پنج‌شنبه 8 آذر 1403

نخل سبز خشک شد

وب‌گاه گسترش مشاهده در مرجع
نخل سبز خشک شد

حال کارخانه سال‌ها بد بود و مانند موجودی در حال مرگ، چندین بار سیستم کنترل برای اعلام شرایط بحرانی این برند آلارم داد، اما خط تولید دست‌وپای آخر خود را زد و سرانجام هفته اول خرداد 1402 خبر پایان کار برند «داروگر» پس از حدود یک‌قرن فعالیت به‌دلیل بدهی‌های مالیاتی در رسانه ها منتشر شد؛ خبری که در روزهای گذشته با واکنش‌های بسیاری در فضای مجازی همراه بوده است.

در چنین وضعیتی چرا برخی هر نوع خصوصی‌سازی را به‌نوعی موفقیت می‌دانند و هرگز به عواقب عدم اجرای خصوصی‌سازی واقعی فکر نمی‌کنند؟ شاید چند لحظه درنگ کافی باشد تا جلوی یک تصمیم غلط گرفته شود. نفس یک کارخانه درست در سال «مهار تورم و رشد تولید» قطع شد. شاید داروگر آخرین قربانی خصوصی‌سازی‌های کور نباشد و باز شاهد بروز اتفاقاتی از این دست باشیم. صمت در این گزارش میدانی لحظه‌های پایانی حیات کارخانه داروگر را برای‌تان شرح می‌دهد.

ضرورت توجه به برندهای قدیمی

متاسفانه داروگر تنها برند نوستالژیکی نیست که در سال‌های اخیر نفس آن قطع شده و تاسف‌آورتر اینکه قاتل یکی است؛ خصوصی‌سازی کور. به‌عقیده برخی در دنیای امروز، تنها راه برون‌رفت از وضعیت اقتصادی نامناسب و پیشرفت عمومی جامعه، عبور به سمت خصوصی‌سازی سالم و واگذاری امور اقتصادی به مردم است. در این صورت با ایجاد فضای اقتصاد آزاد واقعی، می‌توان از مزایای اقتصاد رقابتی بهره برد.

نباید از نفس افتاد!

کارخانه داروگر در سال 1307 توسط غلامرضا داروگر در اصفهان تاسیس شد و پایه‌گذار تولید صنعتی صابون در ایران بود. نخستین محصول تولیدی این شرکت، «صابون سوبلمه» بود و بعد از انتقال خط تولید کارخانه به تهران از سال 1320 به تنوع محصولات بهداشتی داروگر اضافه شد که خمیردندان و صابون «نخل» و شامپو «تخم‌مرغی» داروگر از معروف‌ترین محصولات باکیفیت و دارای استاندارد بین‌المللی این برند بودند. بسیاری از ایرانیان مایع ظرفشویی را با محصول داروگر، یعنی ریکا شناختند و نام ریکا برای‌شان معادل مایع ظرفشویی شد. اکنون داروگر با بیش از 90 سال سابقه یکی از قدیمی‌ترین شرکت‌های ایرانی محسوب می‌شود که نفسش به شماره افتاده است.

غلامرضا داروگر سال 1307 شرکت داروگر را تاسیس کرد. داروگر 13 سال در اصفهان فعالیت کرد و در نهایت در سال 1320 برای گسترش تولیدات، خط تولید آن به تهران نقل‌مکان کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، این کارخانه مصادره شد و به تملک دولت در آمد. تا پایان سال 1388، داروگر در اختیار سهامدارانی مانند شرکت سرمایه‌گذاری بانک ملی با سهم یک‌درصدی، بنیاد شهید (سازمان اقتصادی کوثر) با سهم 37درصدی و البته سهامداران خرد بود، اما در سال 1389 بیژن اسماعیلی سهامدار عمده این شرکت شد. بسیاری از کارشناسان اقتصادی معتقدند برخی از واگذاری‌های اینچنینی در دهه 1380 موجب شد صنایع نیمه‌جانی مانند داروگر به نفس‌های آخر بیفتند. انتشار نخستین خبر ورشکستگی این مجموعه عظیم به سال 1398 برمی‌گردد که طبق اطلاعیه سازمان امور مالیاتی، 48 دستگاه کامیون شرکت داروگر به‌دلیل بدهی مالیاتی 830 میلیارد تومانی به مزایده گذاشته شد. آنچه مشخص است این کارخانه بارها از مرگ بازگشته، اما هر بار یک بخش تولید آن از رده خارج شده است. حتی در برخی از موارد کارگران به مرخصی‌های اجباری فرستاده شده‌اند و در تمام این بازه‌های زمانی هیچ تغییری در نوع تصمیم‌گیری‌ها یا حمایت از سوی دولت صورت نگرفت.

ماجرای تعطیلی داروگر چیست؟

به‌گفته سازمان امور مالیاتی و براساس مدارک منتشرشده، داروگر از جمله واحدهای تولیدی است که پرونده بزرگ فرار مالیاتی دارد. پیگیری‌های اداره کل مالیاتی استان تهران نشان می‌دهد مالک هلدینگ داروگر از 15 سال قبل اقدام به استنکاف از پرداخت مالیات کرده است. بسیاری از خبرگزاری‌ها از جمله تسنیم در گزارشی با اشاره به پیشینه پرونده مالیاتی این واحد صنعتی نوشتند: «بدهی مالیات مربوط به آن زمان 300 میلیون تومان بوده که پس از این سال‌ها و با اضافه شدن مالیات‌های جدید و جرایم مالیاتی به بیش از 1200 میلیارد تومان رسیده است. مالک این واحد تولیدی تا امروز با استفاده از ترفندهای مختلف از پرداخت مالیات سر باز زده است. از جمله این روش‌ها جابه‌جایی دارایی و اعضای هیات مدیره شرکت‌های زیرمجموعه هلدینگ است. روش دیگری که این فرد برای جلوگیری از توقیف اموال خود از آن استفاده می‌کند قرار دادن اموال در رهن بانک یا نهادهای مختلف است. با این وجود، سازمان امور مالیاتی در مدت اخیر تعدادی از کامیون‌های مربوط به این شخص را توقیف کرده و در مزایده به فروش رساند.»

توقیف ملک برای وصول مطالبات مالیاتی

سازمان امور مالیاتی در آخرین اقدام برای اخذ مالیات این واحد اقتصادی به توقیف یک ملک به‌ارزش کارشناسی 200 میلیارد تومان پرداخته و قصد فروش آن به‌منظور وصول مطالبات دولت را دارد. بسیاری از کارشناسان معتقدند نبود ضمانت اجرایی لازم برای پرداخت جرایم مالیاتی، فرصت عدم تمکین دستورات سازمان امور مالیاتی را به این مالک داده است؛ به‌گونه‌ای که مالک در چند سال گذشته بدون‌توجه به جرایم مالیاتی از پرداخت مالیات استنکاف کرده است. در اینجا سوالی مطرح می‌شود؛ سازمان امور مالیاتی 15 سال است که نظاره‌گر عدم پرداخت مالیات یک واحد بزرگ تولیدی - صنعتی است. اگر به‌جای کارخانه عریض و طویل داروگر، یک واحد تولیدی کوچک اقدام مشابهی داشت نیز با بازه زمانی 15 ساله برای اجبار در پرداخت مالیات مواجه می‌شد؟

گرد مرگ در انتهای کوچه داروگر...

راننده با همان سرعت مجاز رانندگی در بزرگراه، در بزرگراه فتح می‌راند. چشم‌مان را تیز کرده بودیم و نوشته‌های روی تابلوهای آبی‌رنگ را که نام کوچه‌ها و خیابان‌ها را اعلام می‌کردند، می‌خواندیم تا به مقصد رسیدیم؛ خیابان داروگر. وارد خیابان که شدیم هر دو طرف درختکاری شده بود و تا جایی که چشم کار می‌کرد، خودروهای پارک‌شده از شرکت‌های خودروسازی مختلف بود. در خیابان، کوچه اول به‌نام داروگر نام‌گذاری شده که هر دو طرف کوچه را کارخانه و شرکت این برند قرق کرده است. به اینجا که می‌رسیم نه از درخت‌ها خبری است و نه از آن همه خودرو متعلق به دیگر واحدهای تولیدی که در ورودی خیابان پارک شده بود! سوت و کور بودن کارخانه موردنظر ما از همان دور کمی آزاردهنده است؛ به‌ویژه وقتی شرایط را با شرایط کارخانه دیگری که در نزدیکی این کارخانه قرار دارد مقایسه می‌کنیم. از دور نگاهی می‌اندازم؛ تابلو بی‌رنگ‌ورو و ساختمانی با لکه‌هایی که حاصل قدمت زیاد این کارخانه است، به چشم می‌خورد. در کل اینجا رنگ‌ورو از همه چیز پریده است. در گوشه‌ای دیگر سنگی که نام داروگر روی آن حک شده، روی در آهنی افتاده که باید با دیدن آن فاتحه‌ای را نثار این ازدست‌رفته کنم. تنها یکی از درهای ورودی باز است که مردی با پیراهن آبی‌رنگ روی پله‌های مقابل در نشسته و با مرد دیگری گپ‌وگفت می‌کند. ابتدا که متوجه حضور یک خبرنگار در این محیط شده، کمی دستپاچه می‌شود و عقب‌نشینی می‌کند. همزمان تلفن همراه را به‌دست می‌گیرد تا با تماس خود فردی را از آمدن خبرنگار به این کارخانه مطلع کند. همچنان لبخند به لب دارد و همان‌طور که منتظر پاسخ فرد موردنظر است رو به من می‌گوید: «خیالت رو راحت کنم، از مدیران هیچ‌کس الان اینجا نیست. خیلی وقته که نیست... اصلا دنبال چی اومدی...» در نهایت موفق به برقراری تماس نمی‌شود و ترجیح می‌دهد راه پیگیری حضوری را انتخاب کند و برای کسب تکلیف راهی ساختمان کارخانه می‌شود. من و عکاس روزنامه هم در اتاقک نگهبانی تنها ماندیم و همچنان در انتظار فرد موردنظر...

نشانههای مرگ اینجاست...

اما داستان اتاق نگهبانی... شاید بهتر باشد نامش را یکی از درهای ورودی بگذارم که تا نیمه با دیوارهای سنگی طوسی‌رنگ پوشیده شده است. از در که وارد می‌شوم چشمم به سکویی می‌افتد که نگهبان پشت آن قرار می‌گیرد. از جاخودکاری روی سکو تنها تکه سنگی زیر آن باقی مانده است. ظاهرا مدت‌هاست که در این قسمت دلیلی برای نوشتن وجود ندارد. گوشه‌ای دیگر ویترینی شیشه‌ای گرد قرار دارد که با محصولات نوستالژی داروگر پر شده است؛ از «ریکا»‌های آبی معروف که دختر کوچولو و قورقوری آن را تبلیغ می‌کردند تا شامپو تخم‌مرغی و نخل وسط بطری آن. پشت سکو اتاقی قرار دارد که از طریق پنجره به این محوطه دید دارد. نمی‌دانم آن اتاق چه کاربردی داشته، اما هر چه بوده الان روی میزهایش یک وجب خاک نشسته است. 2 کارتن از محصولات داروگر، حاوی شامپو و کرم مرطوب‌کننده دست و صورت با عصاره گل‌های همیشه‌بهار در لبه پنجره اتاق خودنمایی می‌کند. روی میز خاک‌خورده این اتاق یکی از همان تلفن‌های قدیمی چرخشی زرشکی‌رنگ قرار دارد؛ از همان‌ها که برای برقرار کردن یک تماس معمولی با آن باید زمان نسبتا زیادی گذاشت. این هم یک نشان دیگر از نوستالژی‌های این کارخانه است که رفته‌رفته در صف فراموشی قرار می‌گیرد.

هزاران حرف نگفته...

قصه داروگر دارای پایان تلخی داشت و برای بسیاری از آنهایی که به‌خوبی آن را می‌شناسند این پایان غم‌انگیز است، اما برای من تلخ‌ترین جای این قصه تنها یک پلان کوتاه اما اندوهبار بود. تمام مدتی را که در اتاقک ورودی می‌گذراندم، 50 کارگر باقیمانده از خیل 2 هزار کارگر این واحد عریض و طویل، پشت در جمع شده بودند و با چشمان‌شان سعی در القای یک جمله مشترک داشتند؛ اینکه «هزاران حرف نگفته دارند و گوش کسی بدهکار نیست.» زمان خروج و خداحافظی ما هم، دل خود را به همان میله‌های اطراف کارخانه خوش کرده بودند تا شاید از آنجا بتوانند حرف دل خود را به گوش ما برسانند. اما نشد... یا بهتر بگویم نخواستند که بشود...

داروگر چیزهای زیادی به او داده...

در حالی که محو جزئیات اتاق ورودی هستم، یکی از کارگران به سمت من می‌آید. مردی جاافتاده با موهایی سفید. او هم لبخند بر لب دارد. با هم وارد مکالمه می‌شویم. او 5 فرزند دارد و الان بیش از 20 سال است که در این کارخانه کار می‌کند. با لبخندی دلنشین برایم از سال‌های قبل این کارخانه می‌گوید. او از گذشته این‌گونه تعریف می‌کند: «قبلا همه چیز خوب بود، تعطیلات تابستانی، پاداش، محصولات کارخانه، سهمیه گوشت و مرغ. داروگر من را به خیلی چیزها رسانده؛ من در عرض 6 سال با کار در این کارخانه صاحب خانه شدم. اوضاع ما خیلی خوب بود؛ الان را نگاه نکن. بیش از 2 هزار نفر در اینجا فعال بودند و داروگر بروبیایی داشت، تا وقتی که داستان‌های خصوصی‌سازی شروع شد و یکدفعه ورق برگشت. دیگر برایم مهم نیست چه می‌شود؛ واقعا خسته شدم، حدود 4 ماه است که حقوق نگرفتم.» متعجب به او نگاه می‌کنم و می‌گویم:«پس چرخ زندگی خود را چگونه می‌چرخانید؟» گوشی خود را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «اسنپ... من یک روز در میان تعطیل هستم و زندگی من الان با مسافرکشی می‌گذرد؛ با این همه سابقه کار...» هر بار که جمله‌اش تمام می‌شود، نگاهی به در ورودی کارخانه می‌اندازد و با نگاهش افسوس می‌خورد.

هیچکس به فکر ما نیست

مرد دیگری به سمت ما می‌آید که نمی‌دانم در این کارخانه چه نقشی دارد. شلواری پارچه‌ای با کفش کتانی قدیمی به پا دارد. نزدیک که می‌شود در چند کلمه و با سرعت خطاب به من می‌گوید: «از هزار کارگر تنها 50 نفر ماندند. البته 100 نفر بودیم، اما برخی مقابل وزارت کار اعتراض کردند و درست از فردای آن روز اخراج شدند. بارها از این اتفاق‌ها افتاده بود، اما این دفعه فکر کنم بار آخر باشد. تولید محصولات‌مان هر بار کمتر از قبل می‌شد و ما کارگران می‌دانستیم که این روز را می‌بینیم. 4 ماه است که یک ریال حقوق نگرفته‌ایم و حق‌بیمه ما واریز نشده است. باید دستفروشی و مسافرکشی کنیم تا از پس خرج زندگی بر بیاییم. هیچ کس به فکر ما نیست.»

سخن پایانی

خبر وجود مشکلات و در خطر قرار داشتن حیات داروگر پیش از این نیز منتشر شده بود، اما به‌نظر می‌رسد این بار نفس‌های این برند ریشه‌دار به شماره افتاده و اگر به دادش نرسند این بدن نیمه‌جان از کار خواهد افتاد. شمار زیادی از کارگران این کارخانه در ماه‌های گذشته از کار بیکار شدند و کارگران باقیمانده در کارخانه نیز چند ماه است حقوقی دریافت نکرده‌اند و حق‌بیمه آنها ازسوی کارفرما پرداخت نشده است. روزهای طلایی داروگر به پایان رسیده و این نخل سبز نفس های آخر خود را می‌کشد. از تمام جان آن، تنها 50 کارگر مانده که دیگر رمقی برای ادامه راه ندارند، این در حالی است که در پایان دهه 80، محصولات شوینده شرکت داروگر سهم 70 تا 75 درصدی بازار مصرف داخل را داشتند. کاش در همین شرایط هم کسی کاری کند که این بار کارگران داروگر قربانی روند نادرست حمایت از تولید و مشکلات ناشی از خصولتی‌سازی نشوند./ روزنامه صمت