نمیشناختند اما آمدند...
هفته های پیش منطقه هجده تهران، بویژه مردم یافت آباد شاهد یک اتفاق بسیار معنوی و تاثیر گذار بودند؛ تشییع پیکر طلبه شهید، عبدالله پولادوند، که پس از گذشت 39 سال از شهادتش، در تفحص اخیر شناسایی شد.
در شرایطی که تلخی ها بیش از شیرینی ها، و منفی نگری ها بیش از مثبت اندیشی ها، دیده می شود، و عموما، غفلتها و روزمرگیها، و نیز نفرت پراکنی بدخواهان، ما را از نعمتهای خویش دور می سازد؛ حضور یک شهید به منزله یک هشدار و انذار، ما را به داشته ها، حماسه ها، اصالتها و توفیقات خود و جامعه خویش، هوشیار می سازد که نعمت های خود را به یاد آورید، آنها را بازگو کنید و سپاسگزار انقلاب و خونهای نثار شده و مجاهدتهای مخلصانه باشید و اجازه ندهید که نفرت پراکنی های دشمن و خودتحقیریهای ناآگاهان، شما را به ورطه ناسپاسی و مآلا ناامیدی سوق دهد، که ناامیدی ربطی به انسان ندارد و وسوسه شیطان است.
وقتی خبر شناسایی شهید را شنیدم، از یک سو بار دیگر به یاد و خاطره های دیرین افتادم؛ زمانی که در مسجد قائم (ع) و جلسات متعدد دینی و فرهنگی با دوستان شهید باهم روزگار می گذراندیم. و از سوی دیگر غافل از متن روحیه انقلابی و معنوی مردم، این دغدغه به ذهن خطور کرد که درشرایط سخت اقتصادی، هجوم بیرحمانه منفی نگری و شتاب ماشین یاس پراکنی؛ ممکن است جمع کمی از مردم در مراسم تشییع شهید شرکت کنند. اما از آنجا که بسیاری از محاسبات ما ربطی به واقعیتها ندارد، مراسم او به گونه ای دیگر رقم خورد؛ باشکوه، معنوی و حماسی.
این مراسم آنقدر بزرگ و باشکوه بود که گویی خود شهید و یاران شهیدش آن را سامان داده اند. بسیاری از مردم و تقریبا همه جوانان، عبدالله پولادوند را ندیده و نمی شناختند، اما یک قرابت روحی و پیوند معنوی و حماسی بین آنها، آنان را سراسیمه و مشتاق، به میدان بدرقه او به سمت گلزار شهدای یافت آباد کشانده بود. مردم منطقه هجده، کیلومترها راه به دنبال شهید، حسین حسین گفتند و فرزند وطن را مشایعت کردند. آنها بعد از چند ساعت راهپیمایی به مقصد رسیدند. بماند که در گلزار شهدا، مردم چگونه با احترام استخوانهای پاک شهید را در نبود پدر و مادر چشم انتظارش، به خاک سپردند.
مردم این منطقه در دو سال قبل نیز در تشییع پیکر شهید مدافع حرم، مجید قربانخانی، سنگ تمام گذاشته و مجید را به خاک سپردند و پایان این مراسم، حضور حاج قاسم سلیمانی، شکوه و معنویت آن را صد چندان ساخت. سردار دلها آمده بود که به خانواده شهید تبریک وتسلیت بگوید و از رشادتها و حالات خوب شهید.
سیل جمعیت با اشک آمدند و برای عبدالله، پدر و مادر شدند و با ذکر یا حسین او را بدرقه کردند. برای تشییع او همه آمده بودند؛ پیر و جوان و البته نوجوانانی نورانی. در هر صورت آن روز در خاطره ها ماند و عطر شهادت، امید و معنویت و حماسه را به جان هزاران مشتاق، جاری نمود تا همچنان این ملت زنده بماند.
شهید پولادوند جوانی متدین، اهل تهجد، بااخلاص، باسواد، انقلابی، شجاع، جهادی، ولائی، متین و خوش خلق و حاضر در همه صحنه های حمایت از انقلاب بود. در اواخر تحصیلات هنرستانی خود بود که تصمیم گرفت طلبه علوم حوزوی شود. مدتی بود تا اینکه نتوانست در میدان رزم با اشقیا حاضر نشود و طالب جهاد و شهادت شد.
مردان خدا همیشه بهتر از دیگران، تکلیف خود را تشخیص می دهند که؛ «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدرا».