یک‌شنبه 4 آبان 1404

محرک پنهان اختلالات روانی

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
محرک پنهان اختلالات روانی

فروردین امسال اعلام شد که ایران نودونهمین کشور شاد جهان است. چند ماه بعد هم مشخص شد، نرخ اختلالات روانی در کشور آن‌چنان افزایش پیدا کرده است که امروز از هر چهار ایرانی، یک نفر حداقل به یک اختلال روانی مبتلاست؛ موضوعی که در مصادیقی مانند افزایش نرخ آسیب‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی مانند خشونت خانگی یا خودکشی بیشتر پدیدار می‌شود.

طبق گزارش وزارت بهداشت، «از هر سه فرد مبتلا به اختلالات روانی، یک نفر تمایلی برای دریافت خدمات درمانی ندارد». درحالی‌که پایه حقوق در سال 1404 کمتر از 16‌میلیون تومان تصویب شد، سایت خبری رکنا، خط فقر در سال جاری را بالای 55‌میلیون تومان اعلام کرده است و همین مساله باعث شده تا بسیاری از متخصصان و کارشناسان در حوزه اعصاب و روان، مساله فقر را یکی از عوامل موثر در افزایش نرخ بیماری‌های روانی بدانند. اینکه فقر نه به عنوان یک پدیده صرفا اقتصادی، بلکه به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی توامان روی طرز فکر، احساس، رفتار و نگاه انسان‌ها تاثیر می‌گذارد و جامعه‌ای که به صورت مداوم درگیر اضطراب و افسردگی باشد، رفته‌رفته به یک اجتماع مریض سوق پیدا خواهد کرد.

عبدالرحمان نجل رحیمی، متخصص مغز و اعصاب به «دنیای اقتصاد» می‌گوید: «بیش از 5‌میلیون نفر در ایران با افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. در پژوهشی استانی، حدود 26 درصد افراد دچار اضطراب شدید و 20 درصد دچار افسردگی شدید گزارش شده‌اند. افزایش خودکشی و احساس ناتوانی در گروه‌های آسیب‌پذیر، از پیامدهای مستقیم این فشارهای اقتصادی است». او اعتقاد دارد که «وقتی افراد در شرایط فشار اقتصادی زندگی می‌کنند، بدن در حالت آماده‌باش مزمن باقی می‌ماند. سطح کورتیزول بالا می‌رود، خواب مختل می‌شود، سیستم ایمنی ضعیف می‌شود و احساس درد و خستگی مزمن افزایش می‌یابد. این وضعیت به‌طور مستقیم بر سلامت جسمی و روانی اثر می‌گذارد».

فریال اوجی، کارشناس ارشد روان‌شناسی نیز به «دنیای اقتصاد» می‌گوید که «فقر صرفا یک کمبود مالی نیست. فقر یک استرس مزمن است که می‌تواند عملکرد ذهنی و قدرت تصمیم‌گیری افراد و سلامت روان آنان را تحت‌تاثیر قرار دهد. ذهن یک فرد فقیر به صورت مداوم نگران موضوعات مالی مختلف مانند پرداخت اجاره خانه، هزینه درمان، هزینه خوراک، هزینه تحصیل و انواع بدهی‌هاست. این درگیری مداوم، یک بار ذهنی برای فرد ایجاد می‌کند تا آن فرد تمرکز لازم را نسبت به ابعاد دیگر زندگی نداشته باشد. چراکه یک فرد وقتی دغدغه شام امشب را دارد، چگونه می‌تواند برای آینده شغلی یا تحصیلی خودش یا فرزندانش تصمیم‌گیری درستی داشته باشد و در نهایت آن فرد دچار افت و پسرفت می‌شود».

او ادامه می‌دهد: «میل به خودکشی، آنی به وجود نمی‌آید، بلکه تلنباری از فشارهای روانی و تجربه‌های تلخ و اختلالات درمان نشده فرد است. افراد در این شرایط فکر می‌کنند راه‌حلی پیش‌رو نداشته و احساس پوچی دارند و ذهن در این شرایط دچار (تنگی‌شناختی) می‌شود. البته در این مساله شاید زمینه‌های زیستی نقشی داشته باشند، ولی عوامل اصلی همان محرک‌های محیطی هستند. البته اکثر افرادی که از خودکشی نجات پیدا کردند، آنهایی هستند که از اقدام خودشان پشیمان شدند. این افراد نیازمند حمایت هستند تا مبادا دوباره مبتلا به تنگی‌شناختی شوند».

تاثیر فقر بر افزایش خشونت اجتماعی

نجل‌رحیمی توسعه خشونت و انواع بیماری‌های روانی در جامعه را چنین تعریف می‌کند که «فشار اقتصادیِ مزمن نه‌تنها بدن فرد را تحلیل می‌برد، بلکه اثرات تجمعی آن بهره‌وری ملی را تهدید می‌کند. افرادی که در وضعیت آماده‌باش مزمن زندگی می‌کنند، تمرکز کمتری دارند، تصمیم‌های کوتاه‌بینانه‌تری می‌گیرند، اعتماد کمتری نشان می‌دهند و کمتر سرمایه‌گذاری بلندمدت می‌کنند». به گفته او، «افزایش اضطراب و افسردگی فقط موضوع سلامت فردی نیست. جامعه‌ای که در آن استرس مزمن گسترش یافته، سرمایه اجتماعی‌اش تضعیف می‌شود. اعتماد کاهش می‌یابد، خشونت افزایش می‌یابد و توان کار جمعی فرو می‌ریزد. در محل کار نیز افت تمرکز، خطاهای کاری و کاهش بهره‌وری نشانه‌های مستقیم این وضعیت است».

اوجی تاثیر فقر بر افزایش نرخ خشونت را چنین ارزیابی می‌کند که «فقر فقط یک مساله صرفا اقتصادی نیست و می‌تواند یک پدیده روانی و اجتماعی محسوب شود. فقر می‌تواند روی طرزفکر، احساس، رفتار و نگاه انسان‌ها تاثیر بگذارد. جامعه‌ای که به صورت مداوم درگیر اضطراب و افسردگی باشد، رفته‌رفته به یک جامعه مریض تبدیل خواهد شد. هرچند طبق تحقیقات علمی بیشتر اختلالات مانند افسردگی، اسکیزوفرنی، بای‌پلارها، اضطراب‌های شدید و... همگی زمینه‌های ژنتیک دارند، ولی این بدان معنا نیست که افراد در آینده به سبب بیماری‌های زمینه‌ای دچار سرنوشت قطعی خواهند شد. بلکه این بیماری‌های زمینه‌ای با بروز و ظهور برخی اتفاقات و مشکلات پیرامونی فعال می‌شوند که این همان مساله تعامل ژن با محیط است. در واقع اگر افراد در محیط سالمی باشند و شرایط مناسبی داشته باشند، احتمال فعالیت آن ژن کاهش پیدا می‌کند».

او ادامه می‌دهد: «بنابراین در چنین شرایطی، اختلالات اکتسابی نقش پررنگ‌تری پیدا می‌کنند. آنچنان که امروز فشارهای اقتصادی باعث افزایش اضطراب در والدین شده و همین مساله زمینه افزایش خشونت را فراهم می‌کند. به ویژه آنکه فرزندان در همین خانواده شاهد رفتار والدین بوده و دقیقا در همین محیط ناایمن، رشد می‌کنند. این دقیقا انتقال فقر روانی است که کاملا متفاوت از مساله ژنتیک است. طبق آمارهای علمی، در یک جامعه نرمال و سالم، اختلالات ژنتیکی بین 30 تا 50 درصد و اختلالات اکتسابی و متاثر از محیط بین 50 تا 70 درصد اعلام شده است، ولی این آمار در جامعه مبتلا به فقر و تبعیض متفاوت بوده و نقش اختلالات محیطی بیشتر است».

نجل رحیمی می‌گوید: «بر اساس داده‌های بانک جهانی و وزارت رفاه، حدود 28 درصد جمعیت ایران زیر خط فقر بین‌المللی‌(6.85 دلار در روز) قرار دارند و 40 درصد دیگر در معرض فقر هستند. مطالعه‌ای گسترده نشان می‌دهد 55.9 درصد جمعیت کشور با ناامنی غذایی دست به گریبانند. این فشارها مستقیما بر سلامت روان اثر می‌گذارند و به افزایش اضطراب و افسردگی می‌انجامند». او ادامه می‌دهد: «این بحران فقط در آمارها نیست؛ در بدن‌هاست. بی‌خوابی، تپش قلب، احساس بی‌قراری، دردهای عضلانی و اضطراب فراگیر نشانه‌های بدن زیسته‌ای هستند که زیر فشار اقتصادی دوام می‌آورد. در چنین شرایطی افق زیسته کوتاه می‌شود؛ مردم به جای برنامه‌ریزی برای آینده، به زنده ماندن در امروز فکر می‌کنند».

الزامات یک جامعه شاد و سالم

نجل‌رحیمی، نورولوژیست می‌گوید: «دولت باید راهکاری را برای کاهش نرخ بیماری‌های روانی در جامعه پیدا کند. دولت می‌تواند در کوتاه‌مدت به دنبال سیاستگذاری برای کاهش نااطمینانی اقتصادی و پیش‌بینی‌پذیری تورم، تقویت حمایت‌های اجتماعی برای کاهش بار روانی و جسمی، توجه به امنیت غذایی و سلامت روان به عنوان بخش جدایی‌ناپذیر سیاست اقتصادی و ایجاد شبکه‌های حمایتی محلی برای بازسازی اعتماد اجتماعی رفته و به صورت جدی دست به اقدام بزند». او ادامه می‌دهد: «کاهش نااطمینانی اقتصادی با سیاست‌های شفاف و پیش‌بینی‌پذیر، تقویت حمایت‌های اجتماعی در حوزه غذا، مسکن و دارو، ارائه خدمات پایه سلامت روان در محیط‌های عمومی و کاری و همین‌طور حمایت از شبکه‌های اجتماعی محلی و گروه‌های همیار برای افزایش تاب‌آوری جمعی، اقداماتی است که باید در دستور کار خودش قرار بدهد».

اوجی با اشاره به اهمیت سلامت جامعه در رشد روانی شهروندان می‌گوید: «شادی یک جامعه شاخصی از سلامت روانی جمعی و عدالت ساختاری آن جامعه است. جامعه شاد، جامعی است که مردم در آن امنیت، معنا و اعتماد را بهتر درک می‌کنند. احساس عدالت و برابری اهمیت زیادی در رضایت روانی شهروندان دارد. فقدان فرصت‌های برابر باعث حس ناامیدی و اضطراب می‌شود. فقر باعث تشدید افسردگی و استرس می‌شود و در نهایت شادی یک جامعه را کاهش می‌دهد. تقویت اعتماد عمومی بین مردم و حاکمیت در سلامت روانی بسیار مهم است و نبود آن اضطراب و استرس را به همراه دارد.»

اوجی با بیان اینکه مغز انسان مانند یک سیستم به صورت مداوم در حال دریافت داده از محیط است، توضیح می‌دهد: «این داده‌ها می‌تواند شامل تصاویر، صداها، بو، رفتارهای اجتماعی و... باشد. مغز این داده‌ها را هر لحظه مورد پردازش قرار داده و تفسیر می‌کند و آن را با مجموعه‌ای از احساسات و رفتارها و تصمیمات پاسخ می‌دهد. این سیر دریافت و ارسال داده می‌تواند مسیر خلق و خوی انسان را اساسا تغییر بدهد». او ادامه می‌دهد: «در یک جامعه پرتنش، اغلب سیگنال‌های دریافتی مغز، منفی و استرس‌زاست که تمرکز، حافظه کاری، خلاقیت کاهش پیدا می‌کند و بدن از حالت رشد خارج می‌شود و بدن صرفا به بقا می‌پردازد. مغز در چنین شرایطی عملا امکان پردازش‌های مثبت را از دست می‌دهد. مغز شهروندان یک جامعه پرتنش مانند تهران، بیشتر انرژی را صرف دفاع روانی می‌کند و کمتر فرصت رشد و یادگیری و لذت را دارد و بدن شهروندان بیشتر در حالت بقا قرار دارد. این چنین است که ما در شهری مانند تهران، نه حافظه خوبی و نه خلاقیت و نه همدلی داشته باشیم و حالمان خوب نباشد».