دوشنبه 5 آذر 1403

غیرتِ بازیگری امین تارخ اشکم را درآورد + فیلم

خبرگزاری اکو نیوز مشاهده در مرجع
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران، وقتی نام "امین تارخ" به میان می‌آید خواه ناخواه یاد فیلم ماندگار علی حاتمی یعنی مادر، دوباره زنده می‌شود، بازیگری که در سریال‌ها او را بارها با نقش‌های متفاوت و جذاب دیده‌ایم که در عین توجه به تئاتر و سینما، به مخاطبین تلویزیون هم احترام گزارده و برای این قاب هنری هم فعالیت چشمگیری داشته است،

به‌طوری که کاراکترهایی همچون دکتر پژوهان (اغما)، بزرگ (جراحت) و یا رسول (رهایم نکن) برای مردم نوستالژی دارد. البته این روزها بازی زیبای او در سریال نمایش خانگی «خسوف» و البته پیشتر از آن «آقازاده» در ذهن‌ها به یادگار ماند. گاهی وقت‌ها این بازیگر آن‌قدر درخشان عمل می‌کرد که همه ضعف‌های کارگردان و دیگر عوامل فیلم را پوشش می‌داد و مخاطب را راضی نگه می‌داشت، بازیگری که در شصت و نهمین بهار زندگی‌اش، دار فانی را وداع گفت اما کماکان نقش‌های حیرت‌آورش در خاطره‌ها خواهد ماند، بازیگری که به انتخاب فیلمنامه‌های خوب و نقش‌های سخت معروف بود. امین تارخ همیشه اعتقاد داشت فیلمنامه خوب و کارگردانی تخصصی و حرفه‌ای از فضای تجاری در سینما و مدیوم‌های دیگر اهمیت بیشتری دارد.

مرد روزهای سخت هنرهای نمایشی در سال‌های اخیر بیشتر گزیده‌کار شده بود و فارغ از فعالیت‌های مدیریتی در انجمن بازیگران و خانه سینما، اندیشمندانه بازیگری را دنبال می‌کرد، حتی وقتی سؤال کردیم چرا فیلم نمی‌سازد جواب کاملاً حرفه‌ای و تخصصی داد که "در عالم بازیگری همیشه دست به دعا می‌شوم نقش‌ها و فیلمنامه‌های خوبی پیشنهاد بشوند من نقش‌آفرینی کنم، رسالت هنرمندی را به حد اعلا اجرا کرده‌ام و نیازی به کارگردانی نیست."

میان گفت‌وگوی اخیر تسنیم با محمدحسین لطیفی او به‌هنگام رسیدن به سؤالی درباره خاطراتش از سریال‌های مناسبتی و محرمی تلویزیون از امین تارخ صحبت کرد. او در پاسخ به این سؤال که آیا "خاطره‌ای از سریال «سفرسبز» دارید که شما را خیلی تحت‌تأثیر قرار داده است؟" گفت:

دو خاطره الآن یادم آمد؛ یکی گرفتن سکانس حسن پورشیرازی بود که در تکیه آمد و حاج رضا فهمیده بود شاگرد سابقش که پیشنهاد ازدواج به دخترش داده است، نزول می‌دهد به او می‌گوید "به تو می‌گویند حسین به آن هم می‌گویند حسین، بعد حیف که اینجا هیئت امام حسین است وگرنه قلم پایت را خرد می‌کردم."، آن سکانس را قرار بود همان شب بگیریم.

برای سکانس مشهور «سفر سبز» نیم ساعت گریه می‌کردم!

بین من و امین تارخ صحبتی شد که حیف است این سکانس را همین‌طوری شتاب‌زده برسانیم در صورتی که می‌توانیم فرداشب، سر فرصت و جان‌دار بگیریم.

وقتی که فردا آمدیم دستی بردیم حال بهتری پیدا کرد و رفتیم سکانس طولانی شد، برگشتیم خانه، واقعاً یادم است نزدیک به نیم ساعت سرم را گذاشتم گریه می‌کردم بعد خوابیدم، انرژی‌ای که از آن سکانس گرفته بودم، گریه‌ام گریه شوق و شادی بود که خدایا من توانستم این سکانس را این‌طوری بگیرم.

یک صحنه ماندگار دیگر سریال روی پشت‌بام بود؛ وقتی که امین تارخ زیر آن باران و سرما، سردش بود و خیس می‌شد. وقتی رفتم در آن خرپشته که در پشت‌بام بود در را باز کردم امین که لباسش را در آورد تازه من فهمیدم چه ظلمی به امین کردم.

امین تارخ در سرما و باران نعره می‌زد، اما حاضر نشد صحنه را تکرار نکنیم!

آنجا بود که فهمیدم امین عمل قلب باز کرده است و من دارم چه‌بلایی سر این آدم می‌آورم‌. چه انرژی، چه فشار و غیرت امین تارخ، مثال‌زدنی است، واقعاً که امین تارخ آدمی است که این سرما، این انرژی، برایش سم است، به‌عنوان یک بازیگر نعره می‌زند و در یک شرایطی که باران در صورتش می‌خورد و می‌گفتم "امین"، خودش می‌گفت "نه نه! یک‌بار دیگر می‌گیریم" و می‌لرزید اما می‌رفت و می‌آمد، احساس غریبی به من می‌داد اما به این فکر می‌کنم که امین تارخ یکی از شگفت‌انگیزترین بازی‌هایش را در طول زندگی‌اش ارائه داد.

تارخ کارنامه درخشانی دارد و نقش‌آفرینی کم نداشته است اما این خاطره از سریال "سفرسبز" جزو عجیب‌ترین‌ها به‌شمار می‌رود؛ خودم را بابت آن نمی‌بخشم، بحمدالله اتفاقی برایش نیفتاد و سکانس گرفته شد.