جمعه 9 آذر 1403

وهب بن عبدالله؛ فردی نصرانی که توسط امام حسین (ع) مسلمان و در رکابشان شهید شد

خبرگزاری خبرنگاران جوان مشاهده در مرجع
وهب بن عبدالله؛ فردی نصرانی که توسط امام حسین (ع) مسلمان و در رکابشان شهید شد

وهب، یکی از تازه داماد‌هایی بود که در واقعه عاشورا حضور پیدا کرد و در راه اهل بیت (ع) شهید شد.

وهب بن عبدالله رضی الله عنه در بعضی عبارات وهب بن وهب آمده، آیا دو وهب بوده است یا یکی؟

در برخی از روایات نوشته شده است که احتمالاً در واقعه عظیم کربلا، یک وعب بیشتر نباشد. زیرا عباراتی که در مقتل آن دو نقل شده، شبیه به هم است و در «ناسخ التواریخ» نوشته شده است: «آن چه من جستجو کردم بیش از یک وهب نیافتم.»

به هر حال، وهب بن عبدالله با مادر و زن خود در لشکر سیدالشهداء (ع) بود. مادرش او را ترغیب به جهاد نمود که:‌ای فرزند! برخیز و پسر پیغمبر (ص) را یاری کن.

وهب گفت: در این کار کوتاهی نخواهم کرد و به میدان رفت و رجز خواند و به لشکر حمله کرد و عده‌ای را به دَرَک فرستاد.

آن گاه نزد مادر و زن خود برگشت و گفت:‌ای مادر! آیا راضی شدی؟ آن شیر زن گفت: آن گاه از تو راضی می‌شوم که در راه حسین (ع) کُشته شوی. همسر او دامنش را گرفت و گفت: مرا داغدار خود مکن.

مادر گفت:‌ای فرزند! سخن او را مشنو و بازگرد و در راه پسر رسول خدا (ص) نبرد کن، تا در قیامت نزد خداوند شفیع تو باشد.

وهب به میدان بازگشت، رجز خواند و پی در پی جنگید تا نوزده سوار و دوازده پیاده از آن‌ها را کشت، دشمن هر دو دستش را قطع کرد.

مادرش عمود خیمه را برداشت و به میدان شتافت و می‌گفت: پدر و مادرم قربانت، در دفاع از حرم رسول خدا (ص) نبرد کن. پسر خواست او را برگرداند. مادر دامنش را گرفت و گفت: هرگز برنگردم تا با تو کشته شوم.

امام حسین (ع) فرمودند: خدا شما را از اهل بیت رسول الله جزای خیر عنایت فرماید، به سدی خیمه برگرد و با زنان باش. خداوند تو را رحمت کند. آن زن به فرمان امام (ع) مراجعت کرد.

وهب پیوسته می‌جنگید تا شهید شد. زنش به بالین او آمد تا خون از صورت او پاک کند، شمر ملعون غلام خود را فرستاد با عمودی که در دست داشت به سرش کوبید و او را کُشت؛ و او اول زنی بود که از لشکرگاه امام حسین (ع) کشته شد.

از امام صادق (ع) نقل شده است که وهب بن وهب به میدان رفت و او نصرانی بود که به دست امام حسین (ع) مسلمان شده بود و با مادرش همراه آن حضرت به کربلا آمده بود.

سوار اسبی شد و عمود خیمه به دست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن از آن‌ها را کُشت و اسیر شد. او را نزد عمر سعد بردند و آن ملعون دستور داد سرش را بریدند و به لشکرگاه امام حسین (ع) انداختند.

مادرش شمشیر او را برداشت و به میدان رفت، امام حسین (ع) فرمودند: «ای مادر وهب! بنشین، خدا جهاد را از زن‌ها برداشته، تو و پسرت با جدم محمد (ص) در بهشت خواهید بود.»

وقتی که وهب را نزد عمر سعد بردند دستور داد که سرش را بریدند و به لشکرگاه امام حسین (ع) پرتاب کردند و مادرش سر او را برداشت و بوسید و باز به سوی لشکر ابن سعد انداخت و آن سر به مردی خورد و او را کُشت و آن گاه با عمود خیمه حمله کرد و دو مرد دیگر را به هلاکت رسانید.

بعضی نوشته اند: از شب ازدواج وهب تا روز عاشورا، بیش از هفده روز نگذشته بود و دوری از شوهرش بر او دشوار بود.

گفت:‌ای وهب! بر من معلوم است که، چون در راه پسر پیامبر (ص) کشته شوی به بهشت خواهی رفت و با حورالعین هم آغوش می‌شوی و مرا فراموش می‌کنی. لازم است که در نزد امام (ع) با من عهد کنی که فردای قیامت از من جدا نشوی.

هر دو خدمت امام حسین (ع) رسیدند. زن وهب عرض کرد: یابن رسول الله! دو حاجت دارم:

اول:، چون این جوان کشته شود، من تنها شوم مرا به اهل بیت خود بسپارید.

دوم: وهب شما را گواه گیرد که فردای قیامت مرا فراموش نکند.

امام حسین (ع) از شنیدن این کلمات گریستند و فرمودند: حاجات تو برآورده شود و او را مطمئن ساختند.

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری قرآن و عترت