شنبه 3 آذر 1403

«محمد رسول‌الله» به روایت مصطفی عقاد

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
«محمد رسول‌الله» به روایت مصطفی عقاد

«آنتونی کویین می‌گفت چطور در مقابل یک عرب مسلمان، نقش یک عرب مسلمان را بازی کنم؟»

به گزارش ایسنا، روزنامه همشهری نوشت: «از نخستین نمایش عمومی فیلم محمد رسول‌الله در انتهای دهه 50 خورشیدی، تأثیرگذاری فیلم بر تماشاگر، سینماگر و مدیریت فرهنگی مشخص شد. در روزگار پرتب‌وتابی که هنوز زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نمی‌گذشت و ایده اسلامی‌کردن سینما مطرح بود، فیلمی اکران شده بود که بخشی از رخدادهای صدر اسلام را به صورتی جذاب و باورپذیر روایت می‌کرد؛ فیلمی با حضور هنرپیشگان مطرحی که شهرت و پرسونای شناخته‌شده‌شان، آسیبی به اثر وارد نمی‌ساخت. فیلم در اکران عمومی با اقبال مواجه و در نمایش‌های پرتعداد تلویزیونی‌اش مکرر دیده شد. «سفیر» (1361) به کارگردانی فریبرز صالح کاملا تحت تأثیر فیلم مصطفی عقاد ساخته شد و در سال‌های بعد هم می‌شود گفت هر فیلم و سریالی که روایتی از تاریخ اسلام را دستمایه قرار داد، از قراردادهایی که عقاد در محمد رسول‌الله سنگ بنایش را گذاشت، بهره گرفت. مصطفی عقاد که فیلم بعدی‌اش «شیر صحرا» با موضوع مبارزه عمر مختار، رهبر اسطوره‌ای لیبی که با ایتالیایی‌ها مبارزه کرد و زیر سایه دولت اشغالگر نماند و تن به ظلم نداد، فیلمساز خارجی محبوبی در ایران بود؛ کارگردانی که در آن مقطع شاید بهتر و بیشتر از بسیاری از فیلمسازان بودجه هدرداده ما در سال‌های بعد درباره آن چه مطلوب می‌نمود، فیلم ساخت و به توفیق رسید. عقاد در دهه 70 به دعوت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به ایران آمد و مصاحبه‌هایی هم انجام داد؛ از جمله گفت‌وگویی با نادر طالب‌زاده که با حضور شهید مرتضی آوینی انجام شد. حرف‌های مصطفی عقاد و روایتش از ساخت فیلم محمد رسول‌الله، همچنان خواندنی است.

تولید فیلم این قدر طول نکشید که مذاکرات برای به توافق رسیدن طول کشید؛ مثل مذاکرات با مسئولان مذهبی. کلا پنج سال طول کشید که همه‌اش تولید نبود. در سال اول فقط مذاکرات بود؛ قانع‌کردن‌ها بود؛ رفتن به الازهر، به مکه، پیش این عالم رفتن، آن عالم رفتن و.... کلا تولید سه سال طول کشید و حتی وسط تولید در مراکش کار ما را متوقف کردند و باید از آنجا به لیبی می‌رفتیم.

ما تأییدیه دانشگاه الازهر را داشتیم - آنها سناریو را صفحه به صفحه مهر می‌کردند - بعد آن را به مجلس‌الشیعه لبنان بردیم. آنها هم آن را مهر کردند و به ما گفتند باید از «رابط فی‌العالم الاسلامیه» در عربستان سعودی اجازه بگیرید. آنها مثل جناح راست افراطی بودند و فکر می‌کردند که همه ملحدند. باید می‌رفتم آنجا و می‌فهمیدم که چرا با من مخالفند. من به آنها درباره «صوره حرام» (تصویر حرام است) گفتم که من در دانشگاه کالیفرنیا یاد گرفتم کسی که تئوری عکاسی و عدسی‌ها را پایه‌گذاری کرد یک مسلمان بود به نام حسن ابن حیفا و حالا ما اینجا به اذن مسلمین داریم می‌گوییم که حرام است؟! عکس فیصل در روزنامه بود. گفتم: این یک صوره حرام است؟ گفتند: نه این اشکال ندارد، چون این «انجماد سایه» است. می‌دانید آنها در حماقت‌شان باهوش‌اند. می‌گفتند: شما در سینما آن را به حرکت درمی‌آورید و به آن روح می‌بخشید و خلقت روح فقط مربوط به خداست. من گفتم که اگر تصویر خودم را در آینه ببینم دلیل نیست که من یک روح خلق کرده‌ام و اگر من قادر بوده‌ام که روح خلق کنم، ارواح بسیاری برای تمام جهان عرب خلق می‌کردم. بعد به او گفتم که در زمانی که ما داریم درباره صوره حرام جر و بحث می‌کنیم، آنها روی ماه می‌نشینند... در نهایت فکر کردم فایده‌ای ندارد. بنابراین بدون تصویب آنها کار را شروع کردم ولی این مراحل دو سال طول کشید و بعد از این که تهیه‌کننده‌ها را یافتم، کار سه سال دیگر طول کشید.

ما در مراکش فیلمبرداری می‌کردیم و نصف فیلم را هم تمام کرده بودیم که از ملک حسن تلفنی داشتم‌. نزد او رفتم. به من تلگرافی از ملک فیصل را نشان داد که اگر هنوز آنها فیلم «الرساله» را فیلمبرداری می‌کنند، من به کنفرانس اسلامی رباط نخواهم آمد. پادشاه شرمنده شده بود و من می‌دانستم که برای او کنفرانس، مهم‌تر از فیلم است و در آن زمان، ملک فیصل پادشاه پرقدرتی بود و به ما گفتند که شما سه روز فرصت دارید مراکش را ترک کنید. واقعا سه روز مشکلی بود؛ دکور، صحنه، همه‌اش... ولی کجا می‌خواستیم برویم؟ هیچ جا. خیلی جاها را سعی کردیم، حتی اروپا، اسپانیا، مالت، یونان، قبرس. همه‌اش جواب «نه» بود. تنها جایی که باقی مانده بود، لیبی بود. من دستور دادم همه وسایل را سوار کشتی کنند و در بندر منتظر بمانند. با هواپیما برای دیدن قذافی به لیبی رفتم. برای او توضیح دادم و بعضی صحنه‌هایی را که فیلمبرداری کرده بودیم، نشان دادم. او کار را دید و بعد پرسید: مسئله چیست؟ برایش توضیح دادم. گفت: این فیلم باید ادامه یابد و او مسئولیت اتمام آن را قبول کرد.

به لحاظ اقتصادی تهیه دو نسخه انگلیسی و عربی از فیلم به نفع ما نبود ولی به لحاظ زبان قرآن احساس کردم لازم است فیلم را به زبان قرآن هم بسازم و تا امروز از نسخه عربی بیشتر از نسخه دیگر لذت می‌برم.

منظورم این است که کلمه «الله اکبر» مفهومی خاص دارد مفهومی که GOD IS GREAT آن را نمی‌رساند. ما حدس زدیم که ساختن نسخه عربی 25درصد بیشتر خواهد شد. فکر کردیم بازیگران انگلیسی‌زبان بازی می‌کنند، کنار می‌روند و سپس گروه عربی بازی می‌کنند. همان صحنه، همان مکان ولی چون نخستین بار بود، حوادث غیر قابل پیش‌بینی‌ای به وجود آمد. مسئله‌ای که کشف کردیم در زبان بود. بازیگر انگلیسی فی‌المثل دیالوگی را باید حین راه‌رفتن تا نقطه مشخصی می‌گفت. کشف کردیم که به زبان عربی باید کلام بیشتری صرف شود تا همان مطلب گفته شود. عربی زبان پرشاخ‌وبرگ‌تری بود. بنابراین فهمیدیم که باید صحنه را بازتر کنیم، نورپردازی را وسعت دهیم و همه اینها خرج بیشتری را دربرمی‌گرفت. فهمیدیم که چیزی به عنوان بازیگر بین‌المللی وجود ندارد و اگر به هر دو بازیگر، همان زمینه و امکانات را بدهید، هر دو یک جور جواب می‌دهند. بعضی اوقات این بهتر می‌شد بعضی اوقات آن. برای بازیگران عرب، اول ترسناک بود. عبدالله قیس می‌گفت من نمی‌توانم بعد از بازی آنتونی کویین بازی کنم؟ آنتونی کویین می‌گفت چطور در مقابل یک عرب مسلمان نقش یک عرب مسلمان را بازی کنم؟ من هم پیش خودم می‌گفتم خوب شد هر دو از هم می‌ترسند. مسئله بعدی‌ام این بود که چه کسی اول بازی کند. هر کدام می‌خواستند طرف مقابل اول برود تا او را مشاهده کند. تصمیم گرفتیم برای صحنه‌های داخلی، انگلیسی‌ها اول بروند. تکنیسین‌های نور با بازیگران انگلیسی‌زبان هماهنگ بودند و الگوی خوبی برای عرب‌زبان‌ها بود. ولی برای صحنه‌های خارجی که عموما سیاهی‌لشکر داشتند، عرب‌ها می‌رفتند و با سیاهی‌لشکرها رابطه مستقیم برقرار می‌کردند و وقتی نوبت انگلیسی‌زبان‌ها می‌رسید، سیاهی‌لشکرها دقیقا می‌دانستند چه کار کنند. به این ترتیب مسئله را حل کردیم و در آخر نسخه عربی، پولش را برگرداند زیرا هر کسی یک نسخه ویدئویی برای خودش می‌خواست.

همه فکر می‌کنند هیچ بازیگری مناسب‌تر از آنتونی کویین پیدا نمی‌شد. در الرساله، آنتونی کویین بهترین انتخاب برای حمزه بود. از لحاظ سنی و به لحاظ چهره که کاملا عربی می‌شد؛ در «عمر مختار» هم همین‌طور. او به لحاظ سنی عالی بود. عمر مختار 75 ساله، بازیگری در همان حدود می‌طلبید و چهره‌ای که خیلی شبیه خودش بود؛ آنتونی کویین.

سینما از اول تا آخر الفبای سرگرمی است. شما نمی‌توانید یک نفر را بردارید، از جایی به جای دیگر بکشید و بعد برای او سخنرانی کنید. سینما سرگرمی است... حتی سام پکین‌پا می‌گوید اگر شما تماشاچی را مدت دو ساعت کاملا سرگرم کنید، فیلم‌تان به کل موفق است. من فکر می‌کنم فیلم، اول سرگرمی است بعد چیز دیگر.

سینما زبان ارتباط است. شما یا بیننده را به عنوان تماشاگر بی‌تفاوت دارید، یا با پرده درگیرش کرده‌اید یا به عنوان یک تماشاگر فقط ناظر است. وقتی با پرده درگیر می‌شوید، باید عاملی داشته باشید که تماشاچی قادر به ارتباط برقرارکردن با آن باشد. من فقط درباره الرساله صحبت نمی‌کنم؛ درباره هر فیلمی می‌گویم. ایده‌آل‌ترین موقعیت برای یک کارگردان، وقتی یک شخصیت را می‌پروراند، این است که در پنج دقیقه اول، بینندگان، شخصیت را بشناسند و دوست داشته باشند، در آن صورت شما روی تماشاگر کنترل دارید. حال شما کاری کرده‌اید که او را دوست داشته باشند، اگر او گریه کند تماشاگر گریه می‌کند، اگر بخندد تماشاگر می‌خندد. هیچ فیلمی موفق نخواهد شد اگر تماشاگر نداند باید با چه کسی همدلی کند و برای چه کسی «کف» بزند. شما باید یک طرف باشید و علیه یک طرف؛ این اساس درام است.

حال می‌آییم سر عمر مختار که یک پیرمرد 70 ساله عرب بود. چه چیزی دارد که دنیا با او همدل شود؟ بنابراین از معلمی شروع می‌کنیم که به بچه‌ها درس می‌دهد. این را در هر جای دنیا نشان بدهید تماشاگر با آن ارتباط برقرار می‌کند. در ژاپن، در فیلیپین، در هر جا. و نه هر معلمی، معلم بچه‌ها که با بچه‌ها انعطاف زیاد دارد؛ بچه‌های کوچک بازیگوش و فضول. به طور طبیعی تماشاگر این سیر را دوست خواهد داشت. حالا من روی تماشاگر کنترل دارم و بنابراین خواهم توانست آنها را با خود همراه کنم؛ هر موضوعی که داشته باشم فرقی نمی‌کند؛ مذهبی یا غیره. اگر تماشاگر با آن ارتباط برقرار نکند، اثر خیلی گم خواهد شد. آنها فقط نظاره‌گر خواهند شد و وقتی تماشاگر حس کرد فیلم دارد او را موعظه می‌کند، درس می‌دهد، درس مستقیم، از پرده جدا می‌شود. شما باید به طور غیر مستقیم به قلب تماشاگر نفوذ کنید.

فیلم را باید جلوی تماشاچی گذاشت. برای من فرقی نمی‌کند چند جایزه در کدام فستیوال گرفته، اگر تماشاگر آن را دوست نداشته باشد، حتی اگر شاهکار باشد، باید آن را روی طاقچه گذاشت. در رابطه با جذب تماشاچی غربی، من صحنه مسیحیت را پر و بال دادم و برای جذب مسیحیان، ما صحنه مسیحیت و حضرت مریم را مفصل‌تر کردیم‌.

کارگردان محبوب من دیوید لین است که در فیلم‌هایش هیچ چیزی از کار بیرون نمی‌زند؛ نه بازی، نه دوربین. از کارگردان‌های امروزی الیور استون را دوست دارم.»

به گزارش ایسنا، این کارگردان سرشناس روز یازدهم نوامبر 2005 بر اثر انفجاری که در هتلی در شهر امان - پایتخت اردن - روی داد به‌شدت مجروح شد و دو روز بعد در 75 سالگی درگذشت.

انتهای پیام

«محمد رسول‌الله» به روایت مصطفی عقاد 2