غلامرضازاده: مناجاتخوانی بخش مهمی از زندگی رزمندگان دفاع مقدس بود
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو، برنامه سوم «هنوز» در فصل اول خود که به واکاوی موضوع دعا و مناجاتخوانی میپردازد با حضور محمدرضا غلامرضازاده از اساتید و پیشکسوتان این حوزه از تلویزیون اینترنتی خبرگزاری دانشجو پخش شد. چهره دعای کمیل پشت دیوار بقیع در ابتدای این برنامه سید علی حسنی مجری برنامه «هنوز» از زمینههای آشنایی غلامرضازاده با فضای مناجات خوانی پرسید که وی در پاسخ توضیح داد:...
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو، برنامه سوم «هنوز» در فصل اول خود که به واکاوی موضوع دعا و مناجاتخوانی میپردازد با حضور محمدرضا غلامرضازاده از اساتید و پیشکسوتان این حوزه از تلویزیون اینترنتی خبرگزاری دانشجو پخش شد.
چهره دعای کمیل پشت دیوار بقیع
در ابتدای این برنامه سید علی حسنی مجری برنامه «هنوز» از زمینههای آشنایی غلامرضازاده با فضای مناجات خوانی پرسید که وی در پاسخ توضیح داد: به هر حال هر کسی از کودکی استعدادی دارد که از همان موقع میتوان متوجه شد که در چه زمینهای موفقتر است و من هم از همان زمان کودکی حس میکردم یک ته صدایی دارم و این هم نعمتی وراثتی است که از آبا و اجداد ما منتقل شده که پدر و برادرم هم خوشصدا بودند.
بنده هم از همان کودکی با آموزش قرآن در مساجد محل، مداحی و دعاخوانی را از همان دوران کودکی آغاز کردم. غلامرضازاده ادامه داد: پس از انقلاب روند مداحی و دعاخوانی شکل دیگری پیدا کرد و از شکل سنتی خود تبدیل به قرائت مدرنتر و شیکتر شد و بهتر بگویم اینکه مکانیزم آن شیکتر شد. تا قبل از انقلاب خیلی روی تجوید و قاعده دعاخوانی حساسیتی نبود اما پس از آن کلاسهای تجوید قرآن برگزار شدند و استاد صلحجو اولین استاد من در این حوزه بود و باعث حرفهای تر شدن ما در خواندن مناجات شد.
غلامرضازاده در مورد نقطع عطف دعاخوانی خود در برنامه «هنوز» توضیح داد: به صورت مداوم دعاخوانی، مداحی و قرائت را در هیأت محل داشتیم تا زمانی که بحث دعای کمیل خواندن در مدینه شد و به بنده چنین پیشنهادی شد که پذیرفتم و دعای کمیل در بقیع را در 20 سفر قرائت کردم که بیشتر هم بنده را به عنوان چهره دعای کمیل پشت دیوار بقیع میشناسند.
ذخیره معنوی حاصل از توسلات
در ادامه این برنامه مجری برنامه «هنوز» با اشاره به حضور حاج آقای غلامرضازاده در جبهههای جنگ با اشاره به فضای دفاع مقدس در مورد تجربه او از تأثیر مناجاتخوانیها توضیحاتی خواست و این دعاخوان پیشکسوت در این مورد توضیح داد: در جبهه حال بچهها خوب بود چون از دنیا منقطع شده بودند و این انقطاعی که در دعای شعبانیه میخوانیم برای جبهه حاصل شده بود و محبتی به دنیا نداشتند و از سوی دیگر چند قدمی شهادت بودند و خود همین حال بچهها را خوب میکرد.
وی افزود: نمازی که بچهها در جبهه میخواندند با نمازی که آنها در تهران در و در پشت جبهه میخواندند، متفاوت بود. همچنین، عزاداریهای بچههای جبهه با عزاداریهای پشت جبهه، تفاوت داشت و بچهها حال ویژهای داشتند. این موضوع در مورد نماز شب بچهها نیز صادق بود. زمانی که شما به حسینیه حاج همت در پادگان دوکوهه وارد میشدید، یک ساعت یا دو ساعت پیش از اذان صبح، از حسینیه صدای ناله بلند بود.
غلامرضازاده: از بخشهای شکوفا شدن حال معنوی بچهها در دعا بود. بچهها در مناسبتهای مختلف، سنگر به سنگر مراسمهای دعا داشتند و چه در پادگانها و چه در سنگرها، آنها با زبان اهل بیت مانوس بودند. وقتی هم عملیات میشد و بچهها وارد جنگ میشدند، از ذخیره معنوی خودشان استفاده میکردند. آنهایی که بیشتر استفاده میکردند، صبر، شجاعت و ایستادگیشاندر مقابل دشمن بیشتر بود.
ورود به عرصه مناجاتخوانی
درادامه، مجری برنامه «هنوز» از این پیشکسوت پیرامون چگونگی ورود او به عرصه مناجات خوانی در جبهه پرسید و غلامرضازاده پاسخ داد: اولین باری که عازم جبهه شدم، برای آموزش به باختران رفتم و من مدتی را در غرب کشور بودم. شهید محمد بروجردی فرماندهی بخش را برعهده داشتند. من در آموزش شروع به دعاخواندن کردم. در آن زمان 17 سال داشتم. در ادامه خواندن، به گروه سرود وارد شدم و به مرور شخصیت مداح بودن و سرود خواندن من شکل گرفت.
غلامرضازاده همچنین به پیشکسوتانی که در جبهه به عنوان مداح حضور داشتند، اشاره کرد: طبیعتا، حاج صادق آهنگران زبانزد بودند و نام و تصویر ایشان بیشتر از همه دیده میشد. حاج منصور نورایی نیز بودند که دعا میخواندند. برخی مواقع هم حاج آقای ارضی میآمدند. از سویی، بچههایی هم بودند که تک و توک در گردانها و لشکرها دعا میخواندند.
در آن زمان وقتی بچهها نماز میخواندند، آنقدر حالشان خوب بود که با همان تعقیبات نماز، گریه میکردند. در همه زمانها، بچهها مناجات میکردند.
جلسه مناجاتخوانی در سنگر شهید دستواره
این پیشکسوت مناجات خوانی در پاسخ به این سوال که چرا یک رزمنده در میدان نبرد، بستر روحی بیشتری برای درک فضای مناجات دارد، خاطرهای را بیان کرد: یادم میآید مرحوم حاج رضا دستواره آن زمان، قائم مقام لشکر بودند و ما در آن موقع در شلمچه بودیم. ایشان به من گفتند که به سنگر ما بیا و امشب (که سه شنبه شبی هم بود) دعای توسل را بخوانیم. من آن موقع در تبلیغات لشکر بودم و با بچههای تبلیغات، گفتیم به مقر فرماندهی که که جلوتر از مقر ما بود، برویم تا این دعا را بخوانیم.
اولین بار بود که در چنین فضایی قرار میگرفتم. ما در چادری رفتیم که بیسیمها دائم در حال کار بودند و پیکهایی هم که به حاج رضا کار داشتند به صورت مداوم، میآمدند و میرفتند؛ ایشان هم نشسته بود و ما هم رو به قبله در حال خواندن دعا بودیم. این فضا برای من تازگی داشت. من که دعا میخواندم، زودتر از ما، شهید دستواره گریه میکرد. در همان بین گریه او، بیسیم او به صدا در میآمد و باید پاسخ میداد. ما هم به همین دلیل، دعا را متوقف میکردیم. برای من این جالب بود که ما در حال خواندن دعا در چنین شرایطی هستیم و حال حاج رضا، بیشتر از ما منقلب شده است!
وی افزود: باور کنید که الان با خودم میگویم ای کاش، چادر و خیمه حاج رضا دستواره باشد تا ما یک بار دیگر در آن دعای توسل بخوانیم و من حال ایشان را هنگام دعا، تماشا کنم.
عبور از «سه راهی مرگ» با توسل
غلامرضازاده در ادامه به تاثیر مناجات و توسل در جبهه برای گذشتن از شرایط بحرانی گفت: یک بار به «سه راه مرگ» رسیده بودیم و شرایط عجیبی بود. هرکس به این گذرگاه میرفت، دیگر بازگشتی در کار نبود. مکانی در این سه راه بود که در دید بوده و دشمن بر آن موشک میریخت و به آن شلیک میکرد. در چنین فضایی لازم بود که به رزمندهها روحیه داده شود. در آن شرایط، دعای فرج، دعای توسل و... خوانده میشد تا بچه ها، حال مناسبی پیدا کنند تا از این سه راهی عبور کنند.
وی ادامه داد: به یاد دارم که در همان خط مقدم بود که حاجی بخشی به همراه دامادشان با ماشین در حال آمدن بودند. حاجی وارد همین سه راهی شد. ناگهان توپی به شیشه ماشین او برخورد کرد و منفجر شد. حاجی بخشی موفق شد از ماشین پیاده شود، اما داماد او در ماشین مانده بود و جلوی چشمان حاجی، در حال سوختن بود. ما به کمک آنها آمدیم و بالاخره موفق شدیم ماشین را خاموش کنیم. در چنین شرایطی باید ذکر میگفتی و متوسل میشدی و این توسلات، هم به بچهها روحیه میداد و هم باعث افزایش تاب آوری آنها میشد.
بچهها در چنین شرایط دشواری که زیر آتش قرار داشتند، متوسل میشدند و نماز میخواندند و این اعمال، گرهگشا بود.
شرایط دشوار جنگ در کردستان
این پیشکسوت در مورد حضورش در کردستان گفت: مدتی در کردستان بودیم و باید گفت جنگ در غرب با جنگ در جنوب متفاوت است. ما در جنوب با دشمنی به نام عراق مواجه بودیم. بنابراین خط مشخص بوده و محورها همه تعریف شده بود. در نتیجه در جنوب، ما یک جنگ کلاسیک داشتیم. اما در غرب این چنین نبود و دشمن از هر سمتی حمله میکرد.
به همین خاطر به یاد دارم که شهید دستغیب فرموده بودند (به چنین مضمونی) کسانی که در کردستان هستند و میجنگند، ثوابشان بیشتر از کسانی است که در جنوب کشور در حال مبارزه با دشمن هستند. به دلیل این سختی جنگ، خیلی از بچهها حاضر نبودند به کردستان بروند. از طرفی بودن در کردستان با توجه به نوع فعالیت رزمندهها در آنجا، برای بچهها خسته کننده بود و خیلیها آن را نمیپسندیدند.
وی ادامه داد: بنابراین باید آنهایی که میپسندیدند را با فعالیتهایی مثل خواندن دعای کمیل و دعای توسل نگه میداشتیم. من به یاد دارم وقتی به کردستان رفته بودیم، بچههای روابط عمومی سپاه گفته بودند که شما در سنگرهای بچهها برو و در آنجا دعا بخوان. بنابراین ما هرشب، در یکی از سنگرها بودیم.
شروع خواندن دعای کمیل در حج
مجری در ادامه از غلامرضازاده پیرامون چگونگی شروع مناجات خوانی او در حج میپرسد و وی در پاسخ اشاره میکند: وقتی من در جبهه بودم، دو شخصیت بزرگواری برای بازدید از جبهه آمدند. یکی از آنها، استاد قرآن ما آقای صلحجو بود و دیگری هم مرحوم صبحدل. در آن زمان من مجروح شده بودم و به تهران آمده بودم. آن دو بزرگوار هم برای بازدید آمده بودند و هم قصد داشتند برای رادیو برون مرزی، یک دعای کمیل به زبان عربی ضبط کنند.
آنها در لشکر حضرت رسول، دنبال من میگشتند تا این کار را از من بخواهند. اما پس از اینکه متوجه شدند من مجروح شدهام و در تهران هستم، آقای صلحجو پس از اینکه از جبهه بر میگردند، به دیدن من میآیند و هم این ماموریت را به من واگذار میکنند.
ایشان پس از ملاقات با من، گفتند که به مسجد ارک واقع در خیابان پانزده خرداد، پیش آقا صبحدل برو. من هم خدمت آقای صبح دل رفتم. ایشان به من یک مفاتیح دادند و گفتند فرازی از دعا را بخوانم. من دعا را به لحن عربی خواندم. ایشان سری تکان دادند و به من گفتند که به استودیو برویم. در استودیو ضبط را انجام دادیم و در بعد از ظهر آن روز، پخش شد. متقارن آن، مناجات شعبانیه را هم خواندم و آن نیز از رادیو پخش شد.
وی ادامه داد: این دعاهای من، مدتی از رادیو پخش میشد تا اینکه در سال 71-70 دانشجو شدم. یک روز هنگامی که از دانشگاه میآمدم، یکی از بستگان که تلفن در منزلشان داشت، گفت کسی با تو کار دارد؛ آقای مرتضاییبود. من تلفن را برداشتم. ایشان گفتند روز سه شنبه به دفتر حضرت آقا که کارهای فرهنگی در آن انجام میشود بیا.
غلامرضازاده: من پیش ایشان رفتم و ایشان گفتند که باید به دفتر آقای ری شهری برویم. در آن جا برای تست من، گفتند فرازی از دعا کمیل را بخوان (تا مطمئن شوند این همان صدای رادیو است). پس از قبولی در تست به استودیو در پایین رفتم تا بخوانم. این خواندن من را با تصاویری از گنبد خضراء حضرت رسول (ص) منتاژ کردند. وقتی در حال خواندن بودم، دوستان داخل استودیو شروع به گریه کردند. پس از آن، آنها گفتند که مدارکت را برای تشرف به مکه و مدینه، آماده کن.