هیچکس نپرسید چرا دیگر نمینویسد؛ روایت مهاجرت خاموش خبرنگاران از رسانه

اصفهان - وقتی خبرنگار خداحافظی نمیکند، اما دیگر نمینویسد، تهدید خاموش شکل گرفته است. ترک شغل در سکوت، یعنی مرگ تدریجی مطبوعات و رسانه در ایران.
اصفهان - وقتی خبرنگار خداحافظی نمیکند، اما دیگر نمینویسد، تهدید خاموش شکل گرفته است. ترک شغل در سکوت، یعنی مرگ تدریجی مطبوعات و رسانه در ایران.
خبرگزاری مهر، گروه استانها - کوروش دیباج: رسانههایی که در سالهای نهچندان دور نبض افکار عمومی را در دست داشتند، امروز درگیر زوال خاموشیاند که نه حاصل سقوط تیراژ است و نه نتیجه هجمههای بیرونی؛ این بار، خود خبرنگارانی که باید بمانند، دارند میروند. آنها بدون بیانیه، بدون اعتراض، بدون وداع، از تحریریهها خداحافظی میکنند. این گزارش نگاهی است به پدیده خاموش اما فراگیر «خروج خبرنگاران از رسانهها»؛ پدیدهای که آینده مطبوعات ایران را با تهدیدی جدی مواجه کرده است.
در همین ماه گذشته جامعه رسانهای کشور شاهد اتفاق ناگوار و خاموش روبه رو شد درست بعد از تجاوز 15 روزه رژیم صهیونیستی به خاک ایران، حدود 150 روزنامهنگار در یک موج گسترده تعدیل نیرو شدند و تا امروز هم هیچ نظام حمایتی از سوی دولت برای خبرنگاران در نظر گرفته نشده است به همین جهت روز خبرنگار در چنین شرایطی نه یک روز برای تبریک، بلکه فرصتی برای تأمل است.
وقتی تَرکها از داخل شروع میشوند
خروج خبرنگاران از رسانهها فقط به معنای استعفا نیست؛ گاهی با مهاجرت همراه میشود، گاهی با تغییر شغل، و گاهی حتی با سکوتی سرد در همان تحریریه ادامه مییابد. خبرنگاری که روزی قلمی تند و تحلیلی داشت، امروز صرفاً تبدیل به بازنشرکننده اخبار روابط عمومیها شده است. ترکهایی که روزی از بیرون آغاز میشدند، حالا از درون دیوارهای تحریریه آغاز شدهاند.
بسیاری از خبرنگاران دیگر نه انگیزهای برای تولید محتوا دارند، نه امنیت شغلی، و نه تصویری روشن از آینده. وضعیت وخیم اقتصادی رسانهها، افزایش سانسور رسمی و غیررسمی، و نبود نظام حمایتی از خبرنگاران، همه به این بحران دامن زده است.
نارضایتی پنهان؛ خروج بدون اعتراض
بهزاد اسدی، کارشناس رسانه و عضو هیئت علمی یکی از دانشگاههای کشور، در گفتوگو با مهر تأکید میکند که با پدیدهای روبهرو هستیم که او آن را مهاجرت خاموش مینامد. وی میگوید: امروز دیگر نیاز نیست که خبرنگاری استعفا بدهد یا درگیر برخورد امنیتی شود تا از رسانه بیرون رانده شود؛ بسیاری از خبرنگاران خودشان داوطلبانه از این شغل فاصله میگیرند، چون میبینند که انرژیشان به رسمیت شناخته نمیشود.
وی در ادامه توضیح میدهد: این خروج پنهان اغلب بدون اعتراض، بدون نامه، و بدون درگیری اتفاق میافتد. خبرنگار یا مهاجرت میکند، یا سر از مشاغل دیگر در میآورد، یا همچنان در رسانه میماند اما دیگر نمینویسد. این خطرناکترین شکل ترک تحریریه است، چون نه دیده میشود، نه واکنش برمیانگیزد، و نه مورد حمایت قرار میگیرد.
اسدی اعتقاد دارد که برای فهم این پدیده باید به دو عامل اصلی توجه کرد؛ نخست، بحران اعتماد در درون تحریریهها و دوم، تغییر ساختار اقتصادی رسانهها که دیگر نه توان پرداخت حقالتحریر مناسب دارند و نه انگیزهای برای تولید محتوای اصیل.
وی همچنین میگوید: بسیاری از روزنامهنگاران جوان در همان سالهای اول با فضای غیرحرفهای در رسانهها مواجه میشوند و به سرعت از مسیر کنار میروند. آنها میفهمند که این شغل آینده ندارد. به همین دلیل ما امروز با بحران خالی شدن منابع انسانی در رسانههای رسمی روبهرو هستیم.
فروپاشی آرام انگیزه در تحریریهها
یکی از خبرنگاران سابق و پژوهشگر حوزه جامعهشناسی رسانه، معتقد است که بسیاری از خبرنگاران از فشار فرساینده و بیپایان تحریریهها خسته شدهاند. وی میگوید: خبرنگاری زمانی کاری با پرستیژ بالا و جایگاه اجتماعی خاصی بود، اما حالا به کاری کمدرآمد، بیپشتوانه و فرسودهکننده تبدیل شده است.
وی با بیان اینکه رسانهها دیگر بستر شکوفایی نیستند، تأکید میکند: بسیاری از خبرنگاران حتی پیش از آنکه از رسانه خارج شوند، از درون دچار فروپاشی میشوند. انگیزهها از بین میرود، تحریریهها فضای رقابت سالم را از دست میدهند، و هرگونه امید به رشد حرفهای خاموش میشود.
این خبرنگار به تجربه خود نیز اشاره میکند و میگوید: من زمانی روزی سه گزارش تولید میکردم. حالا اما بسیاری از رسانهها حتی پرداخت حقالتحریر یک گزارش را به تأخیر میاندازند. این یعنی ارزش کار خبرنگار عملاً به صفر رسیده است.
وی در ادامه میافزاید: وقتی رسانه نه امنیت شغلی میدهد، نه امکان رشد حرفهای و نه احترام اجتماعی، چرا باید خبرنگار بماند؟ بنابراین بسیاری میروند. بیصدا، بینشان، اما زخمی.
موج دوم خروج؛ این بار نه از ترس، بلکه از بیانگیزگی
در سالهای گذشته، بسیاری از خبرنگاران به دلایل امنیتی، فشارهای سیاسی یا خطوط قرمز رسانهای، ناچار به خروج از حرفه شدهاند. اما موجی که امروز با آن روبهرو هستیم، ناشی از دلایل روانی، اقتصادی و حرفهای است. خبرنگاران دیگر تحمل کار در ساختارهای ناکارآمد را ندارند.
به گفته رضوان ترابی، مدیر مسئول یکی از هفتهنامههای فرهنگی، خروج خبرنگاران از رسانهها بیش از آنکه یک بحران سیاسی باشد، یک بحران مدیریتی است. وی میگوید: خبرنگار باید احساس کند که تلاشش دیده میشود، امنیت دارد، مسیر شغلیاش مشخص است و در نهایت، خروجی کارش تأثیرگذار است. اما امروز اینها وجود ندارند.
ترابی تأکید میکند: بسیاری از مدیران رسانهای حتی به خبرنگار به چشم سرمایه انسانی نگاه نمیکنند. این در حالی است که خبرنگار، قلب تپنده هر رسانه است. اگر قلب از تپش بایستد، بدنه هم خواهد مرد.
وی اضافه میکند: تا زمانی که رسانهها صرفاً بر روابط عمومیبودن، رپرتاژسازی و کلیشهنویسی متمرکز باشند، خبرنگارانی که واقعاً دغدغه دارند، دوام نمیآورند. نتیجه این میشود که بهترین نیروها بهتدریج یا مهاجرت میکنند یا از رسانه به مشاغل دیگر میروند.
آیندهای که ترسناک شده است
در سالهای اخیر، بارها از سوی مسئولان وعدههایی درباره ایجاد نظام جامع رسانهای، صندوق حمایت از خبرنگاران یا بیمههای تکمیلی داده شده است. اما در عمل، نهتنها این وعدهها محقق نشده، بلکه حتی بحرانهای تازهتری نیز بر سر راه رسانهها سبز شده است؛ از جمله تورم شدید، گرانی کاغذ، مشکلات ارزی، و فیلترینگ گسترده.
محمد گنجی، کارشناس اقتصاد رسانه، در گفتوگو با مهر میگوید: ما عملاً بهسمت حذف روزنامهنگاری حرفهای در ایران پیش میرویم، چون ساختار اقتصادی رسانه دیگر تاب تأمین هزینههایش را ندارد. خبرنگار در این میان، قربانی اول است.
وی با اشاره به تعطیلی روزنامههای خصوصی تأکید میکند: اینکه بسیاری از روزنامهها شاخص کشور به دلیل نبود کاغذ یا بحران مالی تعطیل میشوند، یعنی ما به بحران ساختاری رسیدهایم. در این ساختار، خبرنگار نهتنها شغل پایدار ندارد، بلکه حتی امکان برنامهریزی برای آیندهاش را هم از دست داده است.
گنجی ادامه میدهد: بسیاری از خبرنگاران حتی دفتر کار مشخص، قرارداد شفاف یا بیمه پایه هم ندارند. وقتی خبرنگاری که پانزده سال در این حوزه کار کرده، هنوز از مزایای ابتدایی هم بیبهره است، طبیعی است که خروج را انتخاب کند.
وی معتقد است که دولت باید هرچه سریعتر یک سیاست مشخص حمایتی برای خبرنگاران تدوین کند، در غیر این صورت، حرفه خبرنگاری در ایران به مرز انقراض میرسد.
سکوت رسانهها درباره خروج خبرنگاران
یکی از نکات عجیب ماجرا آن است که رسانهها کمتر درباره خروج خبرنگاران خود اطلاعرسانی میکنند. در حالی که مثلاً در مطبوعات خارج از کشور، گاهی یک یادداشت خداحافظی یا حتی گزارش تحلیلی درباره ترک یک خبرنگار منتشر میشود، در ایران همه چیز در سکوت اتفاق میافتد.
این سکوت، بخشی از همان بحران ساختاری است. تحریریهها نهتنها از دست رفتن نیروها را جدی نمیگیرند، بلکه تلاش خاصی هم برای نگه داشتن آنها نمیکنند.
بازگشت ممکن نیست؛ وقتی در خروج بسته میشود
خبرنگارانی که از این حرفه میروند، معمولاً امکان بازگشت ندارند. ساختار رسانهای ایران انعطافپذیر نیست. بسیاری از خبرنگاران پس از تجربههایی کوتاه در بیرون از رسانه، دیگر نه تمایل بازگشت دارند و نه فرصت آن را پیدا میکنند.
در نبود نهادهای صنفی قدرتمند و سیاستهای حمایتی، هر خروج یک باخت حرفهای برای رسانهها محسوب میشود. با ادامه این روند، ظرف چند سال آینده، رسانههای رسمی در ایران با بحران جدی نیروی انسانی مواجه خواهند شد.
روز خبرنگار در کشور بهجای آنکه روز تجلیل از تلاش خبرنگاران باشد، هر سال به فرصتی برای یادآوری بحرانها تبدیل شده است. این بار، بحران خروج بیصدا از رسانهها در صدر فهرست قرار دارد. اگر این روند ادامه یابد، نهتنها حرفه خبرنگاری، بلکه مشروعیت رسانههای رسمی در کشور نیز بهشدت آسیب خواهد دید.
بازخوانی تجربههایی مانند تعطیلی روزنامهها، مهاجرت خبرنگاران و ناامیدی فراگیر در تحریریهها نشان میدهد که ما به نقطهای رسیدهایم که دیگر نمیتوان با وعدههای شعاری وضعیت را کنترل کرد. خبرنگاران باید دیده شوند، شنیده شوند و حمایت شوند. بدون خبرنگار، خبری هم در کار نخواهد بود.



