سه‌شنبه 6 آذر 1403

وداع با پیرمرد دریای ترجمه

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
وداع با پیرمرد دریای ترجمه

قلمش برای مترجم‌ها کلاس درس است و خیلی‌ها می‌گویند دیدگاه‌شان را درباره زندگی و هنر و ادبیات شفاف‌تر کرده است. نجف بندری را از باهوش‌ترین افراد و «مؤلف» در عرصه ترجمه می‌دانند؛ کسی که اجازه نمی‌داد غمگین در او بنگری.

به گزارش ایسنا، نجف دریابندری یادگاری‌های ارزشمندی را به‌جا گذاشت و رفت: «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه) (ارنست همینگوی)، «بیگانه‌ای در دهکده» و «هاکلبری فین» (مارک تواین)، «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» (ویلیام فاکنر)، «پیامبر و دیوانه» (جبران خلیل جبران)، «رگتایم» و «بیلی باتگیت»، (دکتروف)، «بازمانده روز» (کازوئو ایشی‌گورو)، «تاریخ فلسفه غرب» (برتراند راسل)، «فلسفه روشن‌اندیشی» (ارنست کاسیرر)، «خانه برناردا آلبا» (فدریکو گارسیا لورکا)، «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» (با همکاری همسر فقیدش، فهیمه راستکار) و چندین و چند کتاب دیگر.

این مترجم و نویسنده متولد سال 1309، پس از تحمل سال‌ها بیماری در پانزدهمین روز اردیبهشت‌ماه سال 1399 چشم از جهان فروبست. قرار است پیکر او روز چهارشنبه (17 اردیبهشت‌ماه) در کنار مزار همسر هنرمندش، فهیمه راستکار در بهشت سکینه کرج آرام گیرد.

پسرش، سهراب دریابندری خبر رفتن او را اعلام کرد و نوشت: نجف دریابندری، دقایقی پیش، پس از بیماری طولانی درگذشت. ضمن تسلیت به همه دوستداران او، تقاضا می‌کنم به دلیل جلوگیری از بیماری به منزل ایشان مراجعه نکنند.

پس از آن، علی میرزائی - مدیرمسئول مجله «نگاه نو» - به نمایندگی از خانواده دریابندری جزئیات بیشتری را از درگذشت این چهره فرهنگی در گفت‌وگو با ایسنا مطرح کرد و گفت: آقای دریابندری پانزدهم اردیبهشت 99، ساعت 11:27 درگذشت. او حدود 10 صبح امروز به هوش می‌آید و چشمانش را باز می‌کند. سهراب، فرزندش بالای سر او بوده است. به گفته فرزندش، او نگاهی پرسشگرانه داشته و بعد چشمانش را می‌بندد.

او همچنین با اعلام خاک‌سپاری دریابندری در کنار مزار همسرش، فهیمه راستکار در بهشت سکینه کرج در روز 17 اردیبهشت‌ماه گفت خانواده دریابندری برگزاری هرگونه مراسم را به بعد از کرونا محول کرده‌اند.

میرزائی در این گفت‌وگو نکاتی را هم از زندگی دریابندری یادآور شد: نجف دریابندری در خانواده‌ای از اعماق اجتماع زاده شده بود. او مدرسه را از پنج‌سالگی شروع کرد. حتی دیپلم نگرفت و قبل از پایان تحصیلات به شرکت نفت رفت و در آن‌جا استخدام شد. سپس به انتشارات «فرانکلین» رفت و به مدت 17 سال در آن‌جا بود؛ هم معاون فرهنگی بود و هم سرویراستار. در سال 1354 از آن‌جا بیرون می‌آید و از همان سال همکاری‌اش را با رادیو تلویزیون آغاز می‌کند تا انقلاب. در این مدت او سرپرستی دوبله فیلم‌ها را به زبان فارسی به عهده داشت. بعد هم آقای دریابندری خانه‌نشین می‌شود اما در همه این سال‌ها تا زمانی که دچار سکته مغزی شد، ترجمه می‌کرد. او قبل از انقلاب 14 کتاب ترجمه داشت و بعد از انقلاب حدود 21 کتاب که تالیف و ترجمه است. و در 18 سال اخیر چهار بار دچار سکته مغزی شد که به گفته پزشکان، تحت تأثیر نارسایی قلبی بوده است. سازمان میراث فرهنگی در سال 96، عنوان گنجینه زنده بشری را به نجف دریابندری داد و از دانشگاه کلمبیا هم نشان ویژه هم به خاطر ترجمه‌های برجسته‌اش به او نشان ویژه داده‌اند.

این فعال فرهنگی همچنین خاطرنشان کرد: هرگاه درباره آقای نجف دریابندری صحبت می‌کنیم باید دو صفت را بگوییم؛ یکی خوش سلیقه بود و دوم لحن مناسبی برای ترجمه‌هایش انتخاب می‌کرد. شما مترجمانی را می‌شناسید که 50 کتاب از 50 نویسنده ترجمه کرده‌اند که همگی یک لحن دارند. اما آقای دریابندری هر کتابی ترجمه کرده یک لحن دارد. یکی از آثار مهم او «تاریخ فلسفه غرب» است که در سال 41 منتشر کرده است و تا زمانی که این کتاب منتشر نشده بود، ما کتاب درست حسابی درباره تاریخ فلسفه غرب نداشتیم. «وداع با اسلحه»، «بازمانده روز»، «پیرمرد و دریا»، «قدرت»، «متفکران روز»، «معنای هنر» و «مستطاب آشپزی» هم از جمله دیگر آثار او هستند.

محمود دولت‌آبادی، منوچهر بدیعی، سیروس پرهام، صفدر تقی‌زاده، علی‌اصغر حداد، رضا رضایی و اصغر رستگار نیز از دیگر چهره‌های حوزه کتاب و ادبیات بودند که پس از درگذشت نجف دریابندری، از او گفتند و یادش را گرامی داشتند.

ناخدای زبان و ادبیات ایران

محمود دولت‌آبادی در یادداشتی برای ایسنا نوشت:

نجف دریابندری... یکی از هوش‌های کم‌نظیر تاریخی گفته است «انسان در ذهنش زندگی می‌کند» جالب این‌که دنیا او را همچون باورمندترین شخصیت‌های ماتریالیست به یاد می‌آورد. هرچه باشد صدق این عبارت را شخصا به تجربه دریافته‌ام و در ذهن من مدام مرور می‌شود دوستان دور و نزدیکم هستند و البته نادوستانی در مسیر این زندگانی که به عمد یا به سهو به من زخم زده‌اند. به این ترتیب زندگی در ذهن جریان دارد در دو بعد شاخص که به فرزانگان و فرومایگان حساسیت ویژه دارد. در این میانه هستند چهره‌هایی با نسبت‌هایی از نیکی و ناخوبی که در رفتار موجب آزردگی‌هایی شده‌اند، اما به علل ناشی از زمانه که اندیشیده‌ام به نظرم رسیده که از روی اضطرار چنان شده‌اند و گذشته‌ام. اما نجف دریابندری از زمره آدمیانی بوده که همواره در مدار ذهن و خیالم بوده است جا به جا. در همین ماجرای فلج‌کننده کرونا از نخستین کسانی که به ایشان فکر کردم نجف دریابندری بود. دریغ این‌که نه دیدار ممکن بود و نه می‌شد به او تلفن زد، زیرا چندی بود که دیگر نمی‌شنید و این را در آخرین دیدار متوجه شدم که سخن هم نمی‌گوید.

مدتی که نشسته بودم کنارش فقط نگاه داشتیم به یکدیگر و این مفهوم مشترک در ذهن می‌گذشت که "بله، چنین است!" و آن‌چه هنوز در نجف دریابندری زنده بود چشم‌هایش بود که همان خنده خاموش را در خود داشت و اجازه نمی‌داد به تو که غمگین در او بنگری. شاید این به نظر عادی بیاید برای اشخاصی که از نزیک نجف را ندیده بودند چنان افراخته و به قامت و سراپا زیبایی و سلیقه در پوشیدن لباس که این همه از انضباط شخصیتی وی می‌آمد. دفتر کارش در ضلع جنوبی حیاط بود تا به یاد می‌آورم، و نجف برای رفتن به دفتر کارش، ریش‌تراشیده با لباس مرتب که می‌پوشید از آن چند متر حیاط عبور می‌کرد و می‌رفت می‌نشست پشت میز کار. چنین انضباطی در نسل نجف دریابندری عادت شده بود، چنان‌چه به یاد می‌آورم زنده‌یاد دکتر ابراهیم یونسی هم چنین بود و کم و بیش شاملو و احمد محمود نیز با همان امکانات محدود، و همچنین آن دوست گرامی مشترک نجف و من، دکتر حسن مرندی قصر - رفیقی که در مراسم درگذشتش نجف از شدت تأثر زبان به کام شد و حرفی نتوانست بزند و من بغض ترکاندم و ز آن پس هر دو به‌راه افتادیم در سکوت و حسرت از دست رفتن مرندی که یگانه بود از هر جهت در دوستی و انسانیت و مدارا. اما برای نجف زندگی همیشه اهمیت خود را داشت و سرزندگی تا سر پا بود. اتفاق افتاد که شبی را بگذرانیم به سرخوشی، و این به سال‌هایی بر می‌گردد که برشت گویا بدان مناسبت نوشته بوده "آن‌که می‌خندد هنوز خبر فاجعه را نشنیده است" و در آن شب نجف با یک - دو دوست دیگر گفتند و خندیدند، و خنده‌های نجف معروف بود به رسایی و بلندصدایی و اتاق کوچک من ظرفیت آن شلیک خنده‌ها را نمی‌داشت. شب تمام شد و صبح فردا فرزندم سیاوش که ده - دوازده‌ساله بود پرسید "بابا این دوستت کی بود؟" گفتم "آقا نجف دریابندری، چطور بابا؟" سیاوش گفت "آخه خنده‌هاش نگذاشت تا صبح بخوابم!" من لبخند زدم و شاید گفته باشم البته تیغه دیوار بین دو اتاق هم زیاد ضخیم نیست! باری... باشد دیگرانی از هنرهای او سخن بگویند و اگر زمانه‌ای رسید که وارسی و پژوهش در زندگانی ارباب فرهنگ ضروری تشخیص داده بشود، لابد پرداخته خواهد شد به مجموع زیر و بم‌های شخصیت‌هایی مثل نجف دریابندری و کارهایی که او انجام داده و زندگی‌ای که از سر گذرانیده و یافت خواهند شد پژوهندگانی که از نوع واقع بینی خود نجف در وی نگاه کنند و کتاب بنویسند جهت اصل یادگیری که نجف استاد آن بود. پس من با یاد چهره پر از شوق زندگی و آن قامت رشید و ایستاده این یادداشت را به پایان می‌برم با افزودن این نکته که شخصا از کار و توانایی‌های نجف در نثرنویسی‌، در ادبیاتی که او برای ترجمه انتخاب می‌کرد، از داوری صریح او در ادبیات و اندیشه، و از دقت او در بیان مفاهیم - که به قدر بضاعت خود آموخته‌ام - یاد نجف دریابندری را همچون یکی از ناخدایان زبان و ادبیات ایران گرامی می‌دارم. محمود دولت‌آبادی - نیمه اردیبهشت 99»

ندیدم کسی به پای او برسد

همچنین منوچهر بدیعی با بیان این‌که هر مرگی به‌ویژه مرگ کسانی که در زندگی آدم تاثیر داشته‌اند، خیلی ناراحت‌کننده است، اظهار کرد: من از زمستان سال 59 با دریابندری آشنا شدم و یک دوستی چندساله با او داشتم. در عین حال همیشه از او چیزی یاد می‌گرفتم و از تشویق و مرحمت ایشان برخوردار بودم. تاثیر دریابندری بر من فقط در این زمان نبود و سال‌ها قبل ترجمه‌هایش را می‌خواندم. این مرد واقعا با اراده بود و صفاتی را که برای پیشرفت درست و صحیح در زمینه‌های فرهنگی لازم بود، داشت.

این مترجم خاطرنشان کرد: من او را از همان ترجمه‌های اولیه‌اش از ویلیام فاکنر، «گل سرخی برای امیلی» که در سن 19 سالگی ترجمه کرد، می‌شناسم. این داستان را زمانی که 15 سالم بود خواندم؛ بنابراین با این اسم مدت‌ها آشنا بودم. او «تاریخ فلسفه غرب» را در زندان ترجمه کرد.

بدیعی تاکید کرد: دریابندری با این کار بزرگ از بنیان‌گذاران ترجمه دقیق و صحیح ادبی به شمار می‌رود. در عین حال او یکی از بنیان‌گذاران ویراستاری به معنای دقیق و صحیح کلمه است. باید بگویم که در کار نقد داستان فارسی، نه پیش از نقد او بر رمان «سنگ صبور» اثر چوبک و نه پس از آن، هیچ نقدی به دقت و جامعیت، نه، خوانده بودم و نه تا کنون خوانده‌ام.

او همچنین گفت: این مرد به اندازه‌ای کار کرده و آن‌قدر بر اطرافیان خود تاثیر گذاشته است که دیدگاه آن‌ها را درباره زندگی و هنر و ادبیات شفاف‌تر کرده است. در نثر فارسی با منطق خاصی که داشت این نثر را از حالت آشفتگی بیرون آورد و منظم کرد که بعد از او ندیدم کسی به پای او برسد. در زمینه دوستی هم دوستی بود در کمال وفاداری و مهربانی.

بی‌نیاز از ویرایش

سیروس پرهام نیز گفت: من با آقای نجف دریابندری حدود 50 سال آشنایی و دوستی داشتم. از زمانی که او در فرانکلین سرویراستار بود. می‌توان گفت از 50 سال پیش ما با هم همکاری داشتیم. اما همکاری عمده‌ای که خیلی هم مدیونش هستم در ترجمه و ویرایش «سیری در هنر ایران» نوشته آرتور پوپ بود.

این مترجم و ویراستار سپس درباره مجموعه «سیری در هنر ایران» توضیح داد: این کتاب سال 1939 میلادی چاپ شده و درباره هنر و فرهنگ ایران است. اما متأسفانه نه در دوره قبل از انقلاب و نه بعد از انقلاب به علت مشکلات زیادی که این کار داشت کسی از عهده سرپرستی و انتشار آن برنمی‌آمد. بالاخره در سال 1377، رییس‌جمهور وقت اعتباری در اختیار فرهنگستان هنر گذاشت؛ حدود 300 میلیون، تا این کتاب به زبان فارسی ترجمه شود. فرهنگستان مدت‌ها دنبال این کار بود تا امکانات و کسانی را که بتوانند عهده‌دار این کار شوند، پیدا کند اما نمی‌توانست. بعد هم این پروژه به انتشارات علمی فرهنگی واگذار شد. من آن زمان در این انتشارات بودم. بعد از گرفتاری‌ها و رفت‌وآمدهای زیاد در سال 1382 سرپرستی این پروژه بر عهده من گذاشته شد.

پرهام در ادامه یادآور شد: مقالات این کتاب را حدود 55 نفر از دانشمندان، هنرشناشان و ایران‌شناسان بزرگ دنیا نوشته‌اند؛ مثلا کسی که تخصص معماری داشت، مقاله‌ای نوشته و ما دیدیم راهی نداریم جز این‌که برای هر مقاله متخصص همان رشته را پیدا کنیم که هم به انگلیسی مسلط باشد و هم به زبان فارسی. کار پرزحمتی بود و وقت می‌گرفت. بالاخره 19 مترجم را پیدا کردیم. ابتدا کار را با هایده مشایخ شروع کردم. ابتدا مترجم شایسته این کار را پیدا می‌کردیم، بعد ترجمه باید ویرایش می‌شد آن هم توسط کسی که در آن رشته تخصص داشت و با اصطلاحات آن رشته آشنا بود. کار دشواری بود و 19 مترجم داشت. یکی از مترجمان نجف دریابندری بود. او چهار مقاله را از جلد اول دوره 15 جلدی «سیری در هنر ایران» ترجمه کرد. زمانی که شناسنامه کتاب را تهیه می‌کردیم مانده بودیم چطور نام 19 مترجم و 12 ویراستار را بیاوریم که بالاخره به این نتیجه رسیدیم تواناترین و شایسته‌تریم مترجم را اسم ببریم و بنویسیم «و دیگران». نتیجه به این شکل شد که روی این دوره 15 جلدی نوشته شده «ترجمه نجف دریابندری و دیگران». البته «و دیگران» مترجمان برجسته‌ای هم بین‌شان بود، اما از همه برجسته‌تر مرحوم دریابندری بود.

او همچنین درباره ویژگی‌های ترجمه نجف دریابندری گفت: نجف دریابندری می‌گشت و معادل خیلی از اصطلاحاتی را که معادل فارسی نداشت، پیدا می‌کرد؛ مثلا «مکانیزم» که خیلی هم مصطلح بود، دریابندری «ساز و کار» را جایگزینش کرد که جا افتاد. ترجمه‌های پاکیزه داشت و تقریبا بدون نیاز به ویرایش. ما ترجمه‌ای نداشتیم که بی‌نیاز از ویرایش باشد، اما ترجمه نجف دریابندری خیلی خیلی کم ویرایش می‌شد که یکی از ویژگی‌های کارهای او بود.

ضایعه‌ای بزرگ برای ایران

صفدر تقی‌زاده در پی درگذشت نجف دریابندری اظهار کرد: خیلی متاسفم که امروز بهترین دوست، همیار و همفکرم را از دست دادم. مرگ او ضایعه‌ای بزرگ برای فرهنگ ایران است. او مثل من در آبادان متولد شده بود و دوران دبیرستان را در دبیرستان رازی آبادان باهم بودیم. او از هوش، ادراک و فرهیختگی ذاتی و غریضی بهره‌مند بود. هرچند او به عنوان نویسنده و مترجمی چیره‌دست شهرت داشت، متفکر بود و بینش فلسفی و اندیشه سیاسی، ذهنی روشن و دیدی باز داشت.

این مترجم افزود: دریابندری در آثارش چه ترجمه و چه تالیف کوشیده بود تاریخ تفکر فلسفی و اجتماعی را از دیدگاه‌های مختلف بررسی کند و بینش تازه‌ای به خواننده ارائه دهد. در جوانی به دلیل مبارزات سیاسی به زندان افتاد و در زندان کتاب «وداع با اسلحه» را ترجمه کرد.

تقی‌زاده همچنین گفت: دیگر فرصتی نیست، یادت گرامی باد.

به گردن همه ما حق دارد

علی‌اصغر حداد نیز درباره روش ترجمه و علت ماندگاری این مترجم پیشکسوت در این عرصه گفت: نجف دریابندری از مترجمان برجسته و پیشکسوت بود و به گردن همه ما مترجم‌ها حق دارد و کارهای بسیاری زیبایی کرده است. او در عالم ترجمه به «مولف» تبدیل شده است. آثاری که او ترجمه کرده برای جوان‌ترها بسیار راه‌گشا است و راه ترجمه درست را با ترجمه‌های خوبش به دیگران آموزش داده است.

این مترجم با بیان این‌که روش ترجمه دریابندری این بود که لغت به لغت ترجمه نمی‌کرد، گفت: او محتوای اثر را درمی‌آورد و مهم برایش این بود که اثر ادبی را در زبان فارسی به یک متن ادبی جدید تبدیل کند تا خواننده عادی بتواند تا حد ممکن نزدیک‌ترین دید را نسبت به متن اصلی پیدا کند و از عهده این کار خیلی خوب برمی‌آمد چون زبان بسیار خوبی داشت و می‌توانست متون مختلف را در قالب‌های مختلف بریزد.

او افزود: به اصطلاح نثر دریابندری نثری یگانه نبود بلکه بسته به متنی که ترجمه می‌کرد، نثر و نحوه نگارشش را انتخاب می‌کرد. چون دستش در زبان فارسی خیلی باز بود، به راحتی می‌توانست این کار را انجام دهد.

حداد همچنین با بیان این‌که نجف دریابندری کاری را که ترجمه می‌کرد خوب می‌شناخت اظهار کرد: او می‌توانست در ارتباط با کتابی که ترجمه می‌کند، مقاله و مطلب بنویسد. به عنوان مثال کتاب «پیرمرد و دریا»، کتاب خیلی قطوری نیست اما او بر این کتاب مقدمه‌ای حدود 70 صفحه نوشته و آن اثر را معرفی کرده که آن مقدمه راجع‌به همینگوی و کتاب، شناخت ایشان را از ادبیات آمریکایی نشان می‌داد. پس به این ترتیب او کسی نبود که فقط قالب جمله‌ها را به فارسی برگرداند.

او در پایان گفت: نجف دریابندری با اثر ارتباط خیلی عمیقی برقرار می‌کرد و آن را خوب می‌شناخت تا بتواند آن را به ایرانی‌ها هم بشناساند.

از باهوش‌ترین افراد

رضا رضایی هم اظهار کرد: نجف دریابندری سهل و ممتنع بود؛ قوت در کار، در عین سادگی کار هر کسی نیست.

این مترجم افزود: به نظر من ایشان بسیار باهوش و یکی از باهوش‌ترین افراد ایران بودند. آقای دریابندری آدم جامع‌الاطرافی بودند؛ در زمینه هنر، ادبیات، تاریخ و فلسفه صاحب‌نظر بودند.

رضایی با بیان این‌که همه کارهای نجف دریابندری با اختلاف کوچکی نسبت به هم خوب هستند گفت: در عین حال ایشان هیچ‌گونه تحصیلات رسمی‌ای هم نداشتند اما این ویژگی‌ها که برشمردم در این آدم جمع شده بود. اما متاسفانه در این سال‌های آخر به دلیل بیماری‌ای که داشتند از کار افتاده بودند.

قلمش برای ما کلاس بود

همچنین اصغر رستگار گفت: آقای دریابندری از مترجمانی بود که به زبان فارسی احاطه کامل داشت و به خاطر همین احاطه بود که با وجود ضعف‌هایی در شاخه‌های مختلف کارش، به دلیل فارسی خوب، داشتن استخوان‌بندی محکم در نگارش و این‌که چه در سطح بالا و چه زیر متوسط، مفهوم می‌نوشتند و جمله‌بندی‌های‌شان رسا بود، خواننده شیفته نثر ایشان می‌شد و مطالب را می‌خواند.

این مترجم با بیان این‌که آقای دریابندری طنز خوبی هم داشتند گفت: ایشان از عهده آثار طنزآمیز به خوبی برمی‌آمدند، این‌ها ویژگی‌هایی بود که باعث می‌شد وقتی جوان بودیم اگر اثری را با ترجمه دیگری خوانده بودیم یا اصلا علاقه‌ای به خواندن آن اثر نداشتیم وقتی ترجمه ایشان از آن اثر می‌آمد، آن را می‌خواندیم چون از ایشان یاد می‌گرفتیم. این از ویژگی‌های برجسته آقای دریابندری بود و در کمتر مترجمی دیده می‌شد.

او افزود: متاسفانه اکثر مترجمان ایرانی به دلیل آشنا نبودن با متون کلاسیک فارسی، احاطه نداشتن به زبان نگارش و آشنا نبودن با سبک‌های مختلف ضعف‌هایی از این نظر دارند و ترجمه‌هایی که از آن‌ها می‌خوانیم جملات بسیاری دارند که اصلا مفهوم نیست و نمی‌فهمیم مترجم چه نوشته و نویسنده در اصل چه گفته است اما آثار دریابندری با همه ضعف‌هایی که داشت، به خاطر مفهوم بودن کلامش کار را جذاب می‌کرد و خواننده را از خواندنش خسته نمی‌کرد.

اصغر رستگار همچنین بیان کرد: من ارتباط شخصی با ایشان نداشتم، یکی دو بار در جلساتی که ایشان صحبت می‌کردند حضور داشتم. البته دوستانی داشتم که با ایشان دوستی نزدیکی داشتند و از خصوصیت‌های شخصیتی ایشان شنیده‌ام ولی با ایشان ارتباط مستقیم نداشتم اما آثارشان برای من جذاب بود حتی اگر اثری را با ترجمه دیگری خوانده بودم، وقتی ترجمه نجف در می‌آمد بدون استثنا دوباره آن را می‌خریدم و می‌خواندم چون یاد می‌گرفتم و به هر حال مدرسه‌ای برای ما بود.

او در پایان گفت: قلم نجف دریابندری برای ما جنبه کلاس داشت و ما از آن چیز یاد می‌گرفتیم، این خیلی مهم است و چیز کوچکی نیست.

گفت‌وگوها: فاطمه نظرمحمدی - ندا ولی‌پور

انتهای پیام

وداع با پیرمرد دریای ترجمه 2
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 3
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 4
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 5
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 6
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 7
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 8
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 9
وداع با پیرمرد دریای ترجمه 10