نقد سیاست انتخاباتی اصلاحطلبان
عباس عبدی نوشت: برنامه را باید نهاد اصلاحطلبان بدهند و بعد ببینند که چه کسی آمادگی و توانایی انجام آن را دارد. شورای اصلاحطلبان در نقش داور نیست که مسابقهای میان نامزدها برگزار و آن را تماشا کند سپس نمره دهد. آنان باید در نقش هیاتمدیره و سیاستگذار وارد میدان شوند.
عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: مساله چگونگی رابطه میان هدف و وسیله یا تقدم یکی بر دیگری را کم و بیش همه میشناسیم. اگر هدفی را انتخاب میکنیم به طور طبیعی باید ابزار و وسایل و راهبرد و مجری رسیدن به آن هدف را نیز تعیین و تامین کنیم.
ما نمیتوانیم اهدافی را اعلام کنیم ولی نسبت به ابزار و سازماندهی و مجریان محققکننده آن اهداف از خود سلب مسوولیت کنیم. در مقابل اگر ابزار و افرادی داریم که به هر دلیل قادر به تغییر آنها نیستیم در این صورت باید اهداف خود را در چارچوب آن امکانات و اهداف تعیین کنیم. برای نمونه اگر زمینی داریم که قدری شور است در این صورت دیگر نمیتوانیم برای کشت هر گیاهی در آن برنامهریزی کنیم. اهداف ما در آن زمین محدود به کشت چند گیاه خاص میشود. در مقابل اگر هدف ثابتی داریم مثلا تولید فلان مقدار گندم در سال باید رفت و زمینهای مناسب برای کشت این هدف را پیدا کرد.
این مشکلی است که اخیرا در خصوص چارچوب و نقش وزارت امور خارجه در سیاست خارجی نیز مطرح شد. این مساله اکنون نیز درباره سیاست انتخاباتی اصلاحطلبان قابل طرح است. اصلاحطلبان با دو رویکرد متفاوت میتوانند وارد انتخابات شوند. رویکرد اول تقدم اهداف و برنامههاست.
رویکرد دوم تنظیم کردن اهداف خود با امکانات و وسایل و اشخاص ممکن و موجود است. این دو رویکرد بسیار متفاوت است و البته هر کدام نیز میتواند قابل دفاع باشد ولی نباید آنها را با یکدیگر خلط کرد. به نظر میرسد که وضعیت عمومی جامعه ایران به گونهای است که اصلاحطلبان نمیتوانند با رویکرد دوم وارد انتخابات شوند. اصولگرایان مجبورند رویکرد دوم را انتخاب کرده و برنامههای خود را متناسب با نامزدهای انتخاباتی موجود تنظیم کنند. طرفداران آنان هم کم و بیش با همین رویکرد پای صندوق میآیند.
مساله آنان این خواهد بود که چه کسی میتواند برخی از مشکلات مورد نظرشان را حل کند؛ و از آنجا که نقدی اساسی بر اندیشه نامزدهای آنان صورت نمیگیرد، عامل تعیینکننده در پیروزی انتخاباتی یکی بر دیگران، مسائل فرعی و حاشیهای و مجادلات و کارنامهسازیها یا عوامل غیرسیاسی خواهد بود.
در سوی دیگر با توجه به تجربه گذشته طرفداران اصلاحات برای حضور در انتخابات به چنین رویکردی رضایت نمیدهند. همچنین حاضر نیستند، چون گذشته بر اساس منطق انتخاب میان بد و بدتر وارد میدان شوند حتی اگر این منطق در کوتاهمدت درست باشد، در بلندمدت آن را نادرست تلقی میکنند.
توجه رأیدهندگان حامی اصلاحطلبان بیش از آنکه به نامزدها باشد ناظر به برنامه و رویکرد اصلاحطلبان است. آنان میپرسند که دنبال چه هستید؟ مشکل را چه میدانید؟ راهحل اساسی چیست؟ چگونه میتوانید و میخواهید از این وضع عبور کنید؟ اگر پاسخهای قابل قبولی از این پرسشها به دست آوردند، آنگاه به سراغ نامزد اصلاحطلب میروند که آیا این فرد قادر به انجام این اهداف هست یا خیر؟ از این رو اصلاحطلبان باید نامزد مطلوب خود را معطوف به آن برنامه مختصر و مفید اعلام شده خود معرفی کنند.
با این توضیح اعلام 14 نام به عنوان نامزدهای احتمالی اصلاحطلبان موجب تعجب شده است. اگرچه این اقدام مقدماتی است ولی جای تعجب است که از آنان برنامه بخواهند. این رفتار مشخصه رویکرد دوم است، برنامه را باید نهاد اصلاحطلبان بدهند و بعد ببینند که چه کسی آمادگی و توانایی انجام آن را دارد. شورای اصلاحطلبان در نقش داور نیست که مسابقهای میان نامزدها برگزار و آن را تماشا کند سپس نمره دهد. آنان باید در نقش هیاتمدیره و سیاستگذار وارد میدان شوند.
شاید این پرسش پیش آید که ممکن است برنامه جامع و حتی حداقلی اصلاحطلبان به گونهای باشد که هیچ فرد صاحب صلاحیتی که با آن موافق و قادر به اجرایش باشد از فیلتر شورای نگهبان رد نشود، در این صورت چه باید کرد؟ آیا نباید رای داد؟ این پرسش درستی است ولی راهحل آن نادیده گرفتن این روش نیست.
در این صورت بهترین راهحل این است که هر کدام از احزاب و گروهها و حتی اشخاص اصلاحطلب براساس سلیقه فکری و اولویتهای سیاسی خود وارد انتخابات شوند و از هر کس که خواستند، حمایت کنند. حتی میتوانند گزینههای اصولگرا که برنامههایشان را برای کشور کمخطرتر میدانند مورد حمایت قرار دهند. زیرا کنار گذاشتن رویکرد اول به طور حتم موجب میشود که اکثریت حامیان اصلاحطلبان وارد میدان انتخابات نشوند یا حداقل حاضر نباشند از منظر اصلاحطلبانه ایجابی رأی دهند، هر چند ممکن است بخواهند به صورت سلبی علیه یکی به نامزد دیگری رأی دهند، نامزدی که معلوم باشد گزینه اصلاحطلبی نیست.