محمود فرشیدی معلم بود و بس

فیروز رضائی در یادداشتی نوشت: از همه ی عناوینی که می توان به فرشیدی نسبت داد، سمت معلمی با مسمی ترین است ، همان گونه که سردار سلیمانی از میان همه ی عناوین، که شایسته آن ها بود، سربازی را بر گزید و خود را سرباز نامید و بس، و این معنی را بر سنگ مزار خود نقش زد «سرباز قاسم سلیمانی ».
عنوان «محمود فرشیدی معلم» برای آن همیشه معلم حیات خود، زیبنده تر از هر عنوان دیگری است ، عنوان معلمی برای ایشان از سیاستمدار با سابقه، نویسنده ی زبر دست، مبارز دورهی طاغوت، زندانی ساواک، رئیس صدا و سیما ی و مدیر کل آموزش و پرورش کرمان و آذربایجان، وزیر آموزش و پرورش و... زیباتر است، و برای آن عزیز سفر کرده پسندیده تر.
چرا که محمود فرشیدی همواره و در همه ی عمر و در همهی آنات و لحظات حیات شریف خود، معلم بود، معلمانه زیست و معلمانه، بار سفر بر بست، همانگونه که سیر و سلوک دنیوی را از مدرسه آغاز نمود، مبدا سفر اخروی را نیز بر مدرسه نهاد و مراسم تشیع خود را مدرسه، قرار داد و مدرسه را برای وداع با یاران و همراهان حیات مبارک، بر هر مکان مقدس دیگری مقدم شمرد.
آمیختگی و درهم تنیدگی مفهوم معلمی با جان و جوهر وجود محمود فرشیدی آن چنان مستحکم بود که گسستن آن غیر قابل تصور است، فرشیدی هر جا بود معلم بود، هر کاری کرد معلمانه کرد.
محمود فرشیدی اگر دانش آموز بود، دانش آموز معلم بود، اگر دانشجو بود، دانشجو معلم بود، اگر رو در روی بازجوی ساواک بود معلم بود، اگر سر کلاس درس بود مربی معلم بود، اگر پشت میز مدیریت مدرسه بود، مدیر معلم بود، اگر وزیر آموزش و پرورش بود باز وزیر معلم بود، اگر در جلسه ی هیات دولت روی در روی رئیس جمهور بود، باز معلم بود، فرشیدی اگر حرف می زد معلمانه حرف می زد، اگر مقاله و سر مقاله می نوشت، معلمانه می نوشت، اگر سیاست ورزی می کرد، معلمانه سیاست می ورزید، اگر نقادی می کرد، معلمانه نقد می کرد.
محمود فرشیدی به آموزش و پرورش عشق می ورزید، تاکید می کنم به آموزش و پرورش به تمام معنی کلمه، برای فرشیدی آموزش و پرورش فی نفسه اصالت داشت.
برای او آموزش و پرورش مثل بسیاری از دیگران لغلغه زبان نبود، او زائر آموزش و پرورش بود نه توریست تعلیم تربیت، معلم برای او در حکم خدام آستان های مقدس بود ، از این روی او با احترام آمیخته با قداست، بر جامه و ردای معلم بی تظاهر و تبرج، بوسه می زد.
فرشیدی با معلم آن گونه رفتار می کرد که زائر عتبات عالیات و آستان های مقدس با خدام، تعلیم و تربیت برای وی مقدس بود و با طهارت به ساحت آن نزدیک می شد.
فرشیدی نظریه پرداز تعلیم و تربیت بود، او نظریه پردازی می کرد اما نه از زاویه مستشرقین، فرشیدی تمام یافته های تئوری پردازان و مولفین تعلیم و تربیت در سراسر عالم را با تعمق مرور می کرد و در دریای یافته های آنان غواصی می نمود ولی کشتی محمود فرشیدی، مثل بسیاری از مدعیان پژوهشگری حوزه تعلیم و تربیت و نویسندگان و گرد آورندگان مکتوبات مطول، در لابلای آن ها به گل نمی نشست و غرق و مدفون نمی شد.
فرشیدی با مدد نور اشراق بر تافته از، بصیرت بر گرفته از تعالیم عمیق اسلام و تعالیم اهل بیت علیهمالسلام در کوچه پس کوچه های تئوری های متنوع در گریبان حیرانی و سر گشتگی سر فرو نمی برد ، او ره گم نمی کرد، مرحوم فرشیدی کسی نبود که در گوشه ای بنشیند و تعلیم و تربیت را بنویسد و بسراید، مدح گوید و کاسبی راه بیاندازد، آن چنان که بعضی ها می کنند، او تعلیم و تربیت را زندگی می کرد، تعلیم و تربیت را تنفس می کرد.
محمود فرشیدی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش، معلم بود، آن چنان که قاسم سلیمانی، سرباز بود.
* کارشناس ارشد تعلیم و تربیت