چهارشنبه 9 آبان 1403

نفس می‌کشم که روی صحنه برای مردم ساز بزنم / قطعه «می‌دانی تو» را به جزیره تنهایی می‌برم

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
نفس می‌کشم که روی صحنه برای مردم ساز بزنم / قطعه «می‌دانی تو» را به جزیره تنهایی می‌برم

سامان صمیمی از نوازندگان شاخص گروه ارکستر تورکنسرت علیرضا قربانی که در این گروه ویولن و کمانچه می‌نوازد، از سابقه نوازندگی خود و احساسش به این هنر گفت.

سامان صمیمی نوازنده کمانچه و ویولن در تورکنسرت اخیر علیرضا قربانی در گفت‌وگو با خبرآنلاین، درباره ورودش به عرصه هنر موسیقی گفت: پدرم ویولن ایرانی می‌زد و همیشه فکر می‌کرد که من استعدادی در این زمینه ندارم تا اینکه یک بار من قهر کردم و ساز را برداشتم و رفتم داخل انباری خانه نشستم و زدم. شب پدرم دیده بود که یک اتفاقایی در حال رخ دادن است، یعنی یک صداهای خوبی از ساز من می‌آید. در سن هشت سالگی اولین اجرای برنامه‌ام در رادیوی استان لرستان بود و اولین بار اجرای صحنه‌ای را در سن 9 سالگی در سینما فلسطین بروجرد تجربه کردم.

وی با تاکید بر اینکه ویولن‌نوازی پدرش خیلی بر علاقه او به نواختن این ساز تاثیر گذاشته است، ادامه داد: بخشی از هنر ژنتیک است و تلاش آنچنانی برای آموختن ویولن نکردم. آموختنم به این صورت نبود که چندین ساعت در روز تمرین کنم، یعنی احتمالا زمانی که در کودکی ساز را به دست گرفتم، توانسته‌ام قدری بنوازم.

این نوازنده ویولن افزود: در سن 16 سالگی این شانس را داشتم که استاد یاحقی را از نزدیک دیدم، کمی برای ایشان ساز زدم که خیلی مورد توجه‌شان قرار گرفت و خیلی به من لطف داشتند. بعد از آن و زمان که به خدمت سربازی رسیدم، اصلا هیچ ایده‌ای نداشتم برای اینکه در حوزه موسیقی تحصیل کنم یا شغلم موسیقی باشد. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که قرار باشد به صورت تخصصی به این حوزه وارد شوم و موسیقی شغلم باشد. حتی به یاد دارم که رشته کمیسر دریایی قبول شده بودم و تصورم این بود که می‌روم روی کشتی و وارد نظام می‌شوم و از آنجا که پدربزرگ‌هایم و هر دو دایی‌ام نظامی بودند، یک روحیه نظامی‌گری داشتم و از این بابت خیلی خوشحال بودم. وقتی به خدمت سربازی رفتم خیلی خیلی اتفاقی یک آقایی آمد و از ما خواست برای معاینه دندان‌هایمان برویم! پس از معاینه دندان‌هایمان، که بعدا متوجه شدم برای نواختن ساز ترومپت بوده، گفتند شما 20 نفر برای دانشکده پلیس دانشگاه علوم انتظامی قبول شدید. ما در واقع برای گروه موزیک دانشگاه علوم انتظامی انتخاب شده بودیم و من اصلا از این موضوع خبر نداشتم.

سربازی که ساز دست گرفت

وی اظهار کرد: وقتی وارد دانشگاه علوم انتظامی شدیم، شنیدم که می‌گفتند اگر کسی بلد باشد موزیک بزند، خیلی اوضاعش خوب خواهد بود. جناب سرهنگ علی‌اکبر کردبچه فرمانده یگان موزیک دانشگاه بود. یک روز حین اینکه داشتیم کیسه آرد جابه‌جا می‌کردم او را دیدم، رفتم، پا کوبیدم و گفتم «جناب سرهنگ من ساز می‌زنم.» گفت «چی می‌زنی؟» گفتم که «ویولن می‌زنم.» پرسید: «ویولنت کجاست؟» گفتم: «در خانه‌مان در بروجرد.» به شخصی که همراهش بود گفت «جناب سروان به این یک هفته مرخصی بدهید. اگر با سازش برگشت و توانست ساز بزند که فبها، اما اگر نتوانست ساز بزند، او را مدنظر داشته باشید و دیگر حتی ترومپت هم به او ندهید که بزند.»

صمیمی ادامه داد: من به خانه رفتم و بعد از یک هفته برگشتم و ساز زدم که خیلی مورد توجه قرار گرفت و داستان نوازندگی از سربازی من شروع شد؛ البته آن زمان همچنان ویولن ایرانی می‌زدم. جالب این است که پیش از آن اصلا نمی‌دانستم چیزی به نام ویولن کلاسیک وجود دارد. زمانی که وارد خدمت سربازی شده بودم یک آقایی بود که در ارکستر سمفونیک ویولن می‌زد و من می‌دیدم صداهایی که او از ویولنش در می‌آورد، صداهای دیگری است و متفاوت با آن چیزی است که من شنیده بودم و می‌زدم. فهمیدم که آن ساز ویولن کلاسیک است و خیلی شیفته آن شدم، چون خیلی زیبا بود و صدای متفاوت و جذاب‌تری داشت. پس از سربازی و برای ادامه تحصیل تصمیم گرفتم وارد دانشگاه موسیقی شوم، چون در طول خدمت سربازی برعکس آنچه که قبلا تصور می‌کردم مورد توجه بودم و در برنامه‌های مختلف ساز می‌زدم و به یاد دارم که حدود 114 روز مرخصی تشویقی داشتم.

وی تصریح کرد: زمانی که تصمیم گرفتم به دانشگاه موسیقی بروم، متوجه شدم که صرفا یک رشته موسیقی وجود دارد که می‌توانم مدرک کارشناسی موسیقی بگیرم و باید برای ورود یک ساز ایرانی بلد می‌بودیم و جالب اینکه ویولن ساز ایرانی محسوب نمی‌شد. یک شب کمانچه دوست عزیزم روزبه اسدیان را گرفتم و تا صبح با آن تمرین کردم و رفتم امتحان دادم و قبول شدم. با اینکه کمانچه خیلی از ویولن دور است و اصلا دنیای ویولن با کمانچه متفاوت است و کسی که ویولن زده باشد، کمانچه زدن برایش خیلی سخت است ولی به هر حال من قبول شدم. سال 77 وارد دانشگاه هنر شدم و سه ترم اول کارشناسی را همچنان ویولن می‌زدم و اصلا دوست نداشتم کمانچه بزنم ولی برای اینکه بتوانم امتحانم را بگذرانم شب‌های امتحان می‌نشستم با بچه‌ها ردیف را با کمانچه می‌زدم و امتحان می‌دادم و همیشه هم نمره خوبی می‌گرفتم.

نوازنده ویولن گروه ارکستر علیرضا قربانی در ادامه بیان کرد: بعد از سه ترم استاد ابراهیم لطفی به دانشگاه آمدند و رشته‌های موسیقی تغییر کرد. کارشناسی موسیقی تبدیل شد به دو رشته کارشناسی نوازندگی ساز ایرانی و کارشناسی نوازندگی ساز جهانی که من می‌توانستم انتخاب کنم و با اینکه هرگز ویولن کلاسیک نزده بودم آن را انتخاب کردم. البته پیش از آن مدتی نزد مازیار ظهیرالدینی رفتم ولی چندان کلاس موفقی نبود، به دلیل اینکه نتیجه چندانی نگرفتم چون مدل قرار گرفتن من پشت ساز خیلی متفاوت از آن چیزی بود که مرسوم است و برای ویولونیست‌ها اتفاق می‌افتد.

وی ادامه داد: بسیار مدیون استاد ابراهیم لطفی هستم زیرا رسالت معلمی را به معنای تام کلمه انجام می‌داد. از آنجا که دانشگاه ما در فردیس کرج بود، همه استادان با سرویس دانشگاه رفت و آمد می‌کردند، اما استاد لطفی روزهایی که با من کلاس داشت، با ماشین شخصی خودش می‌آمد برای اینکه بتواند بیشتر در دانشگاه بماند و با من کار کند. زحمت فوق‌العاده زیادی برایم کشید و من خیلی خیلی مدیونش هستم. اساسا شکل نوازندگی من مدیون اوست و خودم را شاگرد رسمی او می‌دانم.

از ویولن ایرانی تا ویولن کلاسیک؛ از ویولن کلاسیک تا کمانچه

صمیمی بیان کرد: پس از آن در مقطع فوق لیسانس رشته نوازندگی ساز جهانی ویولن کلاسیک قبول شدم و به توصیه استاد لطفی تحت آموزش دکتر ستاره بهشتی قرار گرفتم. من با موسیقی ایرانی بزرگ شده بودم و از یک زمانی گرایشم به موسیقی کلاسیک بیشتر شده بود، اما از یک زمانی در دوره دانشگاه به موسیقی کلاسیک ایرانی، به معنای همان موسیقی که از آقای لطفی، علیزاده می‌شناسیم، علاقه‌مند شدم که البته زمینه‌اش از آنجایی شکل گرفت که مثلا از بچه‌گی در ماشین دایی بزرگم همیشه نوای مرکب‌خوانی و دستان و بی‌داد می‌شنیدیم و من به مرور نسبت به این موسیقی شناخت پیدا کرده بودم. این بذرها در وجودم جوانه زد و به مرور بزرگ و تنومند شد و جان گرفت و گرایش من به شدت به سمت کمانچه رفت. با اینکه داشتم پایان‌نامه فوق‌لیسانسم را در نوازندگی ویولن کلاسیک ارائه می‌دادم و خیلی رپرتوار سنگینی داشتم، از طرفی هم مشغول ضبط و کار بودم و خیلی هم خوب کار می‌کردم، اما در مدت خیلی کوتاهی شیفته کمانچه شدم و به معنای واقعی عاشق شدم و عنان از کف دادم. این عشق و علاقه به اندازه‌ای بود که روزشماری می‌کردم برای اینکه پایان‌نامه فوق لیسانسم را ارائه دهم و معاشقه‌ام با کمانچه آغاز شود.

این نوازنده خاطرشان کرد: در آن بازه زمانی که با کمانچه امتحان ردیف می‌دادم، دوستی داشتم به نام اسحاق چگینی که نوازنده بسیار توانای ساز نی بود. او به من گفت که «تو خیلی خوب کمانچه می‌زنی، ما یک گروهی داریم به نام «فاخته» که خواننده‌اش علیرضا قربانی و آهنگسازش رضا موسوی‌زاده است بیا در گروه ما کمانچه بزن.» من پذیرفتم و فکر کردم که بدم نمی‌آید این کار را تجربه کنم و برایم دلچسب است. این ماجرا انگیزه‌ای شد که با آن گروه که همه اعضایش از من بزرگ‌تر و پیشکسوت بودند، همکاری کنم. اولین آشنایی من با جناب علیرضا قربانی در سال 78 و آنجا شکل گرفت. علیرضا قربانی در آن زمان خواننده رسمی ارکستر ملی هم بود، یعنی بعد از آقای شجریان خواننده رسمی ارکستر ملی آقای قربانی بود. من به مدت یک سال و به اندازه یک یا دو کنسرت با گروه «فاخته» همکاری کردم و بعد از آن دیگر این همکاری ادامه پیدا نکرد. گرایشم خیلی به ویولن کلاسیک که تازه به دانشگاه آمده بود، شدید شده بود و قطعا به قدر کافی در نوازندگی کمانچه خوب نبودم که آن گروه بخواهد با من برای نوازندگی کمانچه ادامه دهذ.

وی ادامه داد: ارتباطم با علیرضا قربانی از آنجا و در حد سلام و علیک شروع شده بود تا سال 84. در آن زمان گروهی به نام «گروه ایرانی» به سرپرستی پژمان طاهری و خوانندگی علیرضا قربانی فعالیت می‌کرد و همچنان اسحاق چگینی در آن گروه هم بود و از من دعوت کرد که یک کمانچه بگیرم و با آن گروه همکاری کنم. من همین کمانچه پشت بازی که الان در این اجرا می‌نوازم، خریدم به قیمت 70 هزار تومن و شروع به نواختن کردم اما خیلی نارس و ناقص. به یاد دارم که حتی نمی‌توانستم روی کمانچه ویبراسیون بدهم. یعنی صدایی که از کمانچه من بیرون می‌آمد، اصلا صدای معقول و درستی نبود. تنها دلیلی که باعث شد پژمان طاهری و علیرضا قربانی بپذیرند که من در آن گروه باشم، این بود که می‌گفتند پسر خوبی است و هرچند خوب ساز نمی‌زند، اما با او دردسر نداریم (می خندد). واقعیت این است که آنها خیلی لطف کردند، به خصوص خود آقای قربانی، زیرا اگر آنجا چنین لطفی در حق من نمی‌شد، هرگز این شیدایی و دیوانگی برای کمانچه در من ایجاد نمی‌شد و این پیشرفت هم هرگز اتفاق نمی‌افتاد. من نسبت به اسحاق چگینی، پژمان طاهری، نوشین پاسدار و بقیه نوازنده‌هایی که در گروه بودند، ضعیف بودم، ولی این نقصان مرا بخشیده بودند. به هر حال این برای من سکوی پرتابی شد.

نوازده کمانچه گروه ارکستر علیرضا قربانی یادآور شد: در سال 84 ما یک تور اروپا در اتریش، هلند، سوییس، اسلوونی و... داشتیم و من خیلی خوشحال بودم. گرایشم روز به روز به کمانچه شدیدتر می‌شد و از طرفی معاشم از ویولن بود. در سال 86 که در مقطع فوق لیسانس درس می‌خواندم، کاملا شیفته کمانچه بودم و می‌خواستم خیلی سریع کارهای پایان‌نامه و فارغ‌التحصیلی‌ام را به اتمام برسانم که بتوانم به کمانچه بپردازم. آن زمان هم نسل‌های من مثل شروین مهاجر، سهراب پورناظری، سینا جهان‌آبادی، روزبه اسدیان، هومان رومی، رضا پرویززاده بسیار درجه یک بودند، ولی این شانس برای من ایجاد شد که در کنار علیرضا قربانی شروع به کار کنم.

وی اظهار کرد: سال 86 همکاری ما در قالب گروه آهنگ «اشتیاق» ادامه پیدا کرد که حمیدرضا خبازی نوازنده تار، اسحاق چگینی نوازنده نی، رشید کاکاوند نوازنده تمبک و... بودند. در این میان افرادی مثل شروین مهاجر و نگار خارکن هم در رفت و آمد بودند و در یک دوره‌ای هم علی قمصری جزو اعضای گروه بود. در آن زما من افتخار و سعادت این را داشتم که کنار علیرضا قربانی بمانم و این ماجرا ادامه داشت تا همین الان و در تمام این سال‌ها هم اگر فراز و فرودی وجود داشته، همیشه درباره کار بوده و هیچ وقت در ارتباط با آقای قربانی فراز و فرود نداشتیم. در کلیت داستان همیشه ارتباط ما بر اساس عاطفه و اخوت بوده و همچنان تا زمانی که لیاقت این همکاری را داشته باشم، ادامه دارد.

همکاری با همایون و استاد شجریان

صمیمی در ادامه گفت: من سال 88 دعوت شدم که با همایون شجریان کار کنم و دو سال در ایران کنسرت داشتیم، همان زمان بلافاصله دعوت شدم که با گروه شهناز و استاد محمدرضا شجریان کار کنم. از سال 89 شروع به همکاری کردیم و در سال 90 کنسرت‌های ما شروع شد. تورهای آمریکا، استرالیا، کانادا و اروپا که تا 2012 ادامه داشت و قطعا بزرگ‌ترین شانس زندگی من بود که کنار استاد شجریان ساز بزنم و با ایشان معاشرت کنم. معاشرت کردن و از نزدیک زندگی کردن با ایشان برای من یک تجربه فوق‌العاده و دنیای متفاوتی بود. در طول این مدت با آقای قربانی همکاری کمتری داشتیم چون من مشغول تور بودم و آقای قربانی هم مشغول کارهای خودشان بودند، اما مهم‌ترین دلیلی که من دیگر نتوانستم با استاد شجریان همکاری کنم و آخرین تور را حضور نداشتم، فارغ از دلایل شخصی و خانوادگی، برگشتن به این سیستم بود که ما چندین سال در یک ارکستر کوچک ایرانی در حد سه چهار نفر تجربه کرده بودیم و در فستیوال‌های مختلف در دنیا حضور پیدا کرده بودیم و تجربه‌اش به لحاظ موزیکال و تخصصی برایم به قدری فوق‌العاده و ارزشمند است که با هیچ چیز قابل قیاس نیست.

وی در ادامه درباره تفاوت اجرا در کنسرت سعدآباد که خرداد و تیر 1402 برگزار شد با دیگر اجراها اظهار کرد: با افتخار و با صدای بلند همه جا می‌گویم که من نفس می‌کشم برای اینکه روی استیج باشم. اساسا هویت خودم را روی استیج می‌بینم، یعنی همه شئونات زندگی من بر این اساس تعیین می‌شود؛ آن لحظاتی که همه چیز بداهه اتفاق می‌افتد، انگار یک پنجره‌ای روی من باز می‌شود. این حس‌ها تعریف مشخصی ندارد و هر چه بگوییم صرفا یک توصیف است و هر کسی به ظن خود توصیف می‌کند، اما می‌دانم که در پس این ماجرا اتفاقاتی می‌افتد که عادی نیست. اگر من الان اینجا در حضور شما ساز بزنم، خودم مقدار کمتری از ساز زدنم لذت می‌برم، اما روی استیج ساز زدن با نفس و انرژی مردم یک دنیای متفاوتی است. احساس می‌کنم من یک واسطه هستم بین عالم نیستانی که مولانا گفته و مردمی که اینجا حضور دارند. احساس می‌کنم می‌توانم یک چیزهایی را به مردم نشان بدهم. صد البته که همیشه اینطور نیست و من همیشه دچار این شعف و وجد و حالت نمی‌شوم. ممکن است 40 درصد مواقع این اتفاق بیفتد، ولی نکته مهم این است که این اتفاق فقط روی استیج برای من می‌افتد و هیچ جای دیگری نمی‌توانم آن را تجربه کنم.

حال علیرضا قربانی آن حس شعف را در من چند برابر می‌کند

نوازنده ارکستر علیرضا قربانی تاکید کرد: موضوع دیگری که خیلی مهم است و نمی‌توانم از آن چشم‌پوشی کنم، حال علیرضا قربانی روی استیج است. نمی‌دانم این موضوع چقدر می‌تواند امکان‌پذیر باشد اما می‌دانم که حال علیرضا قربانی آن حس شعف را در من چند برابر می‌کند.

وی یادآور شد: در ارکسترهای دیگر خیلی چارچوب‌های زیادی بود، مثلا در یک ارکستر که تجربه کردم تعداد نوازنده ها خیلی زیاد بود و هرکسی فقط می‌توانست دو بیت جواب آواز بدهد. شما تا بخواهی دو بیت جواب آواز بدهی همه چیز تمام شده است. در آنجا همه چیز دقیق طراحی و برنامه‌ریزی شده است، البته آن هم لذت خودش را دارد ولی فضای آزاد است که موجب می‌شود شما صاحب آن زمان باشی؛ یعنی زمانی که شما می‌توانی در آن لحظه خلق کنی یا به نوعی کشف کنی و می‌توانی لحظه‌ها را آن طور که خودت می‌خواهی بسازی و به مردم هدیه بدهی، فقط در کنسرت‌هایی که سراسر بداهه است اتفاق می‌افتد. یک قسمت کوچکی از آن چیزی که می‌گویم در قطعه «می‌دانی تو» اتفاق می‌افتد که البته آن هم یک طراحی دارد و از یک چهارچوب خاص نمی‌توانی خارج شوی.

صمیمی عنوان کرد: خیلی مواقع پیش آمده که علیرضا قربانی تصنیف بداهه روی استیج اجرا کرده است. روی استیج من یک ریتمی را آغاز می‌کنم، ذکریا یوسفی آن را ادامه می‌دهد و علیرضا قربانی روی آن یک آوازی می‌خواند و همان لحظه روی استیج یک تصنیف خلق می‌شود، اما چون ضبط نمی‌شود اکثرشان به یاد خودمان نمی‌ماند. وقتی در مورد هویت و استیج حرف می‌زنم به خصوص در مورد آن قسمت از اجرا حرف می‌زنم. در مورد این کنسرت نمی‌توانم از تفاوت با کنسرت «روزهای بی‌قرار» بگویم، اما می‌توانم تفاوتش را با اجرای «با من بخوان» بگویم.

وی ادامه داد: اتفاقی که در «با من بخوان» افتاد چند شاخص داشت که این شاخص‌ها می‌توانستند کنسرت‌های «با من بخوان» را از همه کنسرت‌های علیرضا قربانی جدا کنند؛ اول استفاده هوشمندانه از موسیقی الکترونیک به وسیله حسام ناصری عزیز که بسیار دقیق و درست و به اندازه انجام شد، دوم آهنگ‌سازی و تنظیم حسام ناصری که بسیار فوق‌العاده و اثرگذار است، کاملا ساده است و اصلا دنبال پیچیدگی نیست. بسیار روان و اثرگذار است و ضمن اینکه ارزش بالای موسیقایی دارد، اثرگذاری روی مردم دارد و می‌تواند مردم را با خودش همراه کند. به نظر من مهمترین نکته‌ای که نباید مغفول بماند، دغدغه‌مندی علیرضا قربانی به اتفاقات اجتماعی پیرامونش است. تابستان 98 که ما اجراهای «با من بخوان» را شروع کردیم هیچ التهابی در کشور نبود، ولی ایشان «روزگار غریب» را که یکی از اجتماعی‌ترین شعرهای شاملو است، خواند. شما می‌توانید از همین جا رصد کنید که آیا یک هنرمند واقعا نسبت به مسائل اجتماعی دغدغه‌مند است؟ اساسا شکل‌گیری «با من بخوان» و «روزگار غریب» زمستان سال 97 بود که طراحی شد و خردادماه از تالار وحدت آغاز شد و بعد به ایوان عطا در کاخ سعدآباد رسید.

وی اظهار کرد: من فکر می‌کنم به جز تمام مسائلی که گفتم، علیرضا قربانی بسیار باسواد و اهل مطالعه است و هیچوقت هم ریا نمی‌کند. شایستگی این آدم و این دغدغه‌مندی، اتفاقی نیست و کارهایی که انجام داده هیجانی نبوده است. او نه تنها نسبت به مسایل مردم بی‌تفاوت نبوده بلکه بسیار دغدغه‌مند هم بوده است.

صمیمی تصریح کرد: اصلا منظورم این نیست که هنرمند باید یا نباید دغدغه‌مند باشد. اصلا باید و نباید را هیچ کسی تعیین نمی‌کند، کاملا اختیاری است. اینکه چه نتیجه‌ای می‌گیرد، یک بحث دیگر است. من می‌توانم هرگز مردم را نبینم با مردم زندگی نکنم و طلب عافیت کنم که نتیجه‌اش هم این است که مردم مرا دوست نخواهند داشت.

این نوازنده شاخص ویلون و کمانچه در پاسخ به این پرسش که خودش با کدام قطعه اجرایی که پشت سر گذاشتند ارتباط بیشتری برقرار می‌کند، گفت: من همه قطعات این کنسرت را دوست دارم و اصلا اغراق نمی‌کنم. قطعات علیرضا افکاری و قطعات حسام ناصری را بسیار دوست دارم. زمانی که قطعه «می‌دانی تو» برای آلبوم «با من بخوان» ضبط می‌شد، گفتم این آواز حتما جزو آوازهای بسیار شنیدنی خواهد شد و یک روزی گفتم که اگر یک روز به عمرم باقی مانده باشد و در یک جزیره باشم و فقط به یک قطعه بتوانم گوش دهم، بدون شک آن قطعه آواز «می‌دانی تو» خواهد بود.

صمیمی درباره قطعه «روزگار غریب» که مردم با علیرضا قربانی همخوانی می‌کنند و حس و حال عجیبی دارد و هر شب پرشورتر از قبل تکرار می‌شد، بیان کرد: شعر «روزگار غریب» از زمان سروده شدن تا امروز تازگی دارد. حس و حال مردم به قطعه «روزگار غریب» و اینکه مردم احساس سمپاتی بسیار شدیدی با آن می‌کنند، به دلیل همین قصه تکراری است که ما از ازل داشتیم.

وی در پایان این گفت‌وگو درباره همکاری‌اش با استاد محمدرضا شجریان گفت: استاد شجریان برای من جزو معدود بزرگانی بود که وقتی از نزدیک با او معاشرت کردم، چندین برابر برایم بزرگ‌تر شد. با خیلی از بزرگان زمانی که از نزدیک مواجه می‌شوی برایت می‌شکنند، شجریان نه تنها نشکست بلکه هزار برابر بزرگ‌تر شد. به نظر من برای محمدرضا شجریان کلمه استاد کم است. اساسا اسم محمدرضا شجریان به هیچ پیشوند و پسوندی احتیاج ندارد، خودش همه چیز را تعریف می‌کند. من خیلی خودم را کوچک‌تر از این می‌دانم که بخواهم شجریان را توصیف کنم، اما فکر می‌کنم خود کلمه محمدرضا شجریان برای همه چیز کافی است.

5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1791931
نفس می‌کشم که روی صحنه برای مردم ساز بزنم / قطعه «می‌دانی تو» را به جزیره تنهایی می‌برم 2
نفس می‌کشم که روی صحنه برای مردم ساز بزنم / قطعه «می‌دانی تو» را به جزیره تنهایی می‌برم 3