سه‌شنبه 6 آذر 1403

ماجرا‌های خواندنی یک محله قدیمی / کوچه خلبان‌پرور به روایت اهالی

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
ماجرا‌های خواندنی یک محله قدیمی / کوچه خلبان‌پرور به روایت اهالی

در ابتدا، نام کوچه کنی نبود. این کوچه را با عنوان کوچه نزدیک به «باغ پوستی» می‌شناختند. باغ پوستی، باغی بود که در آن پوست دباغی شده گوسفند‌ها را نگهداری می‌کردند، حتی پوست حیوانات شکاری را هم به این باغ منتقل می‌کردند. باغ پوستی محلی بود برای انبار پوست‌های صادراتی به خارج از کشور.

کوچه «کنی» از دل باغ‌ها و زمین‌های سبزیکاری به وجود آمد. سال 1320 تنها 5خانواده در این کوچه زندگی می‌کردند، کوچه‌ای در انتهای خیابان24 متری.

به گزارش همشهری آنلاین، آن روز‌ها خیابان 24 متری هنوز اهمیت امروزش را نداشت. رفته رفته باغ‌ها خراب شدند و کوچه‌ها موازی یکدیگر شکل گرفتند، اما در گذر زمان هنوز اهالی قدیمی کوچه کنی، صفا و صمیمیت‌های سابق را فراموش نکرده‌اند. وقتی با اهالی قدیمی هم صحبت می‌شویم آن‌ها آنقدر خاطرات مشترک دارند که حس می‌کنی همه اهالی کوچه، یک خانواده بزرگ هستند. یک خانواده با کلی خاطره مشترک.

«در ابتدا، نام کوچه کنی نبود. این کوچه را با عنوان کوچه نزدیک به «باغ پوستی» می‌شناختند. باغ پوستی، باغی بود که در آن پوست دباغی شده گوسفند‌ها را نگهداری می‌کردند، حتی پوست حیوانات شکاری را هم به این باغ منتقل می‌کردند. باغ پوستی محلی بود برای انبار پوست‌های صادراتی به خارج از کشور.» این اطلاعات را محمدعلی طاهری در اختیار ما می‌گذارد. او 81 سال دارد و از سال 1325 ساکن کوچه کنی است.

طاهری که خانه‌اش را درست میانه کوچه ساخته می‌گوید: «روز اول به من گفتند هر قطعه زمینی را که می‌پسندی انتخاب کن و من به دلیل وضع اجتماعی آن روز‌های شهرری، زمینی در وسط کوچه و در باریک‌ترین قسمت آن انتخاب کردم تا امنیت بیشتری داشته باشیم. غافل از اینکه سال‌ها بعد خانه‌های ابتدای کوچه ارزش بیشتری خواهد داشت.»

محمدعلی طاهری همان‌طور که عصایش را به سمت انتهای کوچه نشانه می‌رود می‌گوید: «این طرف کوچه که به خیابان 24 متری می‌رسد، در محاصره باغ‌ها بود و سمت دیگر کوچه که به خیابان ورامین می‌رسید راسته سنگبری‌ها بود.»

محمدعلی طاهری با اشاره به اینکه زمین‌های کشاورزی به آقای رستم‌آبادی تعلق داشت می‌گوید: «وقتی او زمین‌های کشاورزی و کوچه قواره‌بندی شده را به آقای کنی فروخت نام کنی بر زمین‌های کشاورزی و این کوچه باقی ماند تا اینکه یکی از فرزندان این کوچه در سال‌های دفاع‌مقدس شهید شد و حالا کوچه ما به نام شهید حمید حیدری مزین شده است.»

پدر اهالی کوچه

رحیم ذوالفقاری، عمر 77 ساله خود را در این کوچه گذرانده است. بیشتر اهالی او را عمورحیم صدا می‌زنند. عمورحیم می‌گوید: «7سالم بود که به این کوچه آمدیم. خانه‌ها همه کاهگلی بودند و سقف‌های گنبدی داشتند. همه آب‌انبار‌ها از آب نهری که در کوچه جریان داشت پر می‌شدند. این نهر هم از چشمه‌علی سرچشمه می‌گرفت. این نهر از داخل بعضی از خانه‌ها می‌گذشت و به آن‌ها خانه آبی می‌گفتند. خانه‌های آبی در مقایسه با سایر خانه‌ها محبوبیت بیشتری داشت.»

مشهدی رحیم در بین گفته‌هایش مرتب از پدرش براتعلی یاد می‌کند و می‌گوید: «پدرم120سال از خدا عمر گرفت و با اینکه وضع مالی خوبی نداشت، اما همیشه به فکر مردم بود. آن روز‌ها هر شخصی با هر وضع اقتصادی خود را موظف می‌دید دست دیگری را بگیرد.»

غلامحسین توسلی، 75 سال در این کوچه زندگی کرده است. او می‌گوید: «وقتی به این کوچه آمدم مستأجر براتعلی خدا بیامرز پدر مشهدی رحیم بودم. تازه ازدواج کرده بودم. همراه مادر و همسرم در یکی از اتاق‌های خانه آن‌ها زندگی می‌کردم. وقتی از شهر قم برایم مهمان می‌آمد به دلیل کوچکی اتاق مشهدی براتعلی و خانواده‌اش در قسمتی از خانه جمع می‌شدند و اتاق‌های بیشتری را به من می‌دادند تا پیش مهمان‌هایم شرمنده نشوم. با حمایت آن‌ها بود که توانستم خانه‌ای بخرم و برای همیشه همسایه آن‌ها شوم.»

توسلی به پسر 50 ساله‌اش هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «علیرضا در خانه براتعلی به دنیا آمد. ما با اینکه همسایه بودیم، اما در حق هم برادری کردیم. فرزندانم اهل این خانه را عمو و عمه صدا می‌زدند.» علیرضا توسلی که بازنشسته شرکت ایرانیت است و امروز در همین کوچه بقالی دارد می‌گوید: «یادش بخیر با بچه‌ها از چند خیابان آن طرف‌تر بامیه تخم‌مرغی، لواشک خشکه و تخمه می‌آوردیم و در کوچه بساط می‌کردیم، اما مشتری نداشتیم. دست آخر مادرهایمان از ما خرید می‌کردند.»

نوستالژی که همچنان زنده است

وقتی اصغرآقا تیر‌های چوبی برق را نشان می‌دهد قدمت خانه‌ها بیشتر به چشم می‌آید، خانه‌هایی که هنوز زیباسازی‌های 40 سال گذشته را دارند، نمای ساختمان‌هایی که با ترکیب سیمان و خورده شیشه‌های رنگی تزیین شده‌اند. همچنین بعضی از خانه‌های قدیمی رها شده و بوی نم کاهگل از در و دیوار آن به مشام می‌رسد.

قدیمی‌ترین ساختمانی که تنها بخش تجاری آن باقی مانده مربوط می‌شود به مغازه نفت‌فروشی. این مغازه در دوران دفاع مقدس مسئولیت پخش نفت را برعهده داشت و به نام شعبه نفتی معروف بود. دیدن این مغازه یادآور صف‌های طولانی و گاری حاج ممدآقا است، نوستالژی به یادگار مانده برای اهالی این کوچه.

مادر عمو رحیم، همه بچه‌ها را به دنیا آورد

توسلی می‌گوید: «مادر عمورحیم که همه ما او را زن عمو جونی صدا می‌کردیم قابله بود. تمام بچه‌های این کوچه که بالای 40 سال سن دارند را او به دنیا آورده است. مادامی که خانمی در کوچه پا به ماه بود زن عمو جونی کوچه را ترک نمی‌کرد.» علیرضا توسلی می‌گوید: «یکی از بهترین خاطرات ما پر کردن آب‌انبار خانه‌ها بود که از ساعت 12 شب به بعد شروع می‌شد. همه همسایه‌ها دورهم می‌نشستیم و هندوانه‌ای قاچ می‌کردیم. با هم تخمه‌ای می‌شکستیم و مادرانمان با هم درددل می‌کردند و پدران‌مان نقشه آباد کردن کوچه را می‌کشیدند.»

حرف که به اینجا می‌رسد، مشهدی رحیم می‌گوید: «اگر اسم کنی روی این کوچه مانده دلیلش وقف زمین مسجد محله از سوی آقای کنی بود. اهالی او را فراموش نمی‌کنند. مسجد امام زمان (عج) با همکاری همسایه‌ها و در اوج فقر اهالی ساخته شد. آن روز‌ها آنقدر پول نقد توی دست مردم نبود. اهالی برای بالابردن دیوار مسجد خودشان وقت غروب کارگری می‌کردند و بنا‌های ساکن کوچه، دیوار مسجد را بالا می‌کشیدند. حتی مصالح را خود اهالی توسط آشنایی که با صاحبان کارخانه‌های مصالح‌سازی داشتند با پایین‌ترین قیمت می‌خریدند. این بود که نام کنی بر این کوچه ماند.»

کوچه خلبان‌پرور

اصغر علی‌خانی، برای خریدن مایع ظرفشویی به بقالی علیرضا آمده است. او هم بزرگ شده این کوچه است. علیرضا توسلی می‌گوید: «او سال‌هاست پرستار مادر زمینگیرش است و اهالی او را به خاطر این رفتارش ستایش می‌کنند.»

اصغرآقا از خاطرات گذشته این‌گونه یاد می‌کند: «بعد از اینکه آب‌انبار‌ها از جوی وسط کوچه پر و بزم شبانه خانواده‌ها تمام می‌شد، تازه بچه درس‌خوان‌های کوچه می‌آمدند و زیر تیر‌های چوبی برق می‌نشستند و درس می‌خواندند. ما کوچک‌تر بودیم و درس خواندن آن‌ها برای‌مان جالب بود. در بین آن‌ها چند نفری خلبان شدند و من چند روز پیش یکی از آن‌ها را که سال‌هاست از کوچه ما رفته در تلویزیون دیدم. نام یکی از آن‌ها محمد یزدی بود که او را محمد پهلوان صدا می‌کردیم. اسم یکی دیگر از آن‌ها حسین بود که فامیلش را به خاطر نمی‌آورم.»

عمورحیم می‌گوید: «بخت با ما یار بود که زود این کوچه با برق روشن شد. چون یکی از متمولان شهرری برای راه انداختن پمپ آب در زمین‌های کشاورزی‌اش از اداره برق به‌طور مستقیم کابل‌کشی کرد و تیر‌های چراغ‌برق از کوچه ما می‌گذشت، اول کوچه‌مان و بعد از مدتی خانه‌های‌مان روشن شد.»

از میان اخبار

چه افرادی باید اسم و فامیل خود را تغییر دهند؟

دخترکشی به خاطر یک پیام