نتوانستهایم واژگان را با همه چندگانگی و زایندگیشان زیست کنیم
جهان دینداری فارسیزبان که به دست مترجمان ناشناس تفسیر طبری آفریده شد همچنان بر زندگی و اندیشه ما سایه انداخته است و نتوانستهایم واژگان را با همه چندگانگی و بازیگوشیشان زیست کنیم.
جهان دینداری فارسیزبان که به دست مترجمان ناشناس تفسیر طبری آفریده شد همچنان بر زندگی و اندیشه ما سایه انداخته است و نتوانستهایم واژگان را با همه چندگانگی و بازیگوشیشان زیست کنیم.
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: سیدحسین مرکبی، نویسنده، مترجم و پژوهشگر حوزه دین در یادداشتی با عنوان «بندگان و رهیدگان و پرستاران» به برگردانهای فارسی واژه قرآنی «عبد» اشاره کرده است. از میان ترجمههای منتشر شده او میتوان به «چرا سوریه؟»، «امام مهدی (عج) و اخبار غیب» و «لبیک یا حسین» که جملگی از سخنان سیدحسن نصرالله هستند، اشاره کرد. «امام مهدی و اخبار غیب» و «چرا سوریه؟» را انتشارات جمکران و «لبیک یا حسین» را نشر خیمه منتشر کرده است. ترجمه کتاب «اخگر گداخته حکومت: تجربه دولتسازی شیعیان در عراق پسا صدام» نوشته علی طاهر الحمود و «لبنان زدگی؛ سفرنامه لبنان» نیز از دیگر فعالیتهای کارنامه علمی مرکبی است.
مشروح این یادداشت را در ادامه میخوانید؛
در نخستین برگردانهای قرآن در سدههای 5 و 6 دست کم سه ترجمه برای واژه «عبد» یافتهام. از کهنه به نو: «پرستار» در قرآن قدس و «بنده» در برگردان طبری و «راهی» در کشف الاسرار میبدی. دو واژه «راهی» و «پرستار» گرچه هنوز در فارسیِ جان زندهاند اما دیگر برای برگردان «عبد» به کار نمیروند. بی سخنِ پیش، میروم سراغ واژهها و در پایان، چند گزاره کوتاه خواهم نوشت:
بندگان بند
ریشه «بنده» بستن است. ماندنی مقدس. بندی بودن، وارون رهایی و آزادی و آزادگی است. بندگی بر استعاره زندان بنا شده. نخواستن یا خواستن و نورزیدن. ندانستن یا دانستن و نادیدهانگاشتن. نداشتن یا داشتن و قربانی کردن. همواره در بند بودن. در بند کسی یا چیزی یا انگارهای. چیزی سخت که بتوانیم افسار بندگی را به آن ببندیم. شاهی یا بتی یا آموزهای تاریخی که ما را از آزادی آزاد کند. از پرسشمندی و پاسخگویی به جهان و جهانیان برهاند. بندگی در فرا - زمان است. در اینجا نبودن. بنده همواره تنها بسته در یک زمان است و به دیگر زمانها نمینگرد. آن روی سکه بندگی، پادشاهی است. پادشاه بدون بندگان و بنده بدون فرمانروا بیمعناست. فرمانی باید که زندان باشد و افسار. گرم یا سخت. نرم یا دشخوار.
راهیان راه
ریشهی «رَهی» رهیدن است. رهایی و راهگشایی. رفتن. نماندنی مقدس. گشودگیِ سویمند. «راهی» بر استعاره راه بنا شده. به دوردست دستنیافتی چشم امید دوختن. گرچه با پای پر آبله اما همواره رفتن. از ماندگی ننگ داشتن. آسودگی را رها کردن. به اکنون تنها برای فردا دل بستن. آن روی سکه روندگی، خواستن است. مقصد بدون رفتن و راهی شدن بدون جُستن بیمعناست. خواهشی باید تا رهی را سوی خود بکشاند. دور یا نزدیک. کوچک یا بزرگ. راستین یا دروغین.
پرستاران پرستیده
ریشه «پرستار» پرستیدن است. دلسپردن. «پرستاری» بر استعاره نگرانی بنا شده است. ناز خریدن. بار از روی دوش پرستیده برداشتن. از آزار دیدن دوست هراسیدن. تیمارداری کردن. دل سوزاندن برای هر چشم بر هم زدنی که دردآلوده باشد. آن روی سکه پرستاری، شکنندگی است. شکنندگی بدون پرستاری و پرستاری بدون شکنندگی بیمعناست. نازکدلی باید که پرستاری را به نگرانی خود بخواند.
چیزهایی هم هست که در هر سه اینها وجود دارد. یکیاش «دیگری» است. در همهشان من دارد خود را برای دیگری، چه شاه باشد و چه آن خواسته و چه آن نازکدل، به آب و آتش میزند.
گمان نمیکنم نمره دو برگردان دیگر برای «عبد» از «بنده» کمتر باشد، ولی میخواهم عامدانه نروم سراغ سنجش اندازه همپوشانی معنای هر یک از این واژهها با دامنه معنای «عبد». نمیخواهم گرفتار درست و نادرست و کم و بیش بشوم. تنها میخواستم بگویم ما چند سده است زندانی برگردان نخست هستیم. زندانی استعاره زندان. بندی الگوی بند.
جهان دینداری فارسیزبان که به دست مترجمان ناشناس تفسیر طبری آفریده شد همچنان بر زندگی و اندیشه ما سایه انداخته است و نتوانستهایم واژگان را با همه چندگانگی و زایندگی و راهگشایی و بازیگوشیشان زیست کنیم. چرا میگویم جهان؟ فرض کنید در این هزار سال، همه کسانی که گفتهاند «بندهی خدا»، جای آن میگفتند «راهی خدا» یا «پرستار خدا». آیا آن روز ما در جهان دیگری نبودیم؟ پس همان گزارهای را بازگو میکنم که پایان یادداشتی دیگر از همین خانواده نوشته بودم: نواندیشی دینی از بن با بازاندیشی زبان فارسی پیوند دارد. باید به سرچشمههای آفرینش این جهان باز گردیم و خودآگاه شویم و آنگاه آن را دوباره و زیباتر بیافرینیم.