همه شاعر و خواننده شدهاند
علیرضا طبایی با اسفبار خواندن اوضاع شعر و ترانه و موسیقی، میگوید همه به صورت ابتذالآمیزی به دنبال شهرت هستند؛ همه شاعر و خواننده شدهاند و روزگار خوبی برای هنر نیست.
این شاعر (متولد 14 آذرماه 1323) به مناسبت تولد 76سالگیاش در گفتوگو با ایسنا، درباره فعالیتهای خود در این روزها میگوید: من هم مانند خیلی از مردم دیگر در این روزها ناگزیر خانهنشین شدهام و این خلوتگزینی و خانهنشینی فرصتی است تا به تدوین، جرح و تعدیل و مرور کارهایم بپردازم. همچنین بازنگریای بر یادداشتهایم، چه در زمینه شعر و چه تحقیق، داشته باشم و آنها را دوبارهنویسی کنم.
او با اشاره به آماده بودن چند کتابش برای چاپ، میگوید: یک کار تحقیقی درباره نمایشنامه منظوم با عنوان «تاریخچه و سیر تحولات نمایشنامههای منظوم در ایران» دارم. این کتاب دربرگیرنده تحقیق جامعی است از پیشینه نمایشنامههای منظوم از گذشته تا روزگار معاصر بخصوص از انقلاب مشروطه تا امروز. این کتاب با فهرستی از نمایشنامههای منظوم همراه است و به میراثی که به ما ارث رسیده مانند تعزیه و نقالی و... میپردازد. کتاب دیگری که برای چاپ آماده میشود مجموعهای از شعرهای نیماییام است با عنوان «گزارش به آینده» که به نوعی ادامه شعرهای نیمایی مجموعه «شاید گناه از عینک من باشد» من است. دیگر کتاب آماده چاپم مجموعهای از غزلهایم است؛ غزلهایی که جایی منتشر نشده و تازه هستند. این غزلها را در سالهای اخیر سرودهام و در قالب نو و امروزی است. این غزلها نیز در ادامه غزلهای کتاب «شاید گناه از عینک من باشد» و «تندر اما ناگهانیتر» است. در حقیقت همان است که من در سالهایی که در مجله «جوانان» مسئولیت تدوین و تنظیم آن صفحات را داشتم به آن پرداخته بودم. اینها در ادامه همان کارهاست. کتاب دیگرم گزیدهای از غزلهایم از گذشته تا امروز است. به احتمال زیاد «نمایشنامه منظوم»، «گزارش به آینده» و «مجموعه غزل» را انتشارات آرادمان منتشر خواهد کرد.
طبایی میافزاید: آخرین کتابم نیز مجموعهای از ترانههایم است که خوشبختانه با اقبال خوبی روبهرو شده بودند و برخی از آنها با گذشت 50 سال هنوز هم زنده و مطرح هستند. این مجموعه با عنوان «عشق تو نمیمیرد» منتشر خواهد شد و عنوانش از ترانهای به همین نام گرفته شده است.
این شاعر در پاسخ به این پرسش که اگر به گذشته بازگردد آیا باز هم همین راه را طی خواهد کرد، میگوید: با این سوالی که مطرح کردید دست بر نقطهای گذاشتید که انسان باید مرور جدیای بر زندگیاش داشته باشد. من اگر به گذشته برگردم که امری محال است اما تصورش امکانپذیر، مطمئنا باز هم سرودن را چه در زمینه غزل، چه شعر نیمایی و چه ترانه ادامه خواهم داد. این ودیعهای است که با زندگی من آمیخته شده و انتخابی است که از آغاز نوجوانی، 13_14 سالگی تا امروز مانند افسونی همراه من بوده و تا امروز مرا رها نکرده است، و باز هم رها نمیکند.
او در ادامه خاطرنشان میکند: چیزی که باید به آن اشاره کنم و متأسفانه تلخ هم هست، این است که روزگاری که در آن هستیم از جهت خلق شعر و عرضه کارهای خوب وضعیتی اندوهبار دارد؛ در حقیقت ذائقه جامعه و مردم عوض شده است. در چند دهه گذشته متأسفانه شرایطی بر فرهنگ ما رفته که منجر به عوض شدن ذائقه مردم شده است. اگر دقت کنید میبینید هیچ کس شعر را جدی نمیگیرد. شعر زینتالمجالسی شده برای عدهای خاص که در سالنی جمع شوند زیر عنوان شعرخوانی و هرکدام شیفته آن باشند که بیایند و شعر خود را بخوانند؛ در این مجالس کسی گوش نمیدهد و همه میخواهند فقط عرضهکننده باشند.
طبایی با تأکید بر اینکه شعر به سرگرمی تبدیل شده است، ادامه میدهد: حتی در این مرحله هم کسی شعر را جدی نمیگیرد. جامعه انگیزهای ندارد تا شاعر بزرگ و شعر خوب خلق کند. الان کسی بخواهد شعر خوب بخواند باید به سراغ شاعرانی برود که در گذشته بودهاند؛ مثلا اخوان، نادرپور، فرخزاد و سپهری. متأسفانه شرایطی حاکم شده که زیستبومی برای رشد شاعران بزرگ و جدی وجود ندارد. ضربالمثلی به یادم آمد که میگوید «در رودخانه و حوض نمیشود ماهی بزرگ صید کرد»؛ نهنگ در رودخانه پرورش پیدا نمیکند بلکه در اقیانوس رشد میکند، در رودخانه ماهیهای کوچک هستند. البته اگر رودخانه به مرداب تبدیل نشود و کرمپروری نکند. این مسئله تنها گریبان شعر را نگرفته است.
او سپس بیان میکند: اگر به ترانهها توجه کنید، واقعا اسفبار است، اگر به آهنگهایی که مطرح میشود، دقت کنید فاجعهبار است. چیزی به نام آهنگ خوب در روزگار ما ساخته نمیشود. ببینید چه کسانی خواننده شدهاند، نه صدایی دارند و نه آگاهی و نه درک و تسلطی بر قوانینی که باید باشد. هیچکدام شرایطی را که باید و شاید داشته باشند، ندارند. این موضوع از بیمسئولیتی کسانی که در این زمینه فعالیت دارند، حکایت دارد. به نظر میرسد هیچکس انگیزهای برای خلق و عرضه کارهای بزرگ، فاخر و ارزشمند ندارد، همه کارها را از سر سادهانگاری و تفریح، آن هم در ابتداییترین حالت انجام میدهند و میخواهند زودتر به پول برسند. از این دیدگاه روزگار خوبی برای هنر نیست و این تأسف را دارم که چرا شاهد چنین جریان و افولی هستم، واقعا برایم تلخ است.
خالق ترانه «عشق تو نمیمیرد» و «تنها با گلها» در ادامه میگوید: زمانی که ترانهها را میشنوم، ترانههایی که مطرح شدهاند یا آهنگهایی که میشنوم و کارهایی که امروز به عنوان شعر عرضه میشوند، شعرهایی که به اصطلاح شعر سپید هستند و زیر هم نوشته میشوند، واقعا متاسف میشوم. همه شاعر، خواننده و آهنگساز شدهاند و خودشان هم میتوانند در تلگرام و واتساپ و اینستاگرام کارشان را عرضه کنند، در حالی که در گذشته باید از هفت خان میگذشتند. هیچکس هم نیست به آنها بگوید این کارها نشانه بیسوادی و واخوردگی است، این کارها نشانه مرگ و زوال آدمهاست، کسی نیست به آنها بگوید و آنها هم فکر میکنند واقعا خواننده، شاعر و نویسنده هستند. هیچ حد و مرزی وجود ندارد. متأسفانه شاملو با طرح شعر بیوزن بهانهای دست حضرات داده است. الان مکتبهای خندهآور و حتی میتوانم بگویم گریهآوری زیر عنوانهای مختلفی بهوجود آمده است؛ اگر شما هم این گفتوگو را زیر هم بنویسید، میگویند شعر است، یعنی هیچ مرزی وجود ندارد.
طبایی خاطرنشان میکند: زمانی که هنر در دسترس همه قرار گرفت، ارزش خود را از دست میدهد؛ اگر خاک بیارزش است به خاطر این است که همهجا هست اما الماس چون کم است ارزش دارد. هنر به شیئی همگانی تبدیل شده که در دسترس همه است بنابراین ارزش خود را از دست داده و همه به شکلی خواننده و شاعر و نویسنده و موسیقیدان هستند. در روزگار ما همه به صورت ابتذالآمیزی به دنبال شهرت هستند و فقط میخواهند مطرح شوند و این تلخترین حقیقت روزگار ماست. هیچکس حاضر نیست دود چراغ بخورد و سر به زانوی تعبد بگذارد و بیندیشید و فرابگیرد و یاد بگیرد آثارش را نقد کنند؛ همه میخواهند خود را مطرح کنند و یکشبه معروف شوند که این موضوع تأسفبار است.
او درباره اینکه چند سال پیش گفته بود ترانه به شاعریاش ضربه زده، نه کار مطبوعاتی، توضیح میدهد: ترانهسرایی و سرودن شعر تضادی با هم ندارند اما اگر کسی بخواهد در زمینه شاعری بدرخشد و آثار ارزشمند به وجود بیاورد و در همان حال ترانههای باارزشی خلق کند، این دو مقداری در تضاد خواهند بود؛ زمانی که فرد کار را بر دو شاخه تقسیم میکند، معمولا انرژیاش به هدر خواهد رفت و یکی از شاخهها به اوج نخواهد رسید. من به این دلیل این حرف را زدم. در سالهایی که ترانهسرایی میکردم، مضامین تازهای را که میتوانست محتوای شعر خوب قرار بگیرد، ناگزیر بودم در ترانه کار کنم، یعنی مضامینی که به ذهن و قلب و وجود آدمی عرضه میشود و باید در یک شعر خوب شکل بگیرد متاسفانه در آن صورت در کار ترانه صرف میشود. به همین دلیل کسی که میخواهد شاعر بزرگی شود، بیشترین انرژیاش در کار ترانه به هدر خواهد رفت. خیلی از کسانی که در هر دو زمینه فعالیت داشتهاند، مجبور شدند یکی را انتخاب کنند. یادم میآید اردلان سرفراز که یکی از ترانهسراهای خوب روزگار ماست، از شهر داراب شعرهایش را برای من میفرستاد، هنوز نوجوان بود و من اگر تصحیحی لازم بود، انجام میدادم و شعرش را در مجله «جوانان» چاپ میکردم. بعدها به تهران آمد و در زمینه ترانه شروع به فعالیت کرد و خوب درخشید، اما در این سالها کمتر نشانی از شعرهای خوب در کارهای او میبینید، درحالی در زمینه ترانه زیباترین ترانهها به او تعلق دارد، یا جنتی عطایی هم همینطور است. در سالهایی که من در زمینه ترانه فعالیت داشتم، حس کردم شعرم سیر نزولی پیدا کرده و بیشتر به ترانه توجه داشتهام، در نتیجه ترانه را رها کردم.
او در ادامه میگوید: روزنامهنگاری با آموزههای خاص سروکار دارد، انسان حادثهای را در جایی میبیند یا برای موضوعی که اتفاق افتاده متنی مینویسد و چاپ میکند اما شعر و ترانه بیشتر به آنات که گونهای از الهام هستند برمیگردد و با کار روزنامهنگاری که با مسائل جاری سروکار دارد فرق میکند. اگر انسان هم به شعر و هم به ترانه بپردازد، در هر دو زمینه موفق نخواهد شد و به اوج نخواهد رسید، باید یکی را فدای دیگری کند. البته آدمی چند کار را میتواند انجام بدهد اما اگر انسان در یک خط حرکت کند موفقتر خواهد بود.
انتهای پیام