پس از دیگری از راه میرسد.
«از صبح شاهد تردد افراد غیربومی هستیم که به محض رسیدن خودروهای حامل کمکهای مردمی و اقلام موردنیاز به صورت گروهی اقلام را میگیرند و ناپدید میشوند.» این را پیرمردی که در به در و حتی پنجره به پنجره دنبال چادر است با ما در میان میگذارد.
کارکنان جمعیت هلال احمر اگرچه با پتو پشت وانتبارهای حامل چادر را میپوشانند اما با بیسیم به همدیگر میگویند: «سریع این نیسان را از دید دور کنید وگرنه مدیریت ازدحام جمعیت دشوار خواهد بود.»
چند قدم یک آشپزخانه مردمی؛ بفرمائید غذای گرم!
خیابانهای خوی بیشباهت به ایام عزاداریهای حسینی نیست. از هر چند قدم آشپزخانهای مردمی به پا شده تا غذای گرم سر سفره آسیبدیدگان برسد. چندین هیئت حسینی از تبریز عازم خوی شدهاند و به صورت شبانهروزی به پخت و توزیع غذای گرم مشغولاند.
شب را در یکی از روستاهایی که حدود 45 دقیقه با خوی فاصله داشت گذراندیم. البته شاید به نظر عجیب برسد که چرا وقتی خود روستاییان برای اقامت امن در کمپهای هلال احمر اسکان داده میشوند، خبرنگاران چرا یک روستای دورافتاده را که برف تقریباً راهش را مسدود کرده بود، انتخاب کردند.
شاید یکی از دلایلاش، آبگوشت خوشمزهای بود که همسر آقای نجفی برای شام ما تدارک دیده بود اما علت اصلی همان رفتار گرم و مهماننوازانه آقای نجفی و همولایتیهایش بود.
«از زمان وقوع زلزله که بسیاری از روستاییان اطراف و حتی خود شهروندان خوی نمیتوانند در خانههایشان اقامت داشته باشند؛ ما اهالی روستای ممشخان میزبان دویست خانوار هستیم.» آقای نجفی این جمله را میگوید و اضافه میکند: «البته هرچند زندگی چند خانواده در یک خانه کوچک روستایی مشکل است، اما به هرحال ما آنها را مهمان خود میدانیم و هر وعده برایشان غذای گرم تهیه میکنیم.»
دولت به تنهایی نمیتواند؛ مردم به داد همدیگر برسند
او همچنین معتقد است که در چنین حوادث بزرگ و تلخی، دولت به تنهایی نمیتواند از پس همه کارها بربیاید و این مردم هستند که باید به داد همدیگر برسند و نگذارند هموطنانشان سختی بکشند.
حدود دو روز اقامت و بازدید از خوی و روستاهای اطرافش به قدری خبرنگاران را خسته کرد که همه در مسیر از فرط خستگی به حالت بیهوشی به خواب رفتند و خود را برای زندگی عادی روزمرهشان آماده کردند. اما حتی تصور اینکه نیروهای امدادی چندین روز و شب است در سختترین شرایط و بدون اینکه ساعتی آسوده بنشینند مشغول کمک به هموطنان هستند، حس عجیب و شاید غیرقابل درکی است.
حالا شما خودتان باید بتوانید عمق سختی زلزلهزدهگانی را که حداقل در چندماه آینده با زندگی عادی و رخت خواب گرمشان هیچگونه ملاقاتی نخواهند داشت، تصور کنید.