مرگی غریبانه

یزد - ایرنا - دیروز نوشتیم که محمودآقا یک مورد از هزاران انسان هایی است که درگیر کرونا شد و درد و رنج بیماری، امانش را برید؛ حالا مینویسیم که او از پیش ما رفت، برای همیشه، مرگی غریبانه!
این شهروند یزدی در 58 سالگی به علت ابتلا به کرونا از دنیا رفت، روزی که تب و لرزش آغاز شد تا روزی که فوت کرد فقط سه روز طول کشید! به همین سادگی! سه روز پس از بستری شدن پدرشان در بیمارستان، داغ بیپدری تا همیشه بر دل فرزندانش ماند.
او 2 دختر خود را به خانه بخت فرستاده است و هنوز یک دختر و یک پسر مجرد و نوجوان در خانه دارد و آرزو داشت مثل همه پدرها آنها را هم راهی خانه بخت کند اما سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زد سرنوشتی که گاهی خودمان آن را رقم می زنیم!
نوشتیم که محمود آقا در این سه روز چه عذابی کشید و چه رنجی برد، نفسش بالا نمی آمد و با کمک دستگاه اکسیژن نفس می کشید؛ نوشتیم که در به در به دنبال آمپول برای او بودیم و یافت نشد و نوشتیم که خانواده او شب تا صبح را بیصبرانه پشت در بیمارستان به سر بردند و برای پدرشان اشک ریختند و کاری نتوانستند بکنند.
روزانه ده ها محمودآقای نوعی از پیش ما می روند؛ علت برخی از این رفتنی ها خود ما هستیم که شاید کرونا را یک شوخی فرض کرده ایم و آن را جدی نگرفتهایم.
این روایت غریبانه همه خانوادههایی است که در دوران کرونایی، یکی از عزیزانشان را از دست دادهاند و سوگواری هایشان در سکوت و خلوت میگذرد، خاک هم نمیتواند سردشان کند، صبر هم برای آنها معنا ندارد.
داستان بیماری و ابتلای محمودآقا (سید محمود) دیگر تمام شد اما بشنوید داستان فوت غریبانه و دفن غریبانه تر او؛ شاید تلنگری باشد برای آنهایی که نمی بییند و نمی شوند و یا شاید نمی خواهند بشنوند و ببینند.
وقتی عزیزی از میان ما می رود لحظههای جانکاه فقدان را با تکیه بر شانههای اقوام یا در آغوش گرفتن دوستان و مرثیهسرایی تاب میآوریم اما عزاداران کرونایی از این نعمت هم محروم هستند و کسی را ندارند تا برایش ضجه بزنند.
همسر و فرزندان وی در خانه مرحوم جمع شدند و چشمشان به در خانه بود شاید کسی از در وارد شود و به آنها تسلیت بگوید و آنها را تسلی دهد اما هیچ کس از در خانه وارد نشد، نه دایی، نه عمو، نه خاله و نه عمه و نه هیچکس دیگر.
همه می ترسند، ترسی وحشتناک از کرونا، به گونه ای که حتی خواهر و برادر و نزدیکان متوفی هم جرات نزدیک شدن به تو را نمی کنند و این درد جانکاهی است.
صبح امروز (پنجشنبه) از بیمارستان اطلاع دادند که محمودآقا فوت کرده؛ خواستیم برویم و مثل دیگر اموات، جنازه را تحویل بگیریم اما به این سادگی نبود.
بیمارستان به خانواده آن مرحوم گفت، آمبولانس از خلدبرین (آرامستان یزد) می آید و جنازه را با خود می برد و فقط یکی از نزدیکان متوفی می تواند او را همراهی کند، هیچ فردی هم حق دیدن متوفی را ندارد.
به خانواده اش گفتند، در قبرستان هم فقط چند نفر می توانند وارد شوند و از دور داستان به زیر خاک رفتن پدرشان را نظاره کنند فقط همین.
به آنها گفتند که درگذشتگان کرونا را در مکان های ویژه ای دفن می کنند؛ اصرار ما برای انتخاب جای دفن او هم بی نتیجه ماند و فقط گفتند اگر قبر خانوادگی بخرید می توانید او را در نقطه دیگری در همان قبرستان دفن کنید، خرید قطعه خانوادگی به تعداد 6 نفر با پرداخت 42 میلیون تومان ناقابل!
و حالا آن مرحوم را به همان شیوه ای که گفتیم دفن کردند، غریبانه و بیکس، بی صدا و بی مراسم، آرام.
محمود آقا و دیگر محمودآقاها رفتند، نه مراسم دفنی، نه ختمی، نه هفته ای و نه مراسم چهلمی؛ این داستان غم انگیز مرگ با کروناست.
آنهایی که بیتقصیر، گرفتار این بیماری مهلک می شوند را نمی توان سرزنش کرد اما آنهایی که می بییند و می دانند کرونا به کوچک بزرگ رحم نمی کند اما همچنان بر طبل بی خیالی می زنند را چه؟!
هنوز برخی بدون ماسک در خیابان ها تردد می کنند، هنوز برخی ها دورهمی های خانوادگی می گیرند، هنوز بدون دلیل از خانه خارج می شوند و هنوز برخی ها مرگ عزیزان را باور ندارند و رعایت نمی کنند.
تا کی باید گفت آقا! خانم! ماسک بزن؟ تا کی باید نالید که لطفا به دیدار هم نروید؟ تا کی باید فریاد زد که در اجتماعات حاضر نشوید؟ و تا کی باید خروشید که لطفا دست های خود را مرتب بشویید؟
این روزها، روزانه ده ها مورد مثل آن مرحوم را از بیمارستان های یزد خارج و غریبانه در قبرستان ها دفن می کنند و پرونده زندگی آنها برای همیشه بسته می شود.
بیاییم و از آنچه بر سر عزیز ما گذشت درس بگیریم و با دست خود، خود را هلاک نکنیم اگر غیر از این باشد دردی رنج آور و مرگی غریبانه در انتظار ما خواهد بود.
*س_برچسبها_س* *س_پرونده خبری_س*