شنبه 3 آذر 1403

هرکه پولش بیش زورش بیشتر

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
هرکه پولش بیش زورش بیشتر

صاحبخانه زنگ می زند و می گوید هفت و نیم میلیون اجاره را از ماه دیگر باید به هجده میلیون بدل کنی.

یعنی با پولِ پیشِ بابتِ سکونت در یک خانه قدیمی ساز، شبی یک میلیون تومان باید پرداخت کنم. به بنگاهی زنگ می زنم می گوید با شما خوب حساب کرده اوضاع بازار بی ریخت تر از این حرف هاست. برای این که خوب متوجه وخامت اوضاع شوید بگذارید مسئله را یک جور دیگر توضیح بدهم. دو سال پیش من نیمی از حقوقم را بابت اجاره خانه به همین صاحبخانه محترم می دادم. پارسال تمام حقوقم را و امسال اگر بخواهم در همین خانه بمانم دو برابر حقوقم را باید تقدیم ایشان کنم. من البته بار خواهم کرد و به شهر خود روم و شهریار خود باشم اما حقیقتا کارگری که به زحمت حقوقش به شش هفت تومان می رسد و چاره ای جز ماندن در همین خراب شده ندارد سرنوشتش چه خواهد شد؟ تازه من چهار نفر را در این شهر می شناسم و دستم به دهانم می رسد، دوستان مهربانی دارم که بارها بار غربتم را بر دوش کشیده اند و هوایم را داشته اند اما آن بی نوایی که در هفت آسمان یک ستاره هم ندارد چه خواهد کرد؟

سخن گفتن با فرادستان بیهوده ترین کار ممکن است. تازه مگر حرفی هم باقی مانده که کسی نزده باشد. اگر نصیحت بوده کرده ایم. اگر هشدار بوده داده ایم. اگر ناسزا بوده گفته ایم. دیگر چه باید گفت؟ بیشتر از همه از کسانی لجم می گیرد که می گویند این کشور را چپ ها اداره می کنند! چپ ها؟ اصلا می دانید چپ یعنی چه؟ در کدام کشور سوسیالیستی صاحبخانه پوست مستاجر را می کند و صدایی از کسی در نمی آید؟ در کدام کشور سوسیالیستی یک نفر می تواند صدها ملک خالی داشته باشد اما یک نفر حتی دو متر جا برای مردن هم نداشته باشد؟ چرا الفاظ را کیلویی خرج می کنیم؟ نه این که بخواهم از نکبت کده های سوسیالیستی تعریف کنم اما شما را به خدا معنای حرفی را که می زنید بفهمید. این نحوه از مملکت داری یعنی شهرِ‌هرت. یعنی هرکی به هرکی. یعنی حق با کسی است که پول بیشتری دارد و پر زور تر است. نه این که فکر کنید من طرفِ آن هایی هستم که لیبرالیزم و نئولیبرالیزم را به فحش بدل کرده اند و می گویند وضعیت موجود حاصل سیطره نئولیبرال هاست. نخیر. آن ها هم همان قدر حرفشان بی ربط است که طرف مقابل. حقیقتش را بخواهید من فکر می کنم دو طرف این دعوای بی معنا مشتی شکم سیرند که هیچ درکی از زندگی واقعی مردم ندارند. آن چه دارد در روزگار ما اتفاق می افتد ایلغار است. و تو چه می دانی ایلغار چیست؟

من صرفا از یک افزایش قیمت ناگهانی سخن نمی گویم. از این دست اتفاقات و شوک های ویران کننده در سرزمین ما کم نبوده اما این اتفاقی که دارد رخ می دهد ورای این حرف های همیشگی و گله گذاری های مدام مردم کوچه و بازار است. این که خانواده ها مجبور می شوند در نقاطی از شهر به صورت اشتراکی یکی دو اتاق اجاره کنند استخوان های آدمی را به لرزه در می آورد. می دانید از دل چنین اتفاق هولناکی چه فجایعی سر بر خواهد آورد؟ چند سال پیش که خبر گورخوابی منتشر شد رفتم و از نزدیک دیدم ماجرا را. می دانید گور خواب ها چه قدر دشنامم دادند؟ می دانید چرا؟ می گفتند شما خبرنگارهای فلان فلان شده باعث شدید تا ما همین جای گرم و نرم را هم از دست بدهیم. می فهمید چه می گویم؟ عمری همه فیلم سازها و نویسنده هایی را که خواستند به ما تذکر بدهند فاجعه در چند قدمی ماست به سیاه نمایی متهم کردیم تا کار به این جا رسید. اگر به جای این که رخشان بنی اعتماد را متهم کنیم به سیاه نمایی، دغدغه های او را جدی می گرفتیم کار به این جاها نمی رسید. حالا هم اگر قرار است کاری صورت دهیم بهتر است به جای وقت تلف کردن بر سر مفاهیم انتزاعی چپ و راست که در این سرزمین به کاریکاتوری بیش شبیه نیستند از اساس شیوه دیگر کنیم و در گفتار و کردار و پندار خود تجدید نظر.

دیر شده است. دیر شده است. دیر شده است. این را با تمام وجودم می گویم. از اعماق وجودم. نه برای ثبت در تاریخ و این حرف ها که کار از این حرف ها گذشته است. که فردا روز که بر من و تو وزید باد مهرگان اصلا چه تفاوتی می کند که مرد کیست و نامرد در کدام سوراخ پنهان شده است. مهم فرصت هایی است که می سوزند. رویاهایی است که به باد می روند. آرزوهایی است که به خاکستر بدل می شوند و ما هم چنان دوره می کنیم روز را و شب را و هنوز را.

5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1778965