وضعیت نمایش در ایران «شتر گاو پلنگ» شده، نه هنرمند آرامش دارد نه تماشاگر / به جای پز روشنفکری به نمایش اصیل ایرانی بها دهیم
ما یک سالن قدیمی و بیکیفیت مثل سنگلج را گذاشته ایم برای اجرای نمایشهای ایرانی و شما بازخورد و کیفیت منفی کار را می بینید؛ و این از سیاست گذاری بد هنرهای نمایشی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در روزهایی که شاید حال و احوالتان به خوبی روزهای گذشته نباشد، از مشکلات اقتصادی گرفته تا مسائل رنگارنگ جامعه که شنیدن هر کدام ممکن است حال شما را خاکستری کند، دیدن یک نمایش خوب احتمالا بتواند تا چند روز شما را سرحال و شاداب نگه دارد. البته فکر کنم به سختی بتوانید در این سالن های سیاه و سفید تئاتر، مطلوب خود را به راحتی پیدا کنید؛ ولی هنوز هستند نمایشهایی که یکی دو ساعت شما را با هویت به نسبت فراموش شده اصیل ایرانی دوباره آشتی دهند و با همه کم و کسری های خود بتوان به آن ها دل بست و سراپا به تماشای آن ها نشست. نمایش «بوقلمون» به کارگردانی خیرالله تقیانی پور روزهای آخر اجرای خود را در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر سپری میکند. نمایشی که به گفته کارگردان آن سعی دارد احیا کننده یک نمایش اصیل ایرانی باشد. گفت وگوی تفصیلی ما را با کارگردان این نمایش می توانید در ادامه خوانش کنید.
*برای دومین بار است که نمایش «بوقلمون» در این سال ها به روی صحنه رفته است. علاقه و دغدغه شخصی خودتان به این نمایش بوده و یا استقبال تماشاگران شما را ترغیب و تشویق به اجرای مجدد کرده است؟
تقیانی پور: اولین بار ما سال 93 در سی و سومین جشنواره تئاتر فجر «بوقلمون» را اجرا کردیم و آبان و آذر 94 اجرای عمومی آن بود. این نمایش با حال و هوا و فضای الان جامعه ما خیلی نزدیک است و این فقط مد نظر من و گروه نیست و این را مدام در بازخوردهای تماشاگران دیده ایم که مثل اینکه آیینه حالای جامعه را روایت می کند. بوقلمون صفتی آدمها و اینکه ما به هر روش و لطایف الحیلی رقیب خود را از میان برداریم، اینکه فسق و فجور و فساد در جامعه بیداد میکند و همه نیاز به کسی دارند که آنها را نسبت به این شرایط آگاه کند و از این وضعیت خلاصی دهد.
*برداشت من از این نمایش این بود که می خواهی بگویی یک سری از آدمها از جهل و نادانی مردم ساده لوح استفاده کرده و توانسته اند به قدرت برسند و از این قدرت در حال سواستفاده و انجام انواع فسادها هستند.
تقیانی پور: بله و اینکه چشم پوشی از فساد، آن را بزرگتر میکند. و همه اینها اول به خود مردم آن جامعه برمیگردد که اگر چشمشان را بر روی فساد ببندند و نهی از منکر نکنند، قطعا فساد به افراد بالای جامعه و حکمرانان کشیده خواهد شد.
*چرا مثل خیلی از کارگردانهای تئاتر برای نمایش خود به سراغ آثار شکسپیر، برشت و پیتر بروک و امثال هم نمی روی و چون آثار قبلی شما را دنبال کرده ام، میدانم به نمایشهای اصیل ایرانی علاقه داری.
تقیانی پور: در اصل به هویت ملی خودمان اهمیت میدهم. ببینید من منکر شاگردی نیستم، ما از هر طریقی بتوانیم شاگردی کنیم، خیلی خوب است حتی اگر به سراغ جوامع غرب و شرق برویم اما این وسط نباید هویت خودمان را از دست بدهیم یعنی از آنها الگو نپذیریم و اتفاقا الگوی خودمان را داشته باشیم. خیلی خوب است که ما اصول و علم معماری و علم ساختمان سازی را از غربیها یاد بگیریم ولی برای ساخت باید هویت معماری خودمان را داشته باشیم. ما فرش ایرانی را داریم و این در دنیا شهره عام و خاص است و این یعنی هنر ایرانی. هیچ اشکالی ندارد که ما سایر هنرها را از دیگران یاد بگیریم ولی حرف من این است که از آن ها تقلید نکنیم و خلاقیت، هویت و الگوی وطنی خودمان را داشته و اجرا کنیم.
* اجازه دهید کمی بیشتر روی این موضوع صحبت کنیم. خب همه میدانند که ما صاحب یک ادبیات بسیار غنی با قهرمانان وطنی هستیم. از قهرمانان اساطیری گرفته تا دفاع مقدس. خب چه میشود حتی به اسم اقتباس هم که شده سراغ اینها نمی رویم و اکثرا به آثار نویسندگان خارجی دل بسته ایم و انتظار داریم که مردم جامعه با نمایش های ما ارتباط برقرار کنند و سالنها پر از تماشاگر باشد.
تقیانی پور: ببینید شما هنوزم همه قصههای تعزیه را بلدید؛ میدانید از اول تا آخر چه اتفاقی قرار است بیافتد، ولی باز هم این تعزیه را تماشا میکنید. چرا؟
* خب طبیعی است. از بچگی با این داستانهای دینی و ملی بزرگ شده ایم. با آنها خاطره داریم...
تقیانی پور: بله دقیقا چون حس میکنی مال خودت است. اصلا منتظری که مچ بگیری، ایراد بگیری. حواست به همه بازیگران هست؛ به شمر خونها، به امام خونها که درست تعذیه اجرا کنند. چون همه اینها با گوشت و پوست و استخوان ما عجین شده است. هنر ایرانی و نمایش ایرانی همین است. منتها بزرگترین ضعف و ایراد ما این است که نتوانسته ایم آن ها را دراماتیزه کنیم. این همه شاعر و ادبیات مکتوب فراوانی داریم ولی متاسفانه آن ها را تبدیل به درام نکرده ایم.
* خب این همه رمان ایرانی؛ چرا لااقل به سراغ اقتباس از آنها نمی رویم؟
تقیانی پور: البته برخی از آن هم به سلایق خود هنرمند برمیگردد. این نکته مهم را هم در نظر بگیرید که ما هنرمند را در کجا تربیت میکنیم؟ در دانشگاه. میدانید ما چند واحد نمایش ایرانی در دانشگاه داریم؟ فقط 2 واحد. بله ده پانزده سال پیش 8-7 واحدی بوده. وقتی در دانشگاهی که باید هنرمند تربیت کنیم و آنها را با ادبیات ملی و قهرمان های وطنی خودمان آگاه کنیم و آن ها را پرورش دهیم کار دیگری انجام میدهیم، اصلا میدانید چندتا از پایان نامههای ما به نمایشهای ایرانی اختصاص دارد؟ در طول سال چند تا از سالنهای خوب ما نمایشهای ایرانی اجرا میکنند؟ البته یک ضعفی از آن به خود ما و متولیان این کار برمیگردد که چقدر دغدغه این کار را داریم و نکته دیگر بحث مقرون به صرفه بودن این نوع اجراهاست. یعنی اگر من بخواهم نمایش ایرانی کار کنم و ادبیات مکتوب خودمان را به درام تبدیل کنم و آن را به صحنه بیاورم، برای مخاطبی که با صفر تا صد نمایش ایرانی آشناست؛ احتیاج به یک منابع و تحقیقات بیشتری دارید و در نتیجه زمان بیشتری نیاز دارید. به عنوان مثال برای همین نمایش بوقلمون، مطالعه آیینهای زورخانههای، مرام و مسلک و فنون و مطالعه کتب آن حداقل 6 ماه از شما زمان میگیرد. به جای اینکه من دانشجو یا کارگردان این همه زمان بگذارم و یک نمایشنامه ایرانی بنویسم، در کمتر از یک هفته یک نمایش نامه اقتباسی و یا ترجمه شده انتخاب میکنم و شروع به تمرین. خب این 6 ماه مطالعه و تحقیق هزینه بر است. تازه این یک قسمت ماجراست؛ بعد دیگر داستان پیدا کردن بازیگرانی است که به اصول نمایش های ایرانی آشنا باشند، بدن آن ها ورزیده باشد، با دستگاه های موسیقی ایرانی آشنا باشند، وقتی حرف از تخته حوضی می زنیم، متوجه کار باشند. هماهنگ شدن موسیقی کار با گروه ناخودآگاه سه چهار ماه زمان می برد و از آن طرف پیاده کردن متن نمایشنامه و تمرینات گروه و همه اینها گاها حدود یک سال از شما زمان می گیرد و در این شرایط کمتر کسی پیدا می شود که این همه زمان برای کار در نظر بگیرد. و جالب این است که درآمد شما از این یک سال تلاش به اندازه کسی است که یک ساعت وقت گذاشته، یک نمایشنامه خارجی انتخاب کرده و با یک ماه تمرین آماده اجرا شده است.
* یعنی اگر متولیان تئاتر و نمایش، از مدیران دولتی تا صاحبان سالنهای خصوصی و دولتی پای کار نمایش ایرانی بیایند، مشکل تا حدودی برطرف میشود؟ البته فکر کنم شما در صحبتهایتان یک پازل برای ما ترسیم کردید که یک ضلع آن به تربیت فکر و منش هنرمند در دانشگاهها برمیگردد، یک ظلع آن به دغدغه شخصی هنرمند و بحث مالی هم بالاخره ضلع مهم دیگر این پازل است.
تقیانی پور: هنر ما در دنیا خواهان زیادی دارد. این را من ادعا ندارم. بلکه بزرگانی که از سراسر دنیا درباره هنر اصیل ما صحبت کرده اند. فیلمها و نمایشهایی که به فستیوالهای معتبر دنیا رفته اند. همه این ها این نکته را برای ما مطرح میکند که نمایش ایرانی طرفدار و خواهان دارد، برای خودش عیار دارد. این ما هستیم که نمیخواهیم آن را مطرح کنیم. الان در آموزش و پرورش ما چقدر روی تعزیه در دبستان ها کار شده؟ چقدر در کتابها آن را برای بچههایمان معرفی کردهایم؟ اگر واقعا در مسجدی، میدانی، محلهای تعزیه انجام نشود، به نظرتان بچه ها با آن آشنا میشدند؟ بچهها چقدر با نمایشهای تخت حوضی آشنا هستند؟ این بماند که اصلا تئاتر و نمایش هیچ جایگاهی در آموزش و پروش ما ندارد چه برسد به نمایش ایرانی. در دانشگاه چطور؟ چند درصد اساتید ما با نمایش ایرانی آشنا هستند و یا کار کرده اند؟ چند درصد اساتید ما تحصیل کرده کشورهای دیگرند و دارند الگوهای درجه دو و سه آنجا را به دانشجویان ما ارائه میدهند؟ چرا دانشجوی ما فکر میکند که مرغ همسایه غاز است؟ چون ما در دانشگاه درست با او کار نکرده ایم. میدانید ما چند استاد به نام در حوزه نمایش های ایرانی داریم؟ میتوانید نام ببرید؟ قطعا کمتر از تعداد انگشتان یک دست هستند. همه اینها دست به دست هم داده اند تا ما نمایش ایرانی را به موزه بسپاریم. من و گروهم به شخصه این دغدغه را داشته ایم که نمایش های ایرانی را دوباره احیا کنیم. یعنی چه؟ ببینید ما میگوییم که به عنوان مثال نگاه موزه ای به «مبارک» خوب است. اما بعد از این همه سال این عروسک نباید احیا شود؟ نباید لب بزند؟ چشمک بزند؟ نمی شود دست و پایش را ما دیگر با نخ های خیمه شب بازی نبینیم؟ نباید شکل و شمایل آن را طوری باز طراحی کنیم که بچه های امروزی با آن ارتباط برقرار کنند؟ الان بچه های امروزی چقدر در خانه هایشان عروسک باربی دارند؟ چقدر عروسک های غربی دارند و در مقابل آن ما چقدر عروسک های شرقی داریم؟ خودمان یک عروسک به اسم دارا و سارا درست کرده ایم که نمی دانیم اصلا چه هویتی دارد. نمی شود اسمش را عروسک ملی گذاشت. اصلا بر روی عروسک های قدیمی خودمان مثل مبارک و پهلوون و... کار نکرده ایم. نمایش ایرانی ما هم دچار همین آفت شده است. یعنی ما دیدیم که یک تعزیه و تخت حوضی داشتیم و داریم به همان روال گذشته آن را ادامه می دهیم. نیامده ایم آن را احیا کنیم. ما در نمایش های ایرانی می گوییم که تماشاچی قصه را از اول تا آخر بلد است ولی ما در «بوقلمون» این اصل را شکستیم و سعی کردیم تماشاگر را در قصه غافلگیر کنیم. در عین حال ما باید از قراردادهای نمایش ایرانی هم استفاده کنیم. شما موسیقی زنده ما در کنار بازیگرها را می بینید، دکور ما را که شبیه یک گود زورخانه طراحی شده، دیدهاید، از رنگ های اصیل و با هویت در کار استفاده کرده ایم. حالا این دغدغه شخصی من است. چقدر توانسته ایم این را دغدغه دیگران کنیم؟ بیاییم به این فکر کنیم که اصلا چرا هنرمندان دیگر این دغدغه را ندارند؟
* شما بحث مالی را هم به وسط می آورید. ولی از آن طرف ما شاهدیم که در خیلی از نمایش های دیگر، دکورهای سنگین و پرخرج، حتما باید در سالن اصلی تئاتر شهر و تالار وحدت و هتل اسپیناس باشد و حتما باید چند بازیگر چهره در کار حضور داشته باشند و همه این المان های هزینه بر را انجام می دهند ولی از اصل مطلب غافلند که نمایششان اصیل نیست. با روحیه من سازگاری ندارد. ایرانی نیست.
تقیانی پور: سالها گذشته ولی هنوز تماشاگر ما از موسیقی ایرانی استقبال میکند. چون با آن عجین شده. چرا مردم در مسافرت های خود به یک شهر و روستا دوست دارند با لباسهای محلی آنجا عکس یادگاری بگیرند. نمایش ایرانی هم عین همین هاست. مردم با آن عجین شده اند. با آن خاطره دارند و برایشان هویت است.
ببینید ما یک سالن قدیمی و بیکیفیت مثل سنگلج را گذاشته ایم برای اجرای نمایشهای ایرانی و شما بازخورد و کیفیت منفی کار را می بینید؛ و این از سیاست گذاری بد هنرهای نمایشی است. درصورتی که نمایش خوب چه ایرانی و چه غربی باید بتواند در بهترین سالن ها به روی صحنه برود. ما در این سال ها چقدر سالن حرفه ای برای اجرای نمایش های ایرانی ساخته ایم؟ ما جاییکه بتوانیم در آن خیمه شب بازی ببینیم، نداریم. یک جای حرفه ای برای نمایش تعزیه نداریم.
* قبول دارید که مدیریت و سیاست گذاری های غلط باعث جدایی مردم از تئاتر و نمایش شده؟ چه از تربیت هنرمند گرفته، چه به لحاظ بها دادن به گروه های موفق اجراهای ایرانی و چه بحث مالی. الان یک خانواده 4 نفره اگر بخواهند یک نمایش ببینند با رفت و برگشت خود باید حدود 200 هزارتومان هزینه کنند و این اصلا در این اوضاع اقتصادی برایشان به صرفه نیست.
تقیانی پور: در همه جای دنیا برای خانواده ها سبد فرهنگی وجود دارد. یعنی وقتی بجه من به مدرسه می رود، او را می برند تا نمایش ببیند. و آن هنرمند هم از دولت و آموزش و پرورش دستمزد می گیرد و برای فرزند من نمایش اجرا می کند. شرکت های دولتی و خصوصی برای کارکنان خود می توانند بلیط نمایش تهیه کنند. و این چرخه اقتصادی نیز به گردش می افتد و دیگر هنرمند هم برای معیشت خود هر کاری را اجرا نمی کند. تئاتر لاکچری به گمانم فقط محصول کشور ما باشد. بله تئاتر تجاری در همه جای دنیا وجود دارد ولی به شکل شتر گاو پلنگ آن فقط در ایران پیدا می شود. یعنی نه خصوصی است نه دولتی و نه خصولتی و هیچ کس این وسط آرامش ندارد. مخاطب من آرامش ندارد چون می بیند انقدر هزینه کرده و هیج چیزی نصیب آن نشده و کار فراخور خود ندیده است از آن طرف هنرمند هم به دلیل عدم ثبات اقتصادی آرامش خود را از دست داده و نگرانی های خود را دارد و این وضعیت نمی دانم تا کی قرار است ادامه پیدا کند.
*گفتگو از مصطفی پورکیانی
انتهای پیام /