شنبه 26 آبان 1403

صدام در کتاب‌ها چگونه روایت شده است؟

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
صدام در کتاب‌ها چگونه روایت شده است؟

رژیم بعث عراق در حمله آمریکایی‌ها به این کشور سقوط کرد. خود صدام نیز، که لاف جنگ تا آخرین نفس را می‌زد، پیش از پایان ماجرا میدان را خالی کرد و به نقطه‌ای نامعلوم گریخت. چندی بعد او را پیدا کردند و پس از محاکمه‌ای نصفه‌نیمه، به دار آویختند.

به گزارش ایسنا، بازار کتاب کشورمان را که جستجو کنیم، سه عنوان کتاب درباره صدام، چهره بدنامی که حدود بیست‌وچهار سال با دیکتاتوری بر عراق حکومت کرد و آسیب شرارت‌هایش تقریباً به همه کشورهای منطقه رسید، وجود دارد. نخستین کتاب، کاری از جان نیکسون آمریکایی و با عنوان «بازجویی از صدام» به کوشش هوشنگ جیرانی (نشر کتاب پارسه) به فارسی ترجمه شده است. در این کتاب، چنان که از عنوانش هم برمی‌آید بازجویی از دیکتاتور سرنگون‌شده موضوع محوری است، اما روایتی از زندگی شخصی و سیاسی‌اش نیز ارائه می‌شود و تاریخ عراق - و منطقه آسیای غربی - در دوران حکومت او نیز از نظر دور نمی‌ماند.

کتاب «صدام، از ظهور تا سقوطش» نوشته کان کاگلین نیز کتابی خواندنی است و در داستانی مستند، از اصل و تبار صدام و دوران پرفرازونشیب زندگی و حکومتش صحبت می‌کند. اینکه تجربیات کودکی و نوجوانی‌اش چه بود، چگونه به جریان اصلی سیاست در عراق راه پیدا کرد، برای رسیدن به قدرت از چه مسیری گذشت و زمانی که قدرت را به دست گرفت چگونه حکومت کرد. کتاب «صدام، از ظهور تا سقوطش» از آن دسته کتاب‌هاست که خواننده را درباره احتمالات دیگر نیز به فکر فرو می‌برد. که اگر صدام برخی خطاها و شرارت‌ها را مرتکب نمی‌شد، اگر جاه‌طلبی‌هایش را با توجه به واقعیت‌های زمانه کمی محدودتر می‌کرد چه نتایجی - متفاوت با آنچه پیش آمد - رقم می‌خورد و فرجام کار او و حکومتش به کجا می‌کشید.

البته مسیری که او در آن قدم گذاشت و تا انتهایش رفت، مسیری بی‌بازگشت بود. در مقام رئیس‌جمهور عراق و در توهم رهبری جهان عرب، دست به ماجراجویی‌هایی بزرگ - بزرگ‌تر از حد و اندازه‌اش - زد و تقریباً در همه آن‌ها ناکام شد. در مشکلاتی پیچیده و بحران‌هایی عمیق فرورفت و عراق را هم با خود به کام این مشکلات و بحران‌ها کشاند.

اما کتاب سوم را فراموش نکنیم. این کتاب، خاطرات علا بشیر، پزشک صدام است و همین عنوان نیز روی جلد ترجمه فارسی آن به چشم می‌خورد. بشیر در خاطراتش از درون کاخ صدام و از روابطی که میان اعضای خانواده دیکتاتور وجود داشت صحبت می‌کند و نیم‌نگاهی هم به تاریخ عراق دارد. «حدود ساعت پنج صبح روز بیست و سوم سپتامبر سال 1980 در حالی که در بیمارستان الواسطی عراق به سر می‌بردم با صدای انفجار مهیبی از خواب پریدم. در آن زمان مدیر بیمارستان، جراح و مسئول بخش جراحی پلاستیک و بازسازی بودم. از جایم برخاستم و به سمت پنجره دویدم. شعله‌های آتش و دود انفجار در محل زیونه که یکی از محلات اختصاصی سپاه عراق بود چند کیلومتر آن طرف‌تر دیده می‌شد. هنوز آفتاب با تابش اندکش در حال تعقیب تاریکی بود رنگ آفتاب بر اثر بمب‌های پرتاب شده به زرد طلایی گراییده بود. در ابتدا تصور کردم کودتای دیگری روی داده است اما خیلی زود متوجه شدم که هواپیماهای ایرانی بودند. روز قبل صدام حسین سربازان، تانک‌ها و نیروهای هوایی را به سمت خاک ایران از جنوب به شمال گسیل داشته بود، و تهران دارد پاسخ می‌دهد.»

کتاب خاطرات پزشک صدام، که دو ترجمه فارسی از آن وجود دارد، با همه ویژگی‌های مثبت و جالبش، از حیث ارزش پژوهشی و ارائه تصویری واقعی از زندگی و زمانه صدام، در حد دو عنوان دیگر نیست. حتی صحت بخش‌هایی از این خاطرات، به‌ویژه در آنچه به خود این پزشک برمی‌گردد، مورد تردید است. البته مطالعه این کتاب، برای کسانی که به کشف لایه‌های درونی‌تر شخصیت دیکتاتورها و درنگ بر عادت‌ها و رفتارهای آنان علاقه دارند، خالی از لطف و فایده نخواهد بود.

سقوط و اعدام صدام، پایان حقارت‌بار دیکتاتور

کار رژیم بعث عراق، که حکومتی فرورفته در مشکلات و تنگناهای بسیار بود، در اوایل بهار 2003 میلادی با حمله امریکایی‌ها و اشغال این کشور به پایان رسید. برخی مقاومت‌های پراکنده و بی‌اثر هم که در گوشه و کنار عراق شکل گرفت، تأثیری در سیر کلی حوادث و فرجام نهایی ماجرا نداشت. خود صدام پیش از پایان ماجرا میدان را خالی کرده و به نقطه‌ای نامعلوم گریخته بود. چندی بعد فیلمی منتشر شد که او را زنده و سالم، جایی نزدیک بغداد نشان می‌داد، اما تعیین زمان دقیق یا حتی نسبی تهیه این فیلم ممکن نبود. سپس چند پیام صوتی نیز ضبط و پخش کرد. اصالت این پیام‌ها تایید نشدند و حتی اگر تایید هم می‌شدند تغییری در اتفاقی که افتاده بود نمی‌دادند.

او بعد از سال‌ها یکه‌تازی و دیکتاتوری در عراق و جاه‌طلبی‌های پرهزینه و ماجراجویی‌های شرورانه در منطقه ما، سرانجام شکست خورده و حکومتش نیز ساقط شده بود. پیش از حمله آمریکایی‌ها، برخی‌ها می‌گفتند صدام به آسانی تسلیم نمی‌شود و تا به آخر با مهاجمان می‌جنگد. اشتباه می‌کردند. نه رژیم بعث ماندنی بود و نه صدام مرد مقاومت در مقابل آمریکایی‌ها. گریخت و گوشه‌ای پنهان شد. بسیاری از مردان حکومتش و شماری از نزدیکانش یکی پس از دیگری شکار و دستگیر شده و جمع دیگری از نزدیکانش - از جمله پسران او، عدی و قصی - در همان هفته‌های اول جنگ کشته شده بودند. دیگر کسی برای دیکتاتور باقی نمانده بود. گویا جایی هم برای فرار و اختفا نداشت و در آن کشور پهناور، نقطه امنی برای خودش باقی نگذاشته بود. آنقدر تنفر و دشمنی در عراق ایجاد کرده بود که اکثریت بزرگی از مردم این کشور به خونش تشنه بودند. باز با همه این حرف‌ها، چند ماهی در خفا، دور از چشم همه زندگی کرد و دست کسی به او نرسید.

تا اینکه اواخر پاییز سال 2003 میلادی، خبر دستگیری‌اش به نقل از کردهای عراق رسانه‌ای شد. رئیس آمریکایی حکومت موقت عراق نیز چند ساعت از انتشار خبر در رسانه‌ها، به میان خبرنگاران رفت و در جمع آنان، ضمن تأیید خبری که منتشر شده بود اعلام کرد صدام حسین را در دخمه‌ای در روستای الدور از حوالی تکریت پیدا و دستگیر کرده‌اند. حال و روز رقت‌بار او، زمانی که به دام افتاد در خاطر بسیاری از ما مانده است. نوشته‌اند که در اتاقی تنگ و کوچک، ساخته‌شده از بتون در عمق بیست متری زمین پنهان شده بود. روایت شده مترجمی که آمریکایی‌ها در این عملیات تعقیب و دستگیری با خودشان همراه برده بودند، همین‌که صدام را دید از جا پرید و او را زیر مشت و سیلی گرفت.

جالب آمریکایی‌ها مطمئن نبودند خود صدام را دستگیر کرده‌اند و این احتمال را می‌دادند که شاید یکی از بدل‌های او را گرفته باشند. از این‌رو برای احراز هویت مرد پشمالوی اسیر، از آزمایش دی‌ان‌ای استفاده کردند. چنان که می‌دانید صدام را مدتی در زندان نگه داشتند و بعد از محاکمه‌ای نه‌چندان درخور، به اعدام محکومش کردند. او به تاریخ ما، نهم دی ماه 1382 به دار آویخته شد. به روایت یکی از بازجوهای صدام، او گاهی فردی بسیار معمولی با کمی شوخ‌طبعی به نظر می‌رسید، اما زودرنج و تندخو بود و بی‌ادبی و خودشیفتگی کاملاً در شخصیتش مشهود بود. تا به آخر، هرگز از آنچه در زندگی و حکومتش کرده بود احساس پشیمانی نمی‌کرد و چنان وجودش تباه و خالی از انسانیت شده بود که ذره‌ای عذاب وجدان نداشت.