مبتذلکاران مشغول فرهنگسازی، ما گرفتار سرگرمیسازی
عموپورنگ، هنوز هم کاراکتر محبوبی در میان بچههای ایرانی است، چون دستکم بلد بود رگخواب بچهها را در دست بگیرد و توانایی ارتباطگیری با رده سنی کودک را خوب بلد بود، اما هیچگاه نه خود او و نه تهیهکنندههایی که با او کار کردهاند، گویا دغدغه سبک زندگی ایرانی - اسلامی و فرهنگسازی را نداشتهاند، چراکه او طی دو دهه برنامهسازی در سیما هر قدر جلو آمد در پروسه تبدیلشدن به یک سلبریتی فرهنگ...
روزنامه جوان نوشت: تقریباً دو سال پیش با تهیهکننده برنامه محله گل و بلبل گفتوگویی تلفنی داشتم که البته هیچوقت منتشر نشد. «جوان» به محتوای آن برنامه که واکنشهایی را برانگیخته بود ایراداتی وارد کرده بود. انتقاد ما این بود که محله گل و بلبل به طور محض سرگرمیمحور است و محتوای آن تقریباً هیچ دستاورد فرهنگی برای مخاطب کودک ندارد. ما در این برنامه خانوادهای نمیبینیم. بچهها از برنامه حذف شدهاند و شخصیتهای اصلی، مردان و زنان مجردی هستند که در یک محله، بدون حضور بچهها زندگی میکنند. یکی از بخشها درباره ملکهای شیطانصفت است که در کنار چند شخصیتمنفی دیگر قرار است بچهها را سرگرم کنند. در محله گل و بلبل عبادتگاه و مسجدی نیست. نمادهای دینی که پیشکش، هیچ اشارهای به نمادهای معنوی نمیشود. گویی خدای خالق گل و بلبل در محله، دست از کار کشیده است! به آقای تهیهکننده گفتم عموپورنگ دستکم یک دهه قبل در پایان برنامههایش پس از بالا و پایین پریدن و اردک و لکلک خواندن و تخلیه انرژی بچهها، دستهایش را بالا میبرد و برای ظهور امام زمان (عج) دعا میکرد، اما شما سالهاست همین را هم از برنامه حذف کردهاید. تقریباً جوابی نداشت جز اینکه مدام عنوان میکرد «ما مشاور مذهبی داریم و با حوزه علمیه قم در تماس هستیم! و جلسه داریم». همان زمان عموپورنگ در شبکه نمایش خانگی برنامهای تولید کردهبود به نام بالشتها و با استفاده از ملودی رقص و آواز موسیقی فیلم هندی شعله ترانهای ساخته شدهبود که کاراکترهای بالشت با آن میرقصیدند. چنین ابداعات و ایدههایی قبلاً از سوی سید جواد هاشمی در فیلمسازی برای کودکان هم به چشم آمدهبود. آنجا که در سری آثاری با عنوان «پیشونی سفید» از ترانه «پارسال بهار دستهجمعی رفتهبودیم زیارت» که پیش از انقلاب تولید شدهبود، استفاده کرد. همان زمان اکران فیلم، «جوان» در تماس با سیدجواد هاشمی این سؤال را پرسید که ترانه مخصوص رده سنی بزرگسال را چه نسبتی با رده سنی کودک؟ پاسخ هاشمی، اما عجیب و حیرتآور بود. فیلمساز کودک ما مدعی بود که خواسته از یک ترانه شاد نوستالژیک برای بچهها استفاده کند، اما به این فکر نکردهبود که ترانهای که ممکن است برای بخشی از نسل پیش از انقلاب خاطرهانگیز باشد، قاعدتاً برای رده سنی کودکی که 40 سال پس از انقلاب اسلامی در حال نفس کشیدن است، نسبتی برقرار نمیکند و اگر بکند هم به لحاظ فرهنگی چه ویژگی میان این دو میشود برقرار کرد! آیا فیلمساز کودک ما نباید به خود زحمت این را بدهد که برای رده سنی کودک در زمان حال موسیقی تولید کند؟ هاشمی، اما هیچگاه به این سؤال جدی ما پاسخی منطقی نداد و بعدها فیلمهای دیگری نیز برای بچهها تولید کرد و همان شیوه را ادامه داد. فرهنگ را به سرگرمی باختیم عموپورنگ، اما هنوز هم کاراکتر محبوبی در میان بچههای ایرانی است، چون دستکم بلد بود رگ خواب بچهها را در دست بگیرد و توانایی ارتباطگیری با رده سنی کودک را خوب بلد بود، اما هیچگاه نه خود او و نه تهیهکنندههایی که با او کار کردهاند، گویا دغدغه سبک زندگی ایرانی - اسلامی و فرهنگسازی را نداشتهاند، چراکه او طی دو دهه برنامهسازی در سیما هر قدر جلو آمد در پروسه تبدیلشدن به یک سلبریتی فرهنگ را به سرگرمی باخت. هر چند اگر بخواهیم از انصاف خارج نشویم، آیتمهایی که او در فضای مجازی با موضوع مادرش منتشر میکرد، پیامهای فرهنگی مثبتی داشت، اما در کل برنامهسازی او در سیما و شبکه نمایش خانگی به ورطهای سقوط کرد که برخی آثار دیگر هم به آن دچار شدند. حالا و در این روزها پخش یک موسیقی تازه از خوانندهای لسآنجلسی که گفته میشود بیشتر رده سنی نوجوان را مخاطب قرار داده انتقاد عموپورنگ را به دنبال داشتهاست؛ انتقادی که معلوم است از سر دلسوزی مطرح شدهاست. داریوش فرضیایی معروف به «عمو پورنگ» در پستی اینستاگرامی با انتشار تصویری از قطعه جدید خواننده حاشیهساز نوشت: «نمیدونم چی تو سرتون میگذره ولی لااقل به بچههای بیگناه و معصوم رحم کنید! به اندازه کافی این روزا داغون و پریشون هستم، ولی با دیدن این کلیپ بیشتر دلم گرفت. نمیدونم چی تو سرتون میگذره ولی لااقل به بچههای بیگناه و معصوم رحم کنید، به بهانه شادی چنین آثار بیمحتوایی رو به خورد این فرشتههای معصوم ندید! من خودم عاشق شادی و ترانههای شاد کودکانه هستم، ولی نه به این قیمت! کمی وجدان داشتهباشید، ناسلامتی شما خودتون تازگیها پدر شدید! بیچاره بچههای ما که این وسط گیر افتادند و بیچاره کسانی که دغدغه کار کودک دارند، اما! بنده هیچ ادعایی ندارم ولی وجدانم اجازه نمیده بچههای مردم رو به گمراهی بکشونن، خدا رو خوش نمیاد.» تفاوت ما با مبتذلکاران درباره سخیف و مبتذلبودن خوانندهای که دوباره با کار جدیدی آمده است، حرفی نیست. اینکه خوانندهای از آن سر دنیا میتواند طیفی از رده سنی نوجوان را در داخل کشور به خود مشغول کند (فارغ از اینکه چه نسبتی از جامعه با آن ارتباط میگیرند و درباره حجم و گستره آن بزرگنمایی میشود یا خیر) خود نکتهای قابلتأمل است، اما نکته اصلی که تهیهکننده برنامههای کودک و نوجوان و متولیان امر فرهنگ و هنر باید به آن توجه کنند، این است که بر خلاف بسیاری از آثاری که داخل کشور تولید میشود و رده سنی کودک و نوجوان را مخاطب قرار میدهد، موسیقی افرادی، چون آن خواننده کذا اساساً نه با هدف سرگرم کردن صرف و اهداف صرفاً تجاری، بلکه با هدف تأثیرگذاری فرهنگی ساخته میشوند.
برای حامیان مالی او سود فرهنگی بسیار بیشتر از سود تجاری اهمیت داشته و در اولویت قرار دارد. (بگذریم که این روزها فارغ از صحت و سقم موضوع عنوان میشود یک مؤسسه مالی داخلی به طور غیررسمی اسپانسری مالی خواننده لسآنجلسی را بر عهده داشتهاست!). حامیان پشت پرده مالی آنها میدانند که سرگرمی نباید اصالت داشتهباشد و پول را با اهداف فرهنگی هزینه میکنند تا سبک زندگی منحط را در جامعهای اسلامی ترویج کنند. جان کلام اینکهای کاش مدیران و برنامهسازان و سلبریتیهای ما روزی به این نتیجه برسند که بچهها در کنار شاد شدن و بالا و پایین پریدن و تخلیه انرژی نیاز به خوراک فرهنگی دارند. راستیای کاش روزی به این سؤال پاسخ داده میشود که چرا دعا برای ظهور امام زمان را به عنوان یک ذکر هر روزه از برنامه تلویزیونی بچهها برای همیشه حذف کردند. آیا کسی به او گفته بود تو صرفاً وظیفه سرگرم کردن بچهها را داری، نه بیشتر؟!